دانشگاه فرهنگيان و تجربههاي تربيت معلم
شهيندخت مياندشتي
مسوول صفحه مدرسه اعتماد
پس از ناكامي پيشتازان تعليم و تربيت در توسعه مدارس و آموزش مدرن در دوره قاجار و محدود ماندن تعداد مدارس به چند شهر بزرگ تهران، تبريز و مشهد در اين دوره، عطش مردم براي دانستن و توانستن همچنان ادامه داشت و فرهيختگاني هم كه نگرانيهاي فرهنگي و درد علم و دانش و آگاهي در سينه داشتند از حركت باز نماندند و پس از آغاز دوره پهلوي تلاشهاي خود را افزايش دادند.اين تلاشها به دنبال سياستهاي مدرنيزاسيون دستوري پهلوي نخست توانست بنيان آموزش مدرن را در آموزش عمومي و آموزش عالي بگذارد، گويي روح اميركبير پس از نيمقرن با تاجگذاري رضاخان پهلوي زنده شد و دارالفنون پس از چندين دهه رخ نمود تا ميراث آن مرد علم و سياست را از زير خروارها فراموشي برآورد اما تحجر و تكبر همچنان مشكلساز بود.گامهاي پهلوي اول در آموزش هرچند سنگ بناي وزارت فرهنگ را گذاشت اما نتوانست توسعه يابد تا اينكه با راهاندازي سپاه دانش در دوره پهلوي دوم و يكسوم آخر حكومتش به مهمترين ركن آموزش يعني تامين نيروي انساني توجه ويژهاي نشان داده شد و همگام با سپاه بهداشت اين ضرورت حياتي شتاب قابلتوجهي گرفت تا سه ضلعي امنيت، تربيت و سلامت توسط سه سپاه نظامي، دانش و بهداشت تامين شود. از آن زمان به بعد در رويكردها و سياستهاي تامين نيروي انساني براي آموزش و به طور مشخص «تربيت معلم» تغييرات و تحولاتي ايجاد شد، تجربه سپاه دانش و گماردن كساني كه دوره نظام وظيفه را سپري ميكردند بر حرفه معلمي هر چند به طور موقت و سطحي نياز به معلم در مناطق مختلف را تامين كرد اما اين واقعيت را به اثبات رساند كه معلمي نيازمند مهارت و دانش است.
هر چند عشق به خدمت و شور ميهندوستي تعداد زيادي از سپاهيان دانش را در اين مسير موفق گرداند و حداقل در بعد كمي آموزش جهش قابل توجهي يافت اما مشكل تامين نيروي انساني كيفي همچنان باقي ماند و در اين راستا تجربه دانشسراهاي چهارساله و دو ساله براي تامين معلمان مقاطع مختلف چند دهه به طول انجاميد. همزمان با تامين معلمان مورد نياز از طريق دانشسراها و مراكز تربيت معلم براي مقاطع ابتدايي و راهنمايي آموزش و پرورش از طريق رشتههاي دبيري دانشگاه، معلمان مورد نياز مقطع متوسطه را تامين ميكرد.
حالا كمتر از يك دهه است كه تجربه جديد آغاز شده است و تمام مراكز تربيت آموزگار و معلم و دبير به دانشگاه فرهنگيان تبديل شده تا نيروي انساني مورد نياز در بخشهاي مختلف براي نظام آموزش عمومي كشور از اين طريق تامين شود. رشد جمعيت در دهه 60 و رسيدن آمار دانشآموزي به مرز خيرهكننده 20 ميليوني در دهه 70 چنان نياز به معلم را تشديد كرد كه قيد كيفيت جذب نيرو زده شد و از طرفي خيل بيكاران بازار كار هم زمينه تقاضا براي شغل معلمي را افزايش داده بود كه اين شرايط موجب شد تا آموزش و پرورش در نتيجه بحران كمي و كيفي نيروي انساني از يك سو و بحران مالي و اقتصادي از سوي ديگر چارهاي بينديشد. طرح مدارس غيرانتفاعي نتوانست بار مالي خاصي را از دوش آموزش و پرورش بردارد، فقط در شهرهاي بزرگ بار سنگيني بر دوش خانوادهها گذاشت و هنوز هم به 10 درصد سهم مدارس در كشور نرسيده است. طرح فروش خدمات (بسته حمايتي) هم هنوز درگير آزمايش و خطا است. حال در ناكامي بحران مالي و اقتصادي پرسش اساسي اين است كه آيا طرح تامين نيروي انساني از طريق دانشگاه فرهنگيان به عنوان آخرين تجربه تربيت معلم براي نظام آموزشي كشور ميتواند پاسخگوي بحران كيفيت نيروي انساني باشد؟ چرا كه با كاهش آمار دانشآموزش اكنون كيفيت آموزش مطالبه اصلي مردم است.