درباره آلبوم «عاشق ميشويم» سالار عقيلي
آيا هنوز هم سلطنت موسيقي از آن خواننده است؟
متين علمداري
پژوهشگر هنر
لذت هنري هميشه با قيمتي گزاف به دست ميآيد. اما از هزار و يك جنبه كه نگاهش كني اين روزها جز تلخي بيمايگي چيز ديگري نصيبت نميشود. خوبها اينقدر كماند و كم حمايت كه ديده نميشوند تا سست مايگان به واسطه بخت و اقبالشان همچنان يكهتاز بمانند. پيروي از سنت، اوج نقطه منحني موسيقي را بر سر خواننده مينشاند كه ميتواند انسان را از هولانگيزي جهان بيرون آورد و به واهمه از دست دادن لذت واقعي از موسيقي ميرساند. سه كلمه بخت، شانس و اقبال از كلمات متداول زندگي انسانهاست. كلماتي كه كافيست بر شانه كسي بنشيند. از قضا خوانندههاي دو دهه اخير ما از اين شانس بيبهره نبودهاند.
در اين ميان يكي نام پدر را يدك ميكشد و ديگراني هم با تكيه بر نامهاي پر آوازهاي چون فرامرز پايور، فرهاد فخر الديني، محمد رضا لطفي، حسين عليزاده، پيمان سلطاني و... اقبالشان را آزموده و اين راه دشوار را يك شبه گز كردهاند. گويا موسيقي مدام دارد به اين ستمبارگي خودش ميافزايد و تلاشي براي گشودن راههاي تازه نميكند. افول موسيقي ايراني تحت سيطره آوازخوانان دسته چندم و آهنگسازان بياستعداد و شنوندگان غير حرفهاي چنان افسردگي را به موسيقي تحميل ميكند كه چيزي جز ابتذال بر تارك موسيقي ايراني نخواهد درخشيد. شايد ما در آستانه قرار داريم و از آنجا و براي رسيدن به نقطه تعالي بايد از آستانه گذر كنيم؛ پيش از آنكه پس و پيشش آشوب باشد.
اين بيمايگي در موسيقي چنان انهدام و ويراني به وجود آورده كه ديگر تمنايي وجود ندارد و بخشي از اين ناباروري ناشي از ضعف خوانندگان بيبنيه است.
همايون شجريانگر چه از آواز خوانان هم نسل خود پيشروتر و تكنيكيتر است، ولي توقعات شنونده را به عنوان فرزند محمدرضا شجريان برآورده نميكند و همكاري با آهنگسازان دسته چندم و كارهاي نه چندان جدي چيزي جز ياس و نااميدي به ارمغان نميآورد. هنر واقعي عبارت است از نفي محتوا از طريق متحول كردن آن محتوا و هنر بر چنين تشخصي استوار است. آيا آوازخوانان دو دهه از پس چنين تشخصي برآمدهاند؟
عليرضا قرباني كماكان اصرار به فرياد زدنهاي بيهوده و خارج خواندن داردگر چه اقبال اين خواننده به واسطه همكاري با فرهاد فخرالديني بلند بوده ولي فرآروي دروني در او ايجاد نشده تا از اين همكاري بهرهاي ببرد. اگر با اصطلاح واقعيت و واقعيت گرايي روبهرو هستيم، آيا مطالبات ما از تاريخ موسيقي همين است؟يا ما گذشته، حال و حتي آينده را فراموش كردهايم. هنرمند موظف است به درخواستهاي مخاطبانش توجه كند. هنر يعني موزون كردن ناموزونها، سمفونيك كردن صداهاي درهم و برهم، هنرمندي كه از پس چنين امري بر نيايد، هنرمند واقعي نيست. او چيزي بيش از تحميل نيست و اين يك فاجعه است.
سالار عقيلي را از اين دسته نميتوان متمايز كرد. بخت و اقبال اين خواننده چنان بلند بود كه با سرود «ايران جوان (وطنم)» به آهنگسازي پيمان سلطاني آنچنان خوش درخشيد كه هنوز پس از گذشت دوازده سال همچنان ميدرخشد. گرچه طي ساليان اخير پركار و كمكيفيت با آهنگسازان پيش پا افتاده پيش رفته، كه بيشتر از منظر تجاري كارش را به بار نشانده و طبيعي است آن جا كه پول در برابر كيفيت اثر قد علم كند ديگر اثر، اثر جدي نيست اما اكنون بار ديگر پس از دوازده سال پرنده بختي ديگر بر شانهاش نشسته و با آلبوم جديد و همكاري مجددش با پيمان سلطاني بخت برگشتهاش را احيا كرده. حالا اين سوال در ذهن مخاطب شكل ميگيرد كه نقش پيمان سلطاني اين ميان چيست؟ آيا وظيفهدار افت و خيزهاي خوانندگاني چون سالار عقيلي است؟
آيا وقت آن نرسيده كه اين تاج را از سر آوازخوانان برداريم چون خواننده بيشعر و آهنگ چيزي براي عرضه ندارد و اين آهنگساز است كه آينده خواننده را رقم ميزند. اين جاست كه قلمرو خواننده تمام ميشود و شكوفايي موسيقي رونق ميگيرد. پيمان سلطاني و ديگر آهنگسازان همنسل موفق او بايد تكليف و شر اين طفيلي سلطاني آوازخوان را از سر خود كم كنند و به موسيقيشان بپردازند بيآنكه گرفتار كلام و آوازخوان شوند و وظيفه خطير خود را در فرهنگسازي بر عهده گيرند.