گمشده در غبار و زنده
در حافظه تاريخي
نازنين متيننيا
احمد متوسليان، فردا گمشدهاي 34 ساله است. به روايت تاريخ 34 سال است كه نشاني از او نيست، اما در حوالي سالروز ناپيدايياش، سردر سينماهاي شهر تصوير او را در آغوش گرفتند و روي كيوسك مطبوعاتي هم چهرهاش، جلد مجلات سينمايي را پوشانده. كمي دقيقتر كه شويم، در فضاي مجازي هم هشتگي ساخته شده تا افكار عمومي آزادي او را خواهان باشند و يك جستوجوي ساده نامش هم ميگويد كه در يك سال اخير احمد متوسليان دوباره به جامعه ايراني معرفي شده و نام و تاريخ زندگياش دوباره ميان نسل جوان ايراني، بازخواني شده؛ اتفاقي كه در 33 سال گذشته ناپيدايي متوسليان، جمع اقليتي را دربرميگرفت و آدمهاي كمي به ياد ميآوردند؛ اين سرزمين فرماندهاي داشت كه از غرب تا جنوب ايران، هرجا كه براي دفاع قدم گذاشت، فتح و پيروزي آورد و در نهايت در يك سفر به لبنان و جايي در حوالي مرزهاي اين كشور، ناپديد شد. انگار تمام اين 33 سال بايد ميگذشت تا بالاخره فيلمساز جواني پيدا شود كه همه ذوق و خلاقيت جاري در سينما را در روايتي درخشان و نفسگير و تازه به نام حاج احمد متوسليان گره بزند و همزمان با شور و شوق مخاطبي كه در سالن تاريك سينما غرق در داستاني نفسگير و هيجانانگيز به روايت شاهداني زنده است، سينما را به رسانهاي تمام عيار تبديل كند. رسانهاي كه ميتواند پيامرسان باشد و از دل قصهاي خاكگرفته و كهنه به نظر آمده، يك پرسش و حتي خواست اساسي را به متن جامعه بازگرداند: «حاج احمد متوسليان كجاست؟». 33 سال بايد ميگذشت تا يكنفر نه از نسل كارگردانان به نام دفاع مقدس كه از نسل كودكان جنگ، به دنبال پرونده متوسليان برود و از دل كوچه پس كوچههاي اين شهر و آدمهايي كه در اين 33 سال چهرههاي متفاوتي پيدا كردهاند و سرنوشت متفاوتي هم داشتند، بپرسد كه متوسليان كه بود و چه شد؟ 33 سال بايد ميگذشت تا «ايستاده در غبار» به نام احمد متوسليان گره بخورد و ثابت كند؛ همچنان ميشود به داستانهاي دفاع مقدس بازگشت و در روايتي خلاق و همزبان با نسل معاصر، چهرهاي را يادآوري كرد و حافظه تاريخي يك جامعه را زنده و بيدار نگه داشت.