• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3145 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۱۳ دي

نگاهي به فيلم «خواب زمستاني» برنده جايزه نخل طلاي كن 2014

دوزخ روابط انساني

  كاوه جلالي/ كليدي‌ترين صحنه فيلم «خواب زمستاني» در سكوت برگزار مي‌شود: آيدين از شكار به حياط خانه وارد مي‌شود و خرگوشي را  كه با تير زده به دست فاطمه - خدمتكار هتل- مي‌دهد و در همان حال به بالا نگاه مي‌كند. همسر جوانش، نهال، را مي‌بيند كه پشت پنجره ايستاده و به او چشم دوخته است. در ظاهر جهان فيلم را سكوت دربرگفته اما واگويه‌هاي ذهني آيدين به شكل گفتار متن روي اين تصاوير به گوش مي‌رسند. در ذهن و دلش نهال را مخاطب قرار داده اما بر لبانش مهر خاموشي زده، انگار با خودش حرف مي‌زند. براي فيلمي كه در زمان بيش از سه ساعت خود شخصيت‌هايش را دايم و بي‌وقفه به حرف زدن واداشته اين سكوت، اين خيره ماندن و هيچ نگفتن و در نهايت به دست آوردن فرصتي براي با خود حرف زدن، دستاورد سفري است كه از دل بي‌رحمي‌ها، زخم خوردن و زخمي شدن‌ها مي‌گذرد. سفري كه با آيدين شروع كرديم و حالا به پايان آن رسيده‌ايم. در طول فيلم «حرف زدن» ابزاري است براي حمله و دفاع؛ وسيله‌يي كه با آن ديگري را مي‌آزاري و در همان حال از اعمال و عقايد خويش دفاع مي‌كني. آيدين با كلام به همه حمله مي‌كند، خود را مبرا از هر اشتباهي مي‌داند، به دروغ از خود چيزي مي‌سازد كه نيست و بعد با توسل به همين وسيله به مسافران هتلش احترامي نه چندان صادقانه –احترامي از سر وظيفه- نشان مي‌دهد و ديگران نيز به شكلي متقابل با او همين گونه رفتار مي‌كنند. دست حادثه يا تقدير بود كه از سر اتفاق ما در اين سفر با او همراه شديم تا قهرمان فيلمي باشد كه به تماشايش نشسته‌ايم و گرنه در دنياي فيلم «خواب زمستاني» (و در دنياي خارج از پرده، جايي كه ما زندگي روزمره خود را تجربه مي‌كنيم)  همه همين گونه‌اند.
آيدين را مي‌بينيم كه در دفترش پشت به دوربين و رو به پنجره ايستاده است. دوربين آرام‌آرام به سر او نزديك مي‌شود تا جايي كه سياهي موهاي پريشانش تمام سطح تصوير را تاريك مي‌كند و بعد عنوان فيلم ظاهر مي‌شود: «خواب زمستاني». همين نماي بيانگرايانه به ما مي‌گويد قرار است همراه او وارد جهان فيلم شويم چرا كه خواب زمستاني فيلم آيدين است و ديگران در رابطه با او تعريف مي‌شوند. بعدتر وقتي با مباشرش، هدايت، از مذاكره براي خريد اسب بازمي‌گردند، سنگي پنجره ماشين‌شان را خرد مي‌كند و ما چهره وحشت‌زده آيدين را در پس شيشه ترك برداشته نظاره مي‌كنيم. اين سكانس در كنار نمايي كه پيش‌تر ذكر آن رفت معنا مي‌يابد، شكسته شدن شيشه جيپ تمثيلي است از خرد شدن دنياي ذهني آيدين، از اين پس ديگر همه‌چيز براي او تغيير خواهد كرد و اكنون او فاصله‌يي غريب از نماهاي آغازين فيلم گرفته است، جايي كه به تنهايي در منظره بكر هتلش قدم مي‌زد و همچون سلطاني بي‌تاج و تخت به قلمرويي كه به او ارث رسيده نگاه مي‌كرد. خودش هم در يكي از آن دوئل‌هاي كلامي بي‌پايان به نجلا (خواهرش) مي‌گويد درست است كه قلمروي كوچكي دارد اما به هرحال پادشاه آن است. گويا هنوز باور ندارد پا به چه جهنمي گذاشته و چگونه جهان اطرافش دچار تغيير شده و چطور اين جهان او را هم وادار به تغيير خواهد كرد.  آيدين آدم بي‌هوشي نيست، همين كه مي‌تواند در كلام مغلطه كند و در وقت مناسب به نقطه ضعف طرف مقابلش حمله‌ور شود ثابت مي‌كند كم‌هوش نيست. پس اين احتمال هم وجود دارد كه با وجود آگاهي از وضع موجود دارد وانمود مي‌كند هنوز پادشاه است (دليلش هم‌ ايميل دختر جواني است كه از او كمك خواسته است) هر چه نباشد او روزگاري هنرپيشه بوده است، هنرپيشه‌يي كه هيچگاه حاضر نشده در سريال‌هاي مبتذل و پيش پاافتاده بازي كند و حالا هم دوباره رخت بازيگري به تن كرده و بازي ضعيفي در اين نقش، مقابل خواهرش به عهده گرفته تا او را در نبرد كلامي پيش رو مغلوب كند. آيدين حتما هنرپيشه بدي بوده (برخلاف ادعاي خودش) زيرا اگر چنين نبود قطعا اكنون مجبور نبود در اين منطقه دورافتاده و خلوت هتل كوچك و مستغلات موروثي‌اش را اداره كند. دفتر آيدين پر است از صورتك‌هايي كه به ديوار آويخته‌اند. صورتك‌هايي كه به شكلي كنايي شرايط اجتماعي او را در رابطه با ديگران مشخص مي‌كند و در عين حال به گذشته تئاتري او نيز صحه مي‌گذارد.
همه فيلم‌هاي نوري بيگله جيلان را مي‌توانيم وارياسيون‌هايي روي يك تم بدانيم. تم اصلي بي‌رحمي، شقاوت و تاريكي نهفته در پس همان صورتك‌هايي است كه ما در ارتباط با ديگران به چهره مي‌زنيم. سويه تاريك روابط انساني همان تمي است كه جيلان سخت به آن دل باخته و از چخوف وام گرفته است. اين سويه تاريك گاه مثل فيلم «فاصله» يا «روزي روزگاري آناتولي» جنبه قلسفي پيدا مي‌كند و گاه مثل «سه ميمون» رنگ تند اجتماعي- سياسي به خود مي‌گيرد، زماني جنبه‌يي كاملا شخصي پيدا مي‌كند «آب و هوا». اما هيچگاه مثل خواب زمستاني تا اين حد راديكال و تجربي جلوه‌گري نكرده بود. «خواب زمستاني» از بسياري جهات فيلمي راديكال است: بيش از سه ساعت به درازا مي‌انجامد، گفت‌وگوهاي طولاني فيلم كه غالبا در شكل نماهاي عكس‌العمل فيلمبرداري شده حس كلستروفوبيا را در تماشاگر بيدار مي‌كند، در فيلم
هيچ‌كس احساسات واقعي‌اش را در كلام جاري نمي‌كند، شايد تنها نهال تا اندازه‌يي برخلاف جهت آب شنا مي‌كند و درست به همين دليل هم بيش از همه در معرض تهديد و حمله قرار مي‌گيرد.
جيلان اگر در فيلم‌هاي پيشين جنبه‌هاي مختلف ارتباط انساني را بررسي مي‌كرد ديگر اينجا خود خود ارتباط، چگونگي برقراري ارتباط با ديگري (چيزي‌هايي مثل حرف زدن، نگاه كردن، نوشتن و...) هدف قرار گرفته است، به همين دليل است كه «خواب زمستاني» نسبت به ديگر آثار سازنده‌اش راديكال‌تر است.
جيلان مي‌گويد اگر روابط انساني در ذات خود آغشته به بي‌رحمي است، نحوه برقراري ارتباط با وسيله برقراري اين ارتباط هم از اين بي‌رحمي، منفعت‌طلبي، تا اندازه‌يي حقارت و نخوتي بي‌دليل و آزارنده مبرا نيست. عنوان «خواب زمستاني» هم در كنار جغرافيايي يخ‌زده فيلم اشاره‌يي به جهنم سرد روابط انساني دارد. حالا سكوت، با خود حرف زدن و نگاه آيدين در آن نماهاي پاياني معناي خود را يافته‌اند. اگر كمي در زندگي با خودش حرف مي‌زد هيچگاه وادار به عبور از جهنم ديگران نمي‌شد. اين جمله منتقد «نيواستيتمنت» به درستي فيلم را به لحاظ مضموني تحليل مي‌كند كه در فيلم همه حضور دارند: داستايوفسكي، چخوف و شكسپير. اما هيچ كدام به اندازه كلام سارتر به فيلم نزديك نيستند: دوزخ ديگري است. اما خواب زمستاني دست كم به عنوان نام مي‌تواند سويه‌هاي ديگري نيز داشته باشد، مي‌تواند توصيفي باشد از حال و روز تماشاگر هنگام ديدن فيلم. اين درست كه «خواب زمستاني» احتمالا تجربي‌ترين و راديكال‌ترين اثر سازنده‌اش است و چند قدم به هدف مضموني كارگردان (توصيفي از سنگدلي روابط انساني و اجتماعي) نزديك‌تر اما چندين و چند قدم از مثلا «فاصله» يا «روزي روزگاري آناتولي» عقب‌تر مي‌ماند. جيلان در فيلم «آب و هوا» با بياني عميقا سينمايي‌تر و البته شخصي‌تر، در يك خودافشاگري نام تمام همه موضوعات مطرح شده در «خواب زمستاني» را بيان كرده بود، تازه خودش و همسرش (ابرو جيلان) كه فيلمنامه خواب زمستاني را با هم نوشته‌اند، در آن بازي كرده بودند.
 اگر لحظه سنگيني عنوان «برنده نخل طلا» را فراموش كنيم شايد قضاوتي مقرون به حقيقت به چنگ آوريم. براي لذت بردن از دنياي سينمايي جيلان بايد به دنياي او نزديك شد، بايد دغدغه‌هايش براي تماشاگر مهم باشد، فيلم‌هاي پيشين مي‌توانستند حتي تماشاگر بيگانه يا بي‌علاقه را هم به راه بياورند و با خود همراه كنند اما «خواب زمستاني» - به دليل همان راديكاليزم- از چنين موهبتي بي‌نصيب مي‌ماند. اگر با دنياي فيلم احساس نزديكي نكنيد در طول تماشاي آن به خواب زمستاني فرو مي‌رويد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون