نگاهي به «باركد»، ساخته مصطفي كيايي
شهر بيدفاع
محمدرضا مقدسيان
منتقد
اندكي خنده و طنز، مقداري عاشقيت و دوستي و محبت، كمي كنايههاي اجتماعي و سياسي و اعتراضهاي ساده و سرراست در حد انتقادات نه چندان عميق روزمره و البته ميزاني هم به هجو كشيدن برخي عادات و رفتارهاي اجتماعي به ارزش تبديل شده اما بيپايه و اساس، در كنار مقدار زيادي شم سينمايي و شناخت درست از گيشه، ذات سينماي مصطفي كيايي را شكل داده است. مصطفي كيايي حالا ديگر ثابت كرده كه فرمول خودش براي فيلمسازي را پيدا كرده و بر اساس آن نبض گيشه و مخاطب را يكجا به دست گرفته است. مهمترين ويژگي سينماي كيايي ساده، روان و در عين حال همه فهم بودنش است.
در دل اين مسير اما بعيد ميدانم كيايي داعيه روشنفكري و سراغ گرفتن از سينماي تجربي را داشته باشد چراكه جنس و كيفيت آثاري كه تا به حال از او ديدهايم مويد اين رويكرد است كه او به دنبال جذب مخاطب حداكثري در دل رعايت حداقل استانداردهاي روايت داستان در سينما است. از سوي ديگر بايد پذيرفت كه كيايي به خوبي تكنيك را در سينما ميشناسد و به درستي در مسير فيلمسازياش از آن بهره ميبرد. اساسا به نظر ميرسد كه كيايي بيش از آنكه سراغي از سينماي جشنوارهاي يا سينماي مخاطب خاص بگيرد، بيش از هرچيز مجذوب جريان غالب سينماي جهان و روندي كه باعث دوام و قوام اقتصاد سينما شده است. كيايي ترجيح ميدهد به جريان سينماي پرفروش هاليوود توجه داشته باشد تا جريان سينماي به اصلاح آوانگارد و مستقل كه شايد در جشنواره ونيز و كن بتوان رد پاي آن را يافت.
«باركد» هم از اين قاعده مستثني نيست. «باركد» همهچيز براي فروش خوب را يكجا دارد. كمدي، عاشقيت، كنايههاي اجتماعي، قهرمانسازي، موسيقي پيشرو، بازيگران محبوب و خوشنام و البته تصويربرداري روان، كارگرداني قابل قبول و فيلمنامهاي كه هر چند كليشهاي است اما در تلاش است كه قصه بگويد. اين همه يعني اين فيلم نمونهاي قابل قبول از سينماي بدنه و گيشهاي در ايران است؛ سينمايي كه حداقل 10 تا 15 نمونه از آن در سال بايد ساخته شود تا چرخ سينماها به خوبي بچرخد و رونق در سينما به امري بديهي تبديل شود. «باركد» روي نوار باريك ممنوعيت ذهني خود ساخته مخاطب قدم بر ميدارد در كنار اينكه در نقش يك ناجي كوچك براي حرفهاي نگفته بيننده ظاهر ميشود. كيايي در «باركد» از نكاتي سخن ميگويد كه مخاطب تصور ميكند بيان آن برپرده سينما هنجارشكني غريبي است! در عين حال بيان هجوآميز آن باعث ميشود نهتنها ميل بيان اين موضوعات در مخاطب ارضا شود، بلكه اندكي از خشم مخاطب و دلخوري ناخودآگاهي كه از وقوع و وجود برخي از اين معضلات در اجتماع اطراف دارد، در قالب تحقير اين موقعيت در ذهنش، ارضا و تخليه شود. براي نمونه بيننده به وجد ميآيد وقتي دستگير شدن مديركلاه بردار در فيلم را نظاره ميكند و البته بيش از آن به وجد ميآيد وقتي مدير ميگويد «دو هفته ديگه بيا پيش خودم استخدامت ميكنم» با اين معناي دروني كه من زياد در زندان نميمانم و قانون هم نميتواند جلوي من را بگيرد. اين جنس نگاه اعتراضي ظريف به ماجرا باعث تخليه رواني مخاطب و احتمالا رضايت خاطرش از شيوه بيان اين معضل در فيلم ميشود و دستكم براي مقطعي كوتاه كيايي تبديل به قهرمان ذهني بيننده و شخصيتي آوانگارد و مبارز ميشود.
همين مقوله در مورد رفتارهاي هنجارشكنانه كه از شخصيتهاي داستان قهرمان ميسازد هم صادق است. اصل سمپاتيك بودن شخصيتها برگ برنده كيايي است. براي نمونه بيننده در سكانس مسابقه اتومبيلها در خيابانهاي شهر به وجد ميآيد چرا كه تصويري از نوعي هنجارشكني كه امكان و مجال آن را ندارد روي پرده ميبيند. از تماشاي كلاهبرداري كه با لباس مبدل در دانشگاه از حسن نيت دانشجويان سوءاستفاده ميكند و رو شدن دستش و البته تاييد مدل نگاهش، به وجد ميآيد، از تماشاي تصاوير تيتراژ پاياني فيلم كه تمام ساختمانهاي بلند شهر را با باركد (نماد عضويت در شبكه دزدي و خلافكاري) نشانهگذاري ميكند حس ارضاي اميال و ذهنياتش را تجربه ميكند و حتي با شنيدن موسيقي اعتراضي رپ با صداي «ياس» (در نسخه در حال اكران صداي اين خواننده از تيتراژ حذف و مميزي شده است) كه به برخي ناهنجارها اعتراض ميكند و همزمان ميل به اصلاح و مقاومت دارد حس همدلي ميكند و... اين همه همان طور كه در بالا قيد شد باعث ميشود كه «باركد» به بيانيهاي اعتراضي بسيار بسيار خفيف به ناصافيهاي اجتماعي و اقتصادي بدل شود و كيايي به قهرمان پردل و جرات و شوخطبعي كه بيان اين معضلات را شدني كرده است.
اين همه بدان معناست كه «باركد» با شناخت نيازها و ذايقه مخاطب و در مديوم سينما و در مسير تلاش براي حفظ استانداردهاي تصويري و سينمايي ساخته شده است. فيلمهايي با اين ويژگي است كه اين روزها سينماي ايران به غايت نيازمند آن است و متاسفانه كمتر اثري از آن به خودش ميبيند.