• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3557 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱ تير

قسمت ۲۹ خاطرات مديريت راديو در دهه 60

بازگشت منوچهر نوذري و برنامه‌‌هاي طنز و تفريح

محمدعلي ابطحي

وقتي تجربه راه‌اندازي راديو دريا به عنوان فضاي شاد داخل شهرها، موفق نشد و به اجبار راديو دريا بيش از يك سال دوام نياورد، من همچنان بر اين باور بودم كه در ايام جنگ، بايد مردم شهرها را با آرامش و شاد و با زندگي عادي اداره كرد و التهاب جبهه‌ها را به داخل كسب و كار و زندگي مردم نكشاند تا از داخل بدنه حامي جنگ خسته نشود. همچنان كه آن ايام طنزي كه منبع جدي داشت مطرح بود كه از وقتي صدام جنگ شهرها را به داخل تهران كشانده است، زمزمه‌هاي پذيرش صلح پشتوانه قوي‌تري پيدا كرد.  بر اساس همين فلسفه در زمستان 1364 در راديو گروه مستقلي با نام گروه ورزش و تفريحات سالم بنا گذاشتيم. استقلال يك گروه يعني داشتن زمان و فضاي بيشتر براي پرداختن به آن عنوان. همان گروهي كه در راديو دريا مشغول شده بودند و حالا هويت شادماني پيدا كرده بودند، مسوول راه‌اندازي گروه ورزش و تفريحات سالم شدند و در بهار 65 با برنامه صداي بهار در راديو حضور پيدا كردند و براي نخستين بار پس از چند سال، صحبت از گل و بلبل شد و اشعار حافظ و موسيقي سنتي ايران در راديو پخش شد. در برنامه صبح جمعه و برنامه‌هاي گروه ورزش و تفريحات بناي كار جديدي گذاشته شد كه گوينده زن و مرد ديالوگ‌ها را به صورت پينگ‌پنگي اجرا مي‌كردند و زن دنبال حرف مرد و مرد دنبال حرف گويندگان خانم را مي‌گرفت و اين هم آن روزها نو بود. تا مدتي تحمل شد ولي بعدها مورد انتقاد قرار گرفت. در دنباله اين فضا برنامه عصر جمعه هم درست شد. مردم با راديو زندگي مي‌كردند و رسانه ديگري نداشتند. مهم‌ترين كار براي ادامه برنامه‌هاي شاد و بازگرداندن روح اميد در زندگي اجتماعي، مساله هنرمندان و مجريان بود.
نيروهاي بعد از انقلاب بيشتر فرهنگي و سياسي بودند. كادر جديد به خصوص در طنز و مطالب شاد تربيت نشده بودند. استفاده از نيروهاي قبل از انقلاب هم تابو بود. ترسان و لرزان به مديران گروه ورزش و تفريحات سالم گفتم يك فهرست از قديمي‌هاي راديو كه در كار طنز بوده‌اند آماده كند. سعيد توكل و احمد شيشه‌گران ليستي را آوردند. نخستين آنها منوچهر نوذري بود. شخصا آنها را اصلا نمي‌شناختم، خيلي پاستوريزه بودم و قبل از انقلاب راديو گوش نمي‌كردم. آقاي كدخدازاده، مدير هماهنگي راديو و واسطه بين قديمي‌ها و جديدي‌ها بود. از او پرسيدم كه مي‌تواند نوذري را پيدا كند. بررسي كرد. چند روز بعد خبر داد كه در يك فروشگاه لوازم التحرير در ميدان آزادي كار مي‌كند. سال 67 بود كه نوذري را به راديو دعوت كرديم. آن موقع خيلي از كسي مشورت نمي‌گرفتيم. نوذري در ملاقات اول، وقتي وارد اتاق هماهنگي راديو شده بود، زده بود زير گريه. به بچه‌ها گفته بود كه شماها هم قد ايرج من هستيد. بعد با من ملاقات كرد. گفتم كه قصد داريم شادي را به داخل خانه‌ها ببريم و مي‌خواهيم از تجربه شما استفاده كنيم. همانجاها هم گفتم اگر توانستيم با شما ادامه بدهيم سراغ ديگران هم مي‌رويم. نوذري مرا بغل كرد. گفت كه يك‌بار در همان لوازم‌التحرير‌فروشي، عده‌اي ريخته بودند توي مغازه و تهديد كرده بودند كه در مغازه را گِل مي‌گيريم. بعد خاطراتي را نقل كرد كه در دربار و جاهاي ديگر رفته و برنامه‌هاي شاد اجرا مي‌كرده. من نمي‌دانستم. كمي تنم لرزيد ولي گفتم كه ما اين صدا را براي شاد كردن دل مردم ايران مي‌خواهيم، همين مردمي كه جنگ كرده‌اند و انقلاب. استارت آمدن نيروهاي قبل از انقلاب با ورود نوذري به راديو و دعوت ما از او انجام شد. خوشبختانه تجربه موفقي بود. نوذري و امثال او هم با مردم، با انقلاب و با روند جامعه مشكلي نداشتند. آنها فقط كارشان قبل از انقلاب مجري‌گري بود. بعد از انقلاب هم مي‌توانستند مجري‌گري كنند مثل همه آدم‌هايي كه قبل از انقلاب شغل‌هاي ديگري داشتند. هنوز هم وقتي بعضي قديمي‌هاي راديو را مي‌بينم آن دعوت را شجاعت فوق‌العاده‌اي توصيف مي‌كنند. نوذري راه موفقيت را طي كرد و بعد از راديو به تلويزيون رفت و ستاره‌اي شد كه همه ايران در مرگش عزاداري كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون