• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3557 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱ تير

دولت دردمندي

سيد علي ميرفتاح

شريعتي بيش از سي و شش سال است كه به رحمت خدا رفته. سكته كرده يا به شهادت رسيده، نمي‌دانم اما سي و شش سال است كه سخنراني نكرده، كتاب ننوشته با روزنامه، مجله‌ها‌ مصاحبه نكرده، حرفي نزده، اظهارنظري نكرده، پستي نگذاشته، كامنتي نداده... با اين حال از ياد نرفته، پرونده‌اش بسته نشده، دوره‌اش نگذشته و زمانش سرنيامده... عجيب نيست به نظرتان؟ شريعتي نيست؛ كمي كمتر از چهار دهه است كه نيست. جنازه‌اش هم اين دور و اطراف نيست. نه مقبره‌اي دارد، نه بنيادي و نه كانوني... اما سرچ كنيد مي‌بينيد كه بيش از زنده‌ها محل دعواست، و بيش از آنها كه حي و حاضرند، قضاوتش مي‌كنند و بيش از هر نويسنده ديگري نوشته‌هايش را مي‌خرند و مي‌خوانند. از زنده‌ها بيشتر طرفدار دارد هرچند مخالف هم زياد دارد. مي‌شناسيد مرده‌اي را كه تا اين حد مخالف سفت و سخت و عصباني داشته باشد؟ اصلا چرا يكي كه حدود چهل سال پيش مرده، هنوز نمرده و همچنان محل دعواست؟ مي‌گويند شريعتي سواد چنداني ندارد. زير جملاتش خط مي‌كشند تا معلوم كنند بي‌سواد است... بيشتر روشنفكران آبشان با شريعتي توي يك جو نمي‌رود. به‌خصوص اگر ليبرال مسلك باشد از شريعتي خوشش نمي‌آيد و از تكرار و پژواك اسم او كهير مي‌زند. من ديده‌ام استاداني را كه اگر دست دانشجويي كتاب شريعتي ببينند عصباني مي‌شوند. حتي احتمال نمي‌دهند كه دانشجو با خواندن كتاب شريعتي متحول شود و از او بگريزد. خيلي از آزاديخواهان كه معتقد به آزادي تام و تمامند و كلا به محدوديت و ممنوعيت قايل نيستند، حرف دل‌شان را اگر بزنند مي‌فهميد كه بدشان نمي‌آيد كل كتاب‌هاي شريعتي خمير شوند و از بين بروند. در اين قصه با بعضي مذهبي‌ها هم‌قصه‌اند. بعضي علما هم از شريعتي بدشان مي‌آيد و هر طوري هست مي‌خواهند كه از صنف خود بيرونش بيندازند. او را ماترياليست ناميده‌اند، ماركسيستش خوانده‌اند، باورهاي كمونيستي از نوشته‌اش بيرون كشيده‌اند. يك گروه مذهبي دوآتشه اوايل انقلاب حرف‌ها و پيام‌هاي ضدديني از آرم كتاب‌هايش استخراج كردند. يك نامه‌اي هم هست كه درآن مرحوم مطهري، شريعتي را معتقد به عقايد اگزيستانسياليستي معرفي مي‌كند و او را اهل التقاط مي‌داند. به استناد همين نامه و بعضي نقل‌قول‌ها بود كه شريعتي از فرم و محتواي جمهوري اسلامي كنار گذاشته شد. زمان تظاهرات ما او را معلم شهيدي مي‌ناميديم كه جان به كف‌اش نهاده بود و با همتي ستودني به جنگ دشمن رفته بود، اما در عمل تنها سهمي كه به او رسيد پلاكي بود كه روي يكي از خيابان‌هاي تهران كوبيده شد. از من بپرسيد مي‌گويم مسوولان توي رودربايستي بود كه خيابان شريعتي را «ري‌نيم» نكردند و آن پلاك را نكندند. خيلي دور از ذهن نبود كه شريعتي هم همان سرنوشت مصدق را داشته باشد... ميانه خوبي با شريعتي نداشت و آراي او را نمي‌پسنديد. يك جاهايي هم البته بايد حق بدهيم. باورها و نوشته‌ها و احساسات و عواطف شريعتي به كار نمي‌آمدند و نمي‌آيند... عجيب هم همين است. سوال من هم همين است. يك نفر كه نه حكومت ساپورتش مي‌كند، نه روشنفكران دوستش دارند، نه علما قبولش دارند، نه خارجي‌ها براي مطرح شدنش برنامه دارند و نه دانشگاهيان معتبرش مي‌دانند، چرا اين همه مورد توجه است و همواره به او رجوع مي‌شود و درباره‌اش حرف مي‌زنند و نقدش مي‌كنند و له يا عليهش سخنراني مي‌كنند؟ راز شريعتي چيست كه فراموش نمي‌شود و پرونده‌اش بسته نمي‌شود؟ يكي مي‌گويد شريعتي همكار ساواك بوده، يكي ديگر معتقد است كه آدم جبون و ترسويي بوده. يكي ديگر معتقد است كه سخنران خوبي هم نبوده و يك جمله ادبي در كتاب‌هاش نيست. نه آدم‌هاي رده پايين كه بسياري از كله‌گنده‌ها او را به صراحت انشانويس رمانتيك لقب داده‌اند. با اين همه هنوز هم دكان اين انشانويس از همه فروشگاه‌هاي بزرگ پررونق‌تر است و هنوز هم كالايش (حرف‌هايش) بوي كهنگي نگرفته‌اند و كنار گذاشته نشده‌اند... چرا؟ اين راز را كسي هست بداند و بفهمد؟ يك كلمه بخواهم بگويم مي‌گويم كه «قبول خاطر و لطف سخن خداداد است» اما اگر اجازه داشته باشم يك كلمه ديگر بگويم مي‌گويم كه اينها را بايد به حساب دردمندي‌اش بگذاريم: دولت دردمندي؛ دولت درد دين داشتن. چيزي كه آتش شريعتي را نمي‌گذارد بميرد همين نفت درد است كه از هر سو برآن ريخته مي‌شود و شعله‌ورش مي‌كند. مي‌شود او را دوست نداشت و همراهي‌اش نكرد اما نمي‌شود منكرش شد. زيرا درد دين واقعي است و حساب دردمند را از بقيه جدا مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون