ادامه از صفحه اول
اقتصاد نفتي و فرهنگ
فرهنگ ارتباط خود را با متن جامعه و مطالبات مردم از دست ميدهد و به كالايي لوكس و مختص طبقه حكومتي از نوع رانتي آن تبديل ميشود. نمونه مشهور آن جشن هنر شيراز بود كه در زمان رژيم گذشته برقرار و بودجه آن وصل به درآمدهاي حاصل از لولههاي نفتي بود و در نهايت هم همان برنامه بيارتباط با متن جامعه يكي از بهانههاي مهم مردم براي قيام عليه آن رژيم شد. بنابراين اقتصاد نفتي، موجب تورم بودجه فرهنگي و شكلگيري فرهنگ رانتي و سطحي و مبتذل و حتي خرافي ميشود. كساني عهدهدار توليد فرهنگ ميشوند كه توليدات آنها در بطن جامعه متقاضي ندارد و هر كس به قدرت تقرب بيشتري دارد، از اين خوان يغما بهرهمندتر ميشود. توليدات فرهنگي سفارشي و بيروح ميشوند. هرچند در ميان اين توليدات ميتوان موارد فاخر و ارزشمندي هم ديد ولي اينها استثناست. در اين شرايط اقتصاد و فرهنگ دچار اختلال ميشوند ولي مشكل مهمتر و ديگر وقتي رخ ميدهد كه درآمدهاي نفتي ناپديد ميشوند و درآمدهاي دولتي بهشدت كاهش پيدا ميكند. در اين مرحله نيز نخستين جايي كه بودجههاي آن انقباضي ميشود فرهنگ است و كاهش بودجه فرهنگ با شدت بيشتري نسبت به ساير زمينهها انجام ميشود و فرهنگ و توليدات آن را در وضعيت ركودي شديدي قرار ميدهد. كاهش سرمايهگذاري و هزينههاي نگهداري تاسيسات و اماكن فرهنگي و حتي ناتواني در تامين حقوق كاركنان اين حوزه موجب ميشود كه فشار مضاعفي براي درآمدهاي اين بخش وارد شود و مصرف فرهنگي مردم را دچار مشكل كند. اتفاقي كه در سالهاي كاهش درآمدهاي نفتي در ايران شاهد آن بودهايم. نمونه روشن آن وابستگي شديد صداوسيما به درآمدهاي خاص خود است، بهطوري كه براي برنامههاي غيرتبليغاتي نيز كسب درآمد ميكند! و اعتبار رسانه را مخدوش كردهاند. يا فروش امكانات و خصوصيسازي براي تامين درآمد و جبران كسري بودجه، شيوه ديگري است كه در بخش فرهنگ به اجرا درميآيد و اين نيز عوارض خاص خود را دارد.
در اين مرحله مشكل ديگري نيز گريبان دولت را ميگيرد. وقتي كه درآمدهاي بادآورده نفتي زياد است، موارد جديدي براي پرداخت بودجه مثل قارچ ميرويد كه هيچ دليل بودجهيي براي پرداخت به آنان وجود ندارد ولي پس از چند سال اين رديفهاي بودجهيي به پاي ثابت اخذ بودجه تبديل ميشوند و در زمان كاهش درآمدهاي نفتي نيز همچنان مطالبه بودجه ميكنند. كافي است كه به رديفهاي بودجه پيشنهادي دولت در بخش فرهنگ براي سال آينده نگاهي بيندازيم. بيش از نيمي از رديفهاي بودجهيي بخش فرهنگ در گذشته بودجهيي نميگرفتهاند و ساختار وظايف آنها در قالب وظايف دولت تعريف نميشود ولي حدود نيمي از بودجه فرهنگ به آنان اختصاص يافته و همين مساله موجب تاثيرگذاري بر فعاليتهاي فرهنگي جامعه و نيز اينگونه موسسات غيرپاسخگو شده است.
چرا رييسجمهور از همهپرسي گفت؟
به عنوان مثال دولت جديد ميخواهد تغييرات اساسي در نحوه پرداخت يارانهها به وجود بياورد. در هيچ نظامي به همه مردم به صورت فلهيي يارانه پرداخت نميشود. اما آيا دولت ميتواند اين نظام پرداخت يارانه مصيبتبار را تغيير دهد؟ خير. دولت ميخواهد در نحوه مديريت دانشگاهها، سياستهاي امنيتي گذشته را كنار بگذارد. آيا ميتواند؟ خير. به عبارت ديگر از يكسو مردم دولت جديدي را انتخاب كردهاند اما و از سوي ديگر اين دولت جديد عملا در هيچ حوزه اساسي نميتواند تغييرات جدي و گسترده به وجود آورد. به عبارت ديگر و با وجود انتخابات، همان سياستهاي گذشته كم و بيش و با مختصر تغيير ظاهري بايد ادامه پيدا كند. بنابراين با برگزاري رفراندوم هيچ چيز عوض نميشود. خب؛ فرض بگيريم دولت رفراندوم برگزار كرد و مردم راي دادند كه اقشار و لايههاي ثروتمند جامعه يارانه دريافت نكنند. در خصوص وزارت ارشاد، نمايش فيلم و مميزي كتاب و نشر روزنامه هم آيا بايد رفراندوم برگزار كنيم؟ آيا در خصوص حل بحران هستهيي هم بايد رفراندوم برگزار كنيم؟