• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3147 -
  • ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۵ دي

نگاهي به سريال «شرلوك» به بهانه پخش از شبكه نمايش

جهاني كه هوش، در آن حرف اول را مي‌زند

حسام حاجي‌پور


در دهه‌هاي ٨٠ و ٩٠ ميلادي پيتر هاموند، فيلمساز انگليسي، با ساخت مجموعه‌هاي تلويزيوني «شرلوك هولمز» دوراني طلايي را براي اين شخصيت و هوادارانش رقم زد. او ساخت سه سري از مجموعه‌هاي «شرلوك هولمز» را در كارنامه‌اش ثبت كرده كه يكي از بهترين اقتباس‌هاي تصويري از داستان‌هاي كلاسيك آرتور كانن دويل، خالق اصلي اين شخصيت
به شمار مي‌روند. ولي با مرگ جرمي برت، بازيگر نقش شرلوك هولمز، دوران در اوج بودن اين سريال به پايان رسيد. هاموند كه علاقه زيادي به حضور برت در اين نقش داشت، پس از مرگ او، تصميم گرفت كه ديگر هيچ‌وقت به فكر ساخت دنباله‌يي از اين مجموعه نباشد. ولي اين وضعيت، باعث نشد كه ديگر چهره‌ها در سينما و تلويزيون به فكر اقتباس‌هاي جديد از اين مجموعه داستان‌ها نباشند. پس از به پايان رسيدن ساخت اين سري از مجموعه‌هاي هولمز، شبكه‌هاي تلويزيوني و كمپاني‌هاي فيلمسازي، باز هم به سراغ اقتباس‌هاي جديدي از اين شخصيت و داستان‌هايش رفتند كه تا امروز هم ادامه پيدا كرده است.
١٢٧ سال پيش وقتي براي نخستين بار، داستان‌هاي شرلوك هولمز منتشر شد، شايد كانن دويل فكرش را هم نمي‌كرد كه ميراثش بيش از يك قرن باقي بماند و هميشه جزو محبوب‌ترين و مهم‌ترين‌ها باشد؛ داستان‌هايي با محوريت يك كارآگاه خصوصي تيزهوش و تحصيلكرده آكسفورد كه همراه با دستيارش دكتر واتسن، به حل معماها و چالش‌هايي كه با آن روبه‌رو است، مي‌پردازد. پس از مرگ كانن دويل، پسرش و نويسنده‌هاي ديگر سعي در ادامه راه او داشتند كه همين باعث شد تا اقتباس‌هاي تصويري از شرلوك هولمز، به موازات آنها به حيات‌شان تا به امروز ادامه دهد؛ شرلوك هولمزي كه تا چند سال پيش در ذهن مخاطبانش، به عنوان يك كارآگاه كلاسيك باهوش با كلاه و پيپ معروفش، شكل گرفته بود كه زمان فعاليت‌هايش مربوط مي‌شد به اواخر قرن ١٩ و اوايل قرن ٢٠. ولي از آنجايي كه امروز ديگر هيچ‌چيزي نمي‌تواند به شكل و قالب قديمي و هميشگي‌اش ادامه دهد، مخلوق كانن دويل فقيد هم از فيلتر زمانه جديد عبور كرد و با مختصات جديدش، دوباره اوج گرفت و در صدر يكي از مهم‌ترين شخصيت‌هاي اين سال‌ها قرار گرفت.
گاي ريچي در سال‌هاي ٢٠٠٩ و ٢٠١١ دو نسخه سينمايي از شرلوك هولمز را با بازي رابرت داوني جونيور و جود لاو با همان شكل و شمايل كلاسيك ولي با اكشن و چاشني‌هاي طنز امروزي‌تر در سينماها به نمايش گذاشت كه با استقبال خيلي معمولي از جانب تماشاگران روبه‌رو شد. اين فيلم‌ها صرفا يك اداي ديني بودند به همان قالب هميشگي و قديمي اين مجموعه داستان‌ها كه با تغييراتي جزيي، همراه شده بود. اما چهار سال پيش بود كه از شرلوك هولمز زمانه جديد رونمايي شد. شبكه بي‌بي‌سي، نخستين فصل از سريالي را روي آنتن برد كه ساختارشكني‌اش، از همان عنوان سريال آغاز مي‌شد؛ اين‌بار خبري از عنوان‌هاي فرعي نبود و سريال، فقط به نام كوچك كارآگاه باهوش‌اش تكيه كرده بود: «شرلوك»؛ آن‌هم با بازيگراني كه تا آن موقع گمنام بودند. شرلوك هولمز اين سريال، هنوز در خانه‌يي با شماره پلاك ٢٢١ب در خيابان بيكر زندگي مي‌كند، اما در زمان حال. يك كارآگاه جوان با ظاهري ژوليده و دستيار قدكوتاه و نحيفش در خيابان‌هاي امروز انگلستان؛ يك نگاه كلي به اين فضا و تصاوير سريال كافي بود تا تمام طرفداران هولمز، قيد تماشاي آن را بزنند. ولي از آنجايي كه بعضي وقت‌ها براي ساخت يك شاهكار جديد، بايد ساختار شاهكارهاي قديمي را برهم زد، «شرلوك» هم با پيروي از همين اصل، به شكل حيرت‌انگيزي لقب يكي از بهترين سريال‌هاي جهان را به خودش اختصاص داد. استيون موفات و مارك گتيس خالقان «شرلوك»، اين سريال را در ابتدا براي دو فصل سه اپيزودي در نظر گرفته بودند كه هر قسمت با مدت زمان ٩٠ دقيقه‌يي‌اش، حكم يك تله فيلم را داشت. اما با توجه به استقبال فوق‌العاده زياد از جانب تماشاگران، اين سريال تمديد شد و حالا به ساخت فصل چهارمش رسيده است كه در سال ٢٠١٦ روي آنتن مي‌رود.
شرلوك هولمز، در كنار جيمز باند و هري پاتر، يكي از مهم‌ترين و محبوب‌ترين شخصيت‌ها در تاريخ ادبيات بريتانيا به حساب مي‌آيد. از طرفي در چند سال اخير، نوع نگاه به قهرمان و ضدقهرمان در آثار سينمايي و تلويزيوني تغيير كرده است. امروز صرفا يك مرزبندي روشن و واضح مثلا بين دو قطب خير و شر داستان در يك فيلم يا سريال، براي مخاطب كافي نيست و چيزي فراتر از اين موارد و قابل لمس‌تر را مي‌خواهد. وجود همين نوع نگرش به اجزاي داستاني و از طرفي محبوبيت بالاي شخصيت هولمز، كار خالقان اين سريال را سخت مي‌كرد. ولي موفات و گتيس با وفادار ماندن به اصل داستان‌هاي كانن دويل، در اين سريال تصويري جديد از هولمز و نبوغش به نمايش گذاشته‌اند كه در هيچ‌يك از اقتباس‌هاي تصويري از اين شخصيت ديده نمي‌شود. شرلوك هولمز اين سريال، نه دلش به حال مردم اطرافش مي‌سوزد و نه به فكر نجات مردم كشورش است. با اينكه مايكرافت، برادرش در سيستم دولتي از سمت خوبي هم برخوردار است، ولي او چندان تمايلي به دولت و رفتن به سوي آنها ندارد. شايد ظاهر هولمز اين سريال، در نگاه اول بيش از اندازه سنگي به نظر برسد كه انگار هيچ احساسي نسبت به هيچ‌چيزي در درونش وجود ندارد. ولي هرچه داستان جلوتر مي‌رود، نبوغ نويسندگان سريال هم بيشتر خودش را نشان مي‌دهد. شايد در ظاهر شخصيت اصلي «شرلوك»، كارآگاه جوان قصه‌اش باشد، ولي چيزي كه داستان را پيش مي‌برد و بيشتر از ظاهر و عادت‌هاي شخصيت اصلي‌اش جذابيت دارد، «هوش» برتر شرلوك است. ولي هوشي كه صرفا به خاطر ارضاي روح خود شرلوك كار مي‌كند. حجم زياد اطلاعاتي كه هميشه در ذهنش حمل مي‌كند، نگاه تيزي كه به همه جزييات اطرافش دارد، فقط و فقط براي برطرف كردن نياز و عادت او به معما حل كردن است، كه در درونش وجود دارند. انتخاب عالي بنديكت كامبربچ (كه آن موقع بازيگر معروفي نبود) هم براي ايفاي اين نقش و حضور تاثيرگذارش، برگ برنده‌يي براي اين سريال شده است.
در اين سريال، هوش و تمام آن چيزي كه در افكار انسان‌ها جريان دارد، مانند شخصيتي نامريي عمل مي‌كند، كه با وجود اينكه در همه لحظات حضور دارد ولي ديده نمي‌شود. اين جهان نامريي كه درون ذهن شرلوك وجود دارد، يك نيروي منحصر به فرد نيست كه او را تبديل به يك ابرقهرمان بكند. تنها تفاوت او با ديگران در اين است كه شرلوك مي‌داند چطور از اين توانايي استفاده كند. حالا كه هوش، حرف اول اين داستان را مي‌زند و خود شرلوك هم تمام تمركزش به اطرافش است تا به خودش، نوبت به يك همراه هميشگي و به نوعي مراقب براي او مي‌رسد. دكتر واتسن با بازي فوق‌العاده مارتين فريمن، از جنگ افغانستان برگشته و دچار افسردگي و اختلال در حركت است. اما درست موقعي كه به هولمز مي‌رسد و درگير ماجراجويي‌هايش مي‌شود، مشكلي كه در راه رفتن داشت و انزوايي كه در آن قرار گرفته بود را بي‌آنكه خودش متوجه شود، فراموش مي‌كند و به كلي مشكلاتش برطرف مي‌شود.
با اينكه در هر قسمت داستان، ماجراجويي‌هاي تازه‌يي براي هولمز و واتسن رخ مي‌دهد، اما سريال، يك خط داستاني مشخصي را به موازات آن دنبال مي‌كند. همه‌چيز خوب پيش مي‌رود، تا زماني كه فردي باهوش‌تر از شرلوك پيدا مي‌شود؛ جيمز موريارتي (با بازي اندرو اسكات) كه به جرات مي‌توان گفت يكي از ضدقهرمان‌هاي درخشان در بين سريال‌ها و حتي فيلم‌هاي سينمايي در يك دهه گذشته است. يك شخصيت، كه به شكل جنون‌آميزي سعي مي‌كند با آن چيزي كه در ذهنش مي‌گذرد، در جهان امروز هيچ مانعي را بر سر راهش تصور نكند. موريارتي هم، از نظر ظاهري يكي مثل ده‌ها و صدها انسان ديگر در جامعه خودش است، ولي او هم مانند شرلوك، مي‌داند چطور از ذهنش استفاده كند، اما با قوانين خودش.
ساختار كلي دو شخصيت اصلي «شرلوك» متفاوت از داستان‌هاي كانن دويل نيست. خصوصياتي كه هولمز و واتسن دارند، دقيقا همان‌هايي است كه در داستان‌هاي كلاسيك شرلوك هولمز نقل شده است. ولي هوشمندي موفات و گتيس، به عنوان نويسندگان و خالقان اين سريال باعث شده تا قرن ٢١ را صاحب كارآگاهي كنند كه به دنياي اطرافش نگاهي فراتر از سرك كشيدن‌هاي معمولي داشته باشد. جهان «شرلوك» هيچ حد و مرزي نمي‌شناسد. درست است كه همه شخصيت‌هاي داستان آن، مانند ديگر انسان‌ها زندگي مي‌كنند ولي كنش و واكنش بين آنها، در جهان بي‌نهايت و نامريي ذهن رخ مي‌دهد. جهاني كه بدون هياهو، بدون اسلحه كشيدن و بدون هيچ حادثه عظيمي، مي‌تواند خيلي قدرتمندتر، تاثيرگذارتر و ترسناك‌تر از آن چيزي باشد كه در زندگي روزمره تجربه‌اش مي‌كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون