باورداريم به عادت نكردنها
ابراهيم عمران
گيرايي و به قول تماشاگران حرفهاي و پيگير سينما؛ چسبندگي يك فيلم بيشتر از همه به باورپذيري نقشها كه در واقع «آدميان» بيرون اجتماع هستند، برميگردد و هرچه اين قبول نقش در ذهن و روان تماشاگر بهتر جاي گيرد؛ لامحاله به درك اصولي و درستي از فيلم منجر خواهد شد. فيلم كار شده از روي عقل و منطق و داراي فيلمنامه قابل فهم و پذيرش «آاااادت نميكنيم» نمونه خوبي از اين باورپذيري درست است كه با فضاسازي كافي در ذهن بهطور غيرمستقيم تماشاگر را درگير ميكند. و با بازيهاي باورپذيرتر كاراكترها اين چرخه كاملتر ميشود. مدتي است طبقه متوسط در جامعه ايران براي فيلمنامهنويسان خوراك خوبي فراهم كرده است. چه كه طبقه پايينتر يا بالاي جامعه اصولا در چرخه زندگي روزانه به نحوي از خيلي از قضايا بهدور هستند. تيپ فرودست در واقع مسائلي كه برايش رخ ميدهد از جنس طبقه رو به متوسط و متوسط نيست و جامعه رو به بالاي شهري هم، در گير و دار كش دادن به مسائل رخ داده براي خود نيست و به نحوي با آنها كنار ميآيد و اين طبقه متوسط است كه در مدرنيزاسون امروزي دچار گسست و چندپارگي راي و نظر و به طريق اولي «اخلاق» شده است. داستان خيانت زن و شوهر به هم و نبود «تعهد» به نحوي كه «پنهان»كاري در آن وجه مشخصه اصلي فيلمهاي امروز شده كه تا حدودي برگرفته از تب شبكههاي نازل خارجي است؛ هرچند در جامعه وجود دارد و نميشود آن را پوشيده نگاه داشت ولي اگر در پي چرايي آن هم باشند؛ سازندگان، بيشتر به صواب و ثواب نزديكتر است. در وجه پرداخت درست داستان فيلم، گروه «آاااادت نميكنيم» بهخوبي عمل كردند و دقايقي جامعه را با خود همراه كردند كه شايد تلنگري هم زده شود. هرچند شايد راهحل ارايه دادن به نظر كاربلدان سينما، وظيفه فيلمساز نباشد و ارگانهاي ديگري بايد حواسشان به سينما و بازتاب فيلمها براي اجتماع بهتر باشد. همه اينها آمد تا فيلمي روي پرده بيايد با بازيهاي فراموشنشدني كه اگر نبود نقشآفريني حميدرضا آذرنگ و بازي روان هديه تهراني، اين دقايق بيتوجه به ساعت و در صندلي سينما نمينشستيم.