گفتوگو با مصطفي كيايي، كارگردان «باركد»
قرار نيست
اصغرفرهادي باشم
مصطفي كيايي از آن دسته كارگردانهايي است كه با زحمت به جايگاه فعلياش در سينما رسيده است. بدون ترديد بخش قابل توجهي از موفقيت اين كارگردان جوان، مديون هوش و خلاقيت اوست اما شيوه منحصر به فرد او در فيلمنامهنويسي هم در رسيدن او به شهرت بيتاثير نبوده است. كيايي دست پر وارد سينما شد و در ادامه راه هم تلاش كرد دستهايش را پر نگه دارد. در اين ميان استقبال تماشاگران از فيلمهايش و رضايت نسبي منتقدان را نيز داشت و اينها در كنار هم براي اين كارگردان اعتماد به نفسي آورده كه بتواند سالي يك فيلم را روانه جشنواره فجر كند. فيلمهايي كه از قضا در صدر جدول پرفروشهاي سال قرار ميگيرند. اين روزها فيلم سينمايي «باركد» به كارگرداني كيايي روي پرده سينماست. اين فيلم با بيتوجهي هيات داوران جشنواره مواجه شد و نتوانست سيمرغي به خانه ببرد، با همه اينها تا اينجا با بيش از پنج ميليارد تومان فروش، توانسته «دراكولا» رضا عطاران را هم پشت سر بگذارد. صحبت كردن با مصطفي كيايي تقريبا هيچ نقطه اوج و فرودي ندارد. او از هيچ سوالي عصباني نميشود و حيرت نميكند. انتقاد را ميشنود و بعد هم پاسخهاي خودش را ميدهد. آنچه در اين سالها براي او اهميت داشته، توجه مخاطب است؛ مخاطبي كه روز به روز بر تعدادش افزوده ميشود و بيشتر از گذشته تمايل پيدا ميكند فيلمهاي كيايي را ببيند. او اهل جنجال نيست و ترجيح ميدهد كار خودش را كند و در شرايط صلح و آرامش فيلمهايش را در معرض ديد علاقهمندان بگذارد.
به نظر آدم زيادهخواهي ميآييد! ميخواهيد فيلمهايتان هم گيشه را داشته باشد، هم منتقدان را راضي كند و هم فارغ از مسائل اجتماعي نباشد. همه اينها را ميشود با هم داشت؟
سوالتان برايم گنگ است.
شايد به خاطر اين است كه با ملاحظه پرسيدم.
پس راحت باشيد لطفا.
گنجاندن مسائل و مشكلات اجتماعي در يك فيلمنامه كمدي براي شما يك پز است يا واقعا احساس وظيفه ميكنيد؟
واقعيت اين است كه هر آنچه در جامعه اتفاق بيفتد و روي من تاثير بگذارد، ميشود تم فيلمنامه بعدي من. اين اتفاق در همه فيلمهايم افتاد و همه فيلمنامهها را تحت تاثير شرايط و موقعيت جامعه ساختم. حالا اگر در اين ميان، فيلمهاي من به گيشه هم نگاهي دارد و خوب ميفروشد، بايد بگويم به تعريف من از سينما
بر ميگردد. تعريف من از سينما اين است كه دوست دارم فيلمي بسازم كه مخاطب گسترده آن را دوست داشته باشد. اين را هم بگويم كه همه فيلمهاي كمدي دنيا بر چند پايه استوار است. شوخي با مسائل سياسي، اجتماعي، مذهب و روابط جنسي. مسائل اقتصادي و سياسي معمولا دستمايه فيلمهاي من قرار ميگيرد. ضمن اينكه چرا هميشه بايد مردم از مقابل يك فيلم كمدي بدون هيچ درگيري ذهني عبور كنند؟
اين درگيري ذهني كه به آن اشاره ميكنيد در مورد فيلم «باركد» صدق نميكند. در اين فيلم همهچيز از كادر بيرون ميزند و فانتزياش زياد است. چنين فيلمي چطور ميتواند مخاطب را متوجه مسائل روز جامعه كند؟
اصلا «باركد» ساخته شده كه بزند بيرون. وقتي قصد كردم اين فيلم را كارگرداني كنم، رفتم براي اينكه يك انيميشن بسازم. اين فيلم به كاريكاتور بيشتر شبيه است و همهچيز در آن اغراق شده است. در فيلمهاي قبلي من هيچوقت دوربين بيرون نميزد اما «باركد» بيشتر شبيه يك ديوانه بازي و تجربهاي در فضاي ديگري بود. ما اين ديوانهبازي را در بازي بازيگرها هم ميبينيم. مثلا محال ممكن است در دنياي واقعي، پليسي مثل پژمان بازغي ببينيد. ممكن است از روي شخصيتي آن را وام گرفته باشم اما اينكه نعل به نعل چنين شخصيتي را ببينيم، ممكن نيست.
به هر حال «باركد» هم بخشي از كارنامه كاري شما و ادامهدهنده همان راهي است كه در سينما انتخاب كرديد.
قطعا همين است و من هم نميخواهم آن را جدا كنم فقط ميگويم «باركد» را بايد با جهان خودش ببينيد. شما نميتوانيد داستان اين فيلم را با داستاني كه در عالم واقع اتفاق ميافتد، مقايسه كنيد. اين فيلم مثل تام و جري است و هر اتفاقي براي شخصيتهاي فيلم بيفتد، بلند ميشوند و ادامه ميدهند. اصلا قرار نبود منطقهاي اين فيلم شبيه ديگر فيلمهاي من باشد.
يعني ميگوييد همهچيز حساب شده بود؟
ما خودمان از اول ميدانستيم داريم چي كار ميكنيم.
«باركد» نخستين تجربه فيلمنامهنويسي مشترك شماست. چرا تنهايي اين فيلم را ننوشتيد؟
براي اينكه ايده اوليه فيلم براي كس ديگري بود. اصلا قرار نبود من اين فيلم را كار كنم. فيلمنامه آماده بود و قرار شد تجربي بسازيم.
راضي بوديد از اين تجربه دو نفره؟
بهشدت راضي بودم و باز هم تجربهاش ميكنم. البته همهچيز در اين فيلم دو طرفه بود.
كار اصلي شما كارگرداني است يا فيلمنامهنويسي؟
من كارگرداني را ترجيح ميدهم و خود را كارگردان ميدانم.
پس چرا فيلمنامهنويسي ميكنيد؟ در اين بخش از سينما كه آدمها كمتر به صورت حرفهاي تجربهاش ميكنند، شما از جمله فيلمنامهنويسان موفق به شمار ميآييد.
من تجربه فيلمنامهنويسي را براي كس ديگري ندارم. به نظرم سختترين كار حرفه ما فيلمنامهنويسي است و همهچيز فيلم در آنجا شكل ميگيرد. اگر اين مساله براي كسي مثل من كه وسواس هم دارد، درست اتفاق نيفتد، شالوده فيلمهايش به هم ميريزد. در كنار همه اينها من دوست دارم قصه تعريف كنم؛ قصهاي كه همهچيزش درست باشد، پيرنگ داشته باشد و همه ويژگيهاي يك قصه خوب را از قهرمان گرفته تا تعليق داشته باشد. رسيدن به چنين قصهاي خيلي زمان بر است. براي همين است كه اگر زمان بگذارم و با وسواس فيلمنامهاي بنويسم ترجيح ميدهم خودم آن فيلم را بسازم. فيلمنامهاي را كه مينويسم دوست دارم، براي همين اصلا فيلمنامه سفارشي نمينويسم.
سفارش هم داريد؟
بهشدت، ماهي چهار پنج تهيهكننده تماس ميگيرند كه براي ما فيلمنامه بنويس.
چند نفرشان تهيهكنندگان شاخصي هستند؟
همه شان شاخصاند.
وسوسه نميشويد؟ شايد كارگرداني فيلمنامه شما را بهتر از خودتان كارگرداني كند.
نه دغدغه اصلي من فيلمنامهنويسي نيست، كارگرداني است. اصلا من به واسطه فيلمنامه خوب توانستم تهيهكننده جلب كنم. نه ارتباطات ويژهاي داشتم و نه پارتي.
منظورتان فيملنامه «ضد گلوله» است كه توانسته تهيهكننده جذب كند؟
نه، منظورم «بعدازظهر سگي سگي» است.
«ضدگلوله» هم تهيهكننده دست به نقد داشت؟
اصلا من آن فيلم را براي خودم ننوشته بودم.
شما كه گفتيد فيلمنامه براي
كسي نمينويسم؟
تهيهكننده آن فيلم، دوستم بود و از سر رفاقت فيلمنامه را نوشتم و ديديد كه در نهايت هم خودم كارگرداني كردم. او فيلمنامهاي كمدي در حال و هوا و فضاي جنگ ميخواست. وقتي فيلمنامه را نوشتم خودم خوشم آمد اما چون گفته بودم فيلم جنگي نميسازم فكر نكردم در نهايت چون كارگرداني كه قرار بود فيلم را بسازد سر سريالي گير كرده بود تهيهكننده پيشنهاد داد خودم بسازم و من هم ساختم.
پيش از ورود به سينما تمرين فيلمنامهنويسي هم داشتيد؟
بالاي دو هزار دقيقه براي تلويزيون و جاهاي ديگر فيلمنامه نوشتم. يك جاهايي اسم زدم و جاهايي نزدم.
به خاطر كيفيت برنامه اسمتان را درميآورديد؟
بله، گاهي تو برنامهاي را مينويسي كه در نهايت كيفيت آن مطلوب نيست. خيلي وقتها هم خودم برنامهاي كه نوشتم را كارگرداني كردم. به نظرم من چه در زمينه كارگرداني و چه نويسندگي تمرين خيلي خوبي داشتم. بالاي دو سه هزار دقيقه برنامه نوشته بودم كه تجربه خوبي به شمار ميآمد و به من اعتماد به نفس داده بود كه سر صحنه بتوانم مسلط كار كنم.
براي فيلمنامهنويسي تمرين نوشتن مهمتر است يا تجربه زيستي؟
هر كدام اهميت خودشان را دارند اما تجربه زندگي كردن ميان آدمها، خيلي خيلي مهم است. همه كاراكترها و اساس فيلمنامههايم را بر اساس فضاي پيرامونم ميچينم و براي شخصيتها معمولا ما بهازاي بيروني پيدا ميكنم. سعي ميكنم مدام در جامعه باشم و با مردم ارتباط برقرار كنم. اين ارتباط باعث ميشود شخصيت فيلمهايم واقعي شوند. نگاه كردن به مردم خيلي مهم است مخصوصا وقتي قرار است در حيطه فضاي رئال كار كني.
اين طراحي شخصيتهاي چند لايه هم از تجربه زيستي شما در ميان مردم
ناشي ميشود؟!
به نظرم بايد كليتر به اين بحث نگاه كنيم. زمان ورود من به سينما دورهاي بود كه تب يك نوع سينما داغ بود. سينمايي كه متاثر از سينماي اروپا با نگاه به جشنوارهها بود. به هر حال از سينماي جريان اصلي و بدنه فاصله زيادي داشت. سينماي جريان اصلي آن روزها واقعا پس خورده بود و فيلمي كه قصهاي را تعريف كند و مردم را به سينماها بكشاند در ميان منتقدان جايي نداشت. من تحت تاثير فضاي غالب سينما به اين حوزه وارد نشدم. هدفم اين نبود يك فيلم هنري براي جايزه گرفتن و ارايه به جشنوارههاي خارجي بسازم يا دنباله رو آقاي فرهادي نبودم. با همه احترامي كه براي سينماگرها قايلم، فكر ميكردم من يك مدلي از سينما را دوست دارم و بايد همان را ادامه دهم. چون سليقه سينمايي من سينماي هاليوود بود. شايد به همين دليل آن زماني كه وارد سينما شدم، يك مقدار متفاوتتر جلوه كردم. دليل اينكه فيلمهايم با ديگر فيلمهاي سينماي ايران فرق داشت، همين بود. لحن فيلمنامه و فيلمهايم براي خودم بود و تحتتاثير فيلمهاي ديگر نبود. اين ويژگيها شامل نوع نگارش فيلمنامه نوع نگاه به شخصيتها و نگاه به فيلم بود.
معيارهاي خودتان را براي مطلوب بودن يك فيلم ميگوييد؟ اين تفاوتي كه از آن حرف زديد شبههانگيز است.
معيارهاي من عجيب و غريب نيست. به نظرم سينماي سرگرمكننده ويژگيهاي خاص خودش را دارد و اين ويژگيها چيزهايي است كه مثلا فيلم بايد خوش ريتم باشد، قصه داشته باشد و يقه مخاطب را بگيرد و با خود همراه كند. اينها براي من در سينماي سرگرمكننده و جريان اصلي مهم است. من به جاي فيلمهاي هانكه، سينماي اسپيلبرگ و اسكورسيزي ميبينم. از نظر من هر سكانسي از فيلم بايد ويژگي و قصه مجزاي خودش را داشته باشد. آدمها بايد ويژگيهايي داشته باشند كه تو دوستشان داشته باشي و بتواني با آنها همراه شوي.
شما فكر ميكنيد قبل از خودتان كسي در سينماي ايران اين جنس سينما را تجربه نكرده بود؟
چرا در دهه 60 ما خيلي فيلمهاي اين تيپي داشتيم. سينماي قصهگوي ما راه خودش را خوب دنبال ميكرد.
مثلا كدام كارگردانها اين كار را بهخوبي انجام دادند و شما هم نگاهي به آثارشان داشتيد؟
حميد نعمتالله در بوتيك. البته كارگردانهاي انگشتشماري بودند كه يكي دو فيلم با اين سبك در كارنامه كاريشان ديده ميشد، اما شايد با اين ريتم و هيجان نبود. من يك لحني را هم انتخاب كردم كه بعدها شد ويژگي كارهايم. يك نوع رفت و برگشت ميان شوخي و خنده و فضاي جدي بود. البته يك مرزي را هميشه نگه ميدارم. خودم كه فكر ميكنم باركد كمديترين فيلم من است. فكر ميكنم اگر قرار است مسائل اجتماعي را بازگو كنم اين لحن شوخي و طنز به كمك فيلم ميآيد. من از اول تعمدي چنين سينمايي را براي خودم انتخاب نكردم. يك بخشي از آن آزمون و خطايي بود و بعد از ساخت سه فيلم به اين نتيجه رسيدم كه فيلمهايم چنين لحني دارند. حالا خيلي از منتقدان ميگويند اگر تيتراژ فيلمهاي تو را هم نبينيم، از نوع ديالوگها و بازيها ميفهميم اين فيلم كيايي است.
معمولا ميگويند سعي كنيد در هركاري يا نخستيننفر باشيد يا بهترين. با اين تفاسير شما هم نخستيننفر بوديد به نوعي و هم تلاش كرديد بهترين باشيد اما چرا هيچوقت خيلي سر و صدا نكرديد يا مثلا در جشنواره فيلم فجر نتوانستيد همه سيمرغها را درو كنيد؟!
الان ملاك جشنواره فيلم فجر است؟
جشنواره فيلم فجر مهمترين رويداد
محك زدن فيلمهاي سينماي ايران است و در اين سوال خاص بله، منظورم جشنواره است.
تو وقتي تكليفت با خودت روشن است درگير اين مسائل نميشوي. فكر ميكنم من به عنوان نخستين كارگرداني هستم كه مردم و منتقدان در موردم به اجماع رسيدهاند. كم پيش ميآيد هر دو طرف فيلمهاي يك فيلمساز را دوست داشته باشند. كساني مثل آقاي فرهادي هم كه چهرههاي جهاني هستند، موارد خاص به شمار ميآيند. هميشه فيلمهاي بفروش ما كه توجه مردم را جلب ميكند از طرف منتقدان طرد شده و فيلمهايي كه نگاه منتقدان را جلب كرده از طرف مردم رد شده است. من با نگاه به سينماي امريكا اعتراف ميكنم كه فيلمهاي من جريان اصلي و بدنه است و ميخواهد چرخه سينما را بچرخاند. اما برايم مهم است كه فيلمهايم استاندارد باشد. منظورم اين است كه از يك فيلمنامه، بازي و دكوپاژ نسبتا خوب برخوردار باشد. چيزي كه تا حالا در فيلمهاي پرفروشمان نداشتيم. وقتي ميگفتيم فيلم بفروش فكر ميكرديم همان فيلم ضعيف است. من توقع ندارم آقاي فرهادي باشم اصلا قرار نيست از آن فيلمها بسازم. هيچوقت فيلمهاي من به جشنوارههايي كه فرهادي در آنها جايزه ميگيرد، راه پيدا نميكند اما در جشنوارههاي ديگر ممكن است حضور داشته باشد كه فيلمهاي اصغر فرهادي مورد پسند واقع نشود. نوع نگاه من، به جشنوارهها متفاوت است. من در جشنواره فجر به جز «باركد» باقي فيلمهايم معمولا در هفت، هشت رشته نامزد دريافت سيمرغ شدند. من در همين جشنواره سيمرغ هم گرفتم. با همه اينها باز هم جشنواره فيلم فجر براي من ملاك نيست.
چرا سعي ميكنيد اين جشنواره را
بياهميت نشان دهيد؟
سعي نميكنم. واقعيت اين است كه كيفيت اثر هنري در جشنواره فجر فقط ملاك نيست و مناسبات، روابط، مصلحت و خيلي چيزهاي ديگر در جشنواره فجر حاكم است و ملاك درستي براي انتخاب نيست.
يك بار هم گفته بوديد دليل شركت كردن در جشنواره فجر گرفتن اكران مناسب است!
بله، در جشنواره فجر بار تبليغاتي خوبي نصيب فيلمسازان ميشود. سينمادارها و مردم فيلمها را ميبينند. اين ميشود كه باركد در كمتر از 20 روز به فروش خوب ميرسد و نظر مثبت مردم را جذب ميكند.
با همه اينها يادم نميآيد با ساخت نخستين فيلمتان مثل سعيد روستايي سر و صدا كرده باشيد. به شما هم گفتند پديده جشنواره؟ منظورم اين است كه منتقدان خيلي جدي و محكم پشت فيلم شما نميايستند.
پديده شدن، اتفاق خيلي راحتي است اما ماندن، در اوج و اينكه هر فيلمي ميسازي مورد توجه قرار بگيرد كار سادهاي نيست. اينكه سالي يك بار فيلم خوبي بسازي، فيلمي كه منتقدان نميتوانند بهراحتي از كنار آن رد شوند، كار سختي است. همه منتقدان از فيلمهاي من لذت ميبرند و تا انتها در سالن مينشينند اما وقتي از سالن بيرون ميآيند ميگويند فيلم بد يا متوسطي بود. همين منتقدها وسط فيلمهاي ديگر بيرون ميروند يا ساعتشان را نگاه ميكنند.
منتقدان در مورد فيلمهايي كه با لحن مخاطب عام همسو و كمدي است، موضع دارند و ديگر گاردشان براي من باز شده است. به خاطر همين براي من ملاك نيستند، مخاطب من طيف گسترده است. منتقد هم مخاطب است اما سختگيرتر. شما برويد به سايت جشنواره فيلمهاي فجر در چهار دوره گذشته سر بزنيد و ببينيد شلوغترين سئانس برج ميلاد به كدام فيلم مربوط بود. در تمام اين چهار سال شلوغترين سئانسها مربوط به فيلمهاي من بود. منتقدان هميشه در صف ايستادند كه فيلمهاي من را ببينند.
يعني شما هنوز هم پديده هستيد؟
پديده شدن اصلا چيز خوبي نيست. من بسيار منتظرم فيلمهاي دوم و سوم سعيد روستايي را ببينيم. خيلي از كارگردانهاي فيلمهاي اول به خاطر اشتباه در سياستهاي جشنواره فجر لطمه ميخورند. اميدوارم اين مساله در مورد روستايي نيفتد. جايزه دادن و به وجود آوردن چنين فضايي سبب اين مساله ميشود. مثل واروژ كريممسيحي نشود كه 20 سال بعد از پرده آخر، نتوانست فيلم بسازد.
خوب شما هم همان اول كار سيمرغ جشنواره را گرفتيد، چطور اتفاق بدي برايتان نيفتاد؟
خوب اين مهم است كه ضد گلوله الگوي فيلمسازي من نشد. اين فيلم سال اول سيمرغ بلورين بهترين فيلم جشنواره را گرفت و ميتوانست الگوي فيلمسازيام شود، يعني فيلم بعدي را هم با همان سبك و سياق بسازم، اما من به يك باره رفتم «خط ويژه» و «عصر يخبندان» را ساختم. چون ذهنم جاهاي ديگري ميچرخد و هدفگذاريام چيز ديگري است. جشنواره براي من خطدهنده نبود و اصلا جشنواره نميتواند خطدهنده باشد چون آدرس اشتباه به فيلمساز ميدهد. پديده شدن خيلي مهم نيست. همان موقع هم اين حرفها درباره من زده شد.
نخستين فيلمتان را در چند سالگي ساختيد؟
33 سالم بود.
بعد از ساخت «ضد گلوله» نگران قضاوت منتقدان درباره فيلم بعديتان نبوديد؟
چرا، قطعا ميخواست فيلم بعديام قدم رو بهجلوتري نسبت به اولي باشد. هميشه ميخواهم فيلم بعديام نسبت به قبلي رو به جلو باشد. مدام ميگفتم اگر قضاوت بشوم چه اتفاقي ميافتد اما در نهايت، كار خودم را كردم و به نظر ديگران كاري نداشتم.
درباره تفاوت نگاه در فيلمهايتان صحبت كرديد، نگاه شما به اعتياد چطور است؟ قرار است فرد معتاد در فيلم شما مخاطب را بخنداند؟
فيلم عصر يخبندان به شهادت مخاطبان كاملا منزجركننده است. اعتياد شخصيتي كه خانم كرامتي آن را بازي ميكرد در فيلم شما را ناراحت نكرد؟
هر كس اين فيلم را ديد، گفت كه حالم از خيانت و اعتياد بههم خورد.
اما همان فيلم هم مخاطب را ميخنداند.
حكايت دكتري است كه ميخواهد به بچهاي داروي تلخ بدهد، اما در كنارش يك شربت شيرين هم تجويز ميكند.
فكر ميكنيد شيوهاي كه شما براي بيان مسائل اجتماعي انتخاب كرديد
تاثيرگذارتر است؟
بله، قطعا تاثيرگذارتر است. اصلا نگاه من به پيرامونم به همين شكل است و به نگاه يك وجهي تلخ كاري ندارم. زندگي همين است. اينكه ميگويند همهچيز بايد تلخ يا طنز باشد مگر امكانپذير است؟ شما الان داري خيلي جدي با من مصاحبه ميكني از اينجا بيرون ميروي و تلفنت زنگ ميزند و خبر بدي ميشنوي، بعد دوباره در تاكسي به ماجرايي ميخندي. زندگي به همين سادگي است. من فكر ميكنم اين فرمي است كه خودم هم با آن زندگي ميكنم. خيلي به مسائل تيره نگاه نميكنم و انرژي مثبت را هم در اوج تلخي دارم. در همان «ابد و يك روز» هم مخاطب با ديدن برخي صحنهها واقعا ميخندد.
در زندگي شخصيتان آدم طنازي هستيد؟
ميگويند در حرفهايم مرز بين شوخي و جدي را متوجه نميشوند.
يعني اهل طعنه و كنايه انداختن هستيد؟
نه اما خيلي وقتها از يك فضاي جدي به شوخي ميرسم و حال و هوا را تغيير ميدهم.
چطور شد دوباره رفتيد سراغ بهرام رادان؟ طنز خوب كار ميكند؟
من دنبال بازيگر طنز نبودم. هيچ كدام از بازيگرانم هم در فيلم تلاشي براي بامزه بودن نكردند. من اصلا اجازه نميدهم بازيگرم كمدي بازي كند. بازيگر جدي ميخواهم. بار كمدي روي فيلمنامه است و حتي به بازيگر اجازه بداههگويي هم نميدهم.
يعني ميخواهيد بگوييد لحن هم
در كنترل شماست؟
بله، اگر دقت كرده باشيد بازيگران حتي لحن كمدي هم نداشتند، يك جا محسن كيايي تلاش ميكند ادا و لحن خاصي را دربيارود؟ بار اصلي را فيلمنامه به دوش ميكشد براي همين وقتي محسن از جنيفر لوپز حرف ميزند، رگ گردنش از غيرت بيرون ميزند، چون به اين مساله اعتقاد دارد. من فقط بازيگراني را ميخواستم كه فيلمنامه را درست اجرا كنند. فكر ميكردم بهرام پتانسيل اين نقش را دارد. بيننده توقع كمدي از او ندارد. اگر مخاطب در سينما به محسن ميخندند به خاطر اين است كه آدم جدياي مثل بهرام كنار او قرار گرفته است و واكنشهاي جدي بهرام مخاطب را به خنده واميدارد.
حرف محسن كيايي شد، برادرتان با اينكه بازيگر خوبي است اما به اندازه كافي به حق خودش نرسيده، اين را قبول داريد؟
باز هم ملاك تان جشنواره فيلم فجر است؟
منظورم تجربه بازيگري و جايزه گرفتن و ديده شدن است.
جشنواره فيلم فجر خيلي اعتقادي به بازيهاي رئال و نرم ندارد. هر چقدر بازي شلوغتر و معلق زدنها بيشتر باشد، قطعا بازيگر جايزه ميگيرد. يك سالي به آقاي هاشمي گفتم من مطمئنم شما براي بازي در «ضد گلوله» قطعا جايزه ميگيري. گفت نه نميگيرم. به خاطر اينكه من در اين نقش نه گريه ميكنم و نه خودم را ميزنم. واقعا هم جايزه نگرفت اما انجمن منتقدان بازي ايشان را ديد. باز هم بايد بگويم كه جشنواره فجر خيلي براي ما ملاك نيست. اما محسن در كارهاي من رشد كرده و شناخته شده. من روي او شناخت دارم و او هم زواياي فيلمنامههاي من را ميشناسد. در كل بيتوجهياي كه به فيلمهاي من شده، شايد گريبان محسن را هم گرفته باشد. در جشنواره سي و چهارم كه همه ميگفتند محسن حتما بايد در ميان نامزدهاي دريافت سيمرغ بهترين بازيگر مكمل مرد باشد، اما وقتي كل فيلم را به خاطر خصومت شخصي كنار ميگذارند، ديگر چه انتظاري ميتوان داشت؟
منظورتان از خصومت شخصي همان مساله تهيهكنندگي است؟
بله و اينكه خيليها دوست نداشتند خودم تهيهكننده فيلمم باشم.
اصلا چرا فيلم را خودتان تهيه كرديد، مگر شما تهيهكننده هستيد؟
چون تهيهكننده خوب نداريم.
پس اين همه تهيهكننده كه در سال فيلم توليد ميكنند از كجا ميآيند؟
تهيهكنندههاي ما دو دسته هستند يا پول دارند و شعور ندارند يا دستشان خالي است اما شعور دارند و خوب فيلمنامه ميفهمند و ميتوانند كنارت باشند. هيچ كدام از توليد كارهاي من با مشكل روبهرو نشده اما براي تبليغات و فروش، هيچوقت اتفاقات سر جاي خودش نيفتاده است. طبيعي است كه من كارگردان دوست دارم فقط كارگرداني كنم و تمركزم را روي اين مساله بگذارم اما فقط زمان تبليغ با دردسر مواجه ميشوم، ترجيح ميدهم خودم تهيهكننده كارم باشم.
سر فيلم «باركد» با چند تهيهكننده
مذاكره كرديد؟
هيچ كس. از ابتدا تصميم گرفتم خودم تهيه كنم.
پس خصومت شخصي از كجا پيدا شد؟
يك طيفي از تهيهكنندهها دوست ندارند كارگردان تهيهكنندگي كند و به همين خاطر هم در هيات داوري تصميم گرفتند من را ناديده بگيرند.
سرمايه «باركد» را از كجا آورديد؟
يك مقدار پس انداز داشتم و يك مقداري از پخش را همان موقع واگذار كردم به دفتر فيلميران و از آنها پول گرفتم. از وسط فيلمبرداري هم كپي فيلم را فروختم و حقوق ويديوييام را واگذار كردم. الان هم فيلم هر چقدر بفروشد براي خودم است.
يعني تهيهكننده خوب در سينماي ايران با سرمايه دست به نقد وجود ندارد؟
وجود دارد اما جذب كردن سرمايهاش زمان ميبرد. من سر فيلمنامه «پارازيت» اين كار را امتحان كردم. تازه من كارگرداني هستم كه هر سرمايهگذاري ميخواهد در فيلمش سرمايهگذاري كند چون فيلمهايم خوب فروخته است.
فيلمنامه «پارازيت» هم پروانه ساخت نگرفت. شما عادت داريد دست بگذاريد روي موضوعات مورددار!
اين موضوع هم دغدغه من در آن مقطع بود؛ تاثيراتي كه پارازيت روي جنين ميگذارد. از نظر علمي خيلي تحقيق كردم و با پزشكان زيادي هم صحبت كردم. البته اين مساله هنوز براي هيچ پزشكي به قطعيت نرسيده است اما در تحقيقات ميداني كه شكل گرفت، نشان داد پارازيتها خيلي تاثيرگذار هستند. البته من در داستانم قضاوتي درباره اين موضوع نداشتم و اينها نتايج بود.
به شما گفتند به خاطر مساله پارازيت پروانه ساخت نگرفته؟
به من از جزييات چيزي نگفتند، فقط گفتند اين فيلمنامه پروانه نگرفته و هيچوقت هم نميگيرد.
يادم است در گفتوگويي كه پنج سال پيش با هم داشتيم، گفتيد براي انتخاب بازيگر در فيلم ضد گلوله خيلي سختي كشيديد و در نهايت مهدي هاشمي با دشواري اعتماد كرد، حالا كه ديگر با اين مشكلات مواجه نيستيد؟
الان معمولا بازيگرها به من ميگويند دلمان ميخواهد با تو كار كنيم. قضيه برعكس شده.
فيلمنامه نخوانده؟
بله. خيلي از دوستان ابراز لطف دارند.
مسيري كه در اين پنج سال طي كرديد، زمان مناسبي براي رسيدن به جايگاه
فعليتان بوده؟
به نظرم خوب است. كلا آدم متوقعي نيستم و كار خودم را انجام ميدهم. اگر اتفاق خوب افتاد كه بهتر اگر نه ميروم سراغ كاري بعدي.
همچنان با تلويزيون همكاري ميكنيد؟
نه. بهشدت هم پيشنهاد دارم اما تا زماني كه وضعيت فيلمنامه در تلويزيون اين است و بايد از زير دست 10 نفر رد شود هرگز اين كار را نميكنم.
در ارشاد هم كه همين است؟
نه چارچوبهاي تلويزيون خيلي بستهتر است.
براي تيزرهاي تبليغاتي هم ظاهرا به نتيجه رسيديد.
بله به ما 130 تيزر تشويقي دادند. چون سراغ ماهواره نرفتيم.
فيلمنامه در دست كار داريد؟
فعلا ترجيح ميدهم استراحت كنم.
تا كي؟
تا زماني كه سينما ثبات بيشتري پيدا كند.