همراهي با دغدغههاي
يك استاد حوزوي
علي شكوهي
ديروز نامهاي سراپا دغدغه و نگراني درباره وضعيت حوزههاي علميه خطاب به مدير حوزههاي علميه كشور در رسانهها منتشر شد كه دريغم آمد با آن همراهي نكنم و به نوعي به حمايت از محتواي آن مبادرت نورزم. جناب حسين عرب، استاد حوزه علميه كاشان در اين نامه خطاب به جناب اعرافي نكات زير را برشمرده است:
- امروز در حوزههاي علميه دايرةالمعارف فقهي در حد كتاب جواهر نوشته نميشود
- تاسفآور است كه امروز حتي در مراكز استانهاي كشور ايران، فقيه صاحب فتوا نداريم و اين افول در زمان قدرت روحانيت انجام ميگيرد.
- جاي تعجب و تاسف است كه طي چند دهه گذشته هر عالم بزرگي كه از دنيا ميرود جاي او را طلبهاي معمولي با دانش ابتدايي ميگيرد.
- امروز ديگر نميتوان با برخي مطالب جدلي و خطابي و طرح برخي از مسائل نقلي صرف به دفاع از دين و مذهب برخاست. عرضه عقلاني دين و مكتب از پايههاي اساسي اين موفقيت است.
- از فلسفهستيزان و نيز برخي از اهل تفكيك انتظار چنداني نيست. شگفتي حقير طلبه از بعضي از اعاظم است كه بسيار نامهربانانه با دانش عقلي فلسفه برخورد ميكنند.
- برخي نگاه عبوسانه به علوم بشري و انساني دارند. بحث و واژه بوميسازي علوم انساني تا اين ساعت در هالهاي از ابهام قرار دارد و بهدرستي مقصد و مقصود گويندگان اين سخن معلوم نيست.
- حذف و دور نگه داشتن ذهن از ورود آن علوم نهتنها مفيد نيست بلكه باعث عقب افتادن از دنيا است. با اين تصور، هيچگاه، خيال پيروزي دانش انساني مسلمين بر علوم غربي را به خود راه ندهيم.
- برخي عزيزان نگران انقلابزدايي و بنا بر تصريح خودشان تهديد خطر سكولار شدن حوزه هستند. آيا اگر اين سخن راست و مطابق واقع باشد جاي تجزيه و تحليل بسترها و علل آن نيست؟
- اگر حوزه بخواهد راه صحيح و تعامل سازنده با حاكميت ديني داشته باشد بايد همان اجتهاد زنده و آزادي كه در فقه وجود داشته و بحمدالله الان نيز دارد در حوزه سياست نيز عينا اعمال شود.
- انسداد باب انديشه و نقد و كنكاش نسبت به مسائل سياسي يكي از علل بسيار مهم براي مخدوش كردن تفكر صحيح انقلابي است.
- تفكر آزاد و محيط آن با امنيتي كردن فضا در تناقض و تعارض آشكار است. اينكه عدهاي با نيروي اطلاعات و كنترل افكار بخواهند او را تابع خود نمايند ديگر چه انتظاري بايد داشت كه طلبه و استاد حوزه تا آخر سياسي و انقلابي بماند.
- اعمال برخي از سياستها و استانداردهاي دوگانه، جامعه و نيز طلاب و مدرسين حوزه را دچار شك و ترديد مينمايد. دهها نفر توسط شوراي نگهبان ردصلاحيت شدند كه بدون شك عمده آنان از نخبگان حوزوي به شمار ميآيند و علما و مدرسين و مراجع عظام ايدهمالله سالها بايد زحمت و رنج به خود بدهند تا چنين نخبگاني را تربيت نموده و تحويل جامعه علمي و اجتماعي بدهند.
- مفهوم انقلابيگري نيز درست و در چارچوب منطق دين بايد تفسير شود. انقلابيگري به معناي حركتهاي نسنجيده و غيرمنطقي و غير قابل دفاع نيست.
- بحث استقلال حوزه از حاكميت حتي حاكميت ديني سخن بر حقي است كه راز ماندگاري اين نهاد علمي و اجتهادي بوده است. اينكه فقط از حوزه انتظار تاييد و تصويب باشد خلاف رسالت اصلي علما و بزرگان و زعماي تشيع است.
اينها برخي از دغدغههاي اين استاد حوزه خطاب به مدير حوزههاي علميه كشور است كه تفصيل آن را ميتوان با مطالعه عين اين نامه دريافت. اين واقعيت را نميتوان انكار كرد كه نهاد حوزه علميه به عنوان يك نهاد آموزشي در حوزه دين در سالهاي بعد از انقلاب بسيار متحول و از جهات ساختار مديريت، نظام تحصيلي، محتواي درسي، استفاده از تكنولوژي جديد آموزشي، فضاي فيزيكي و موارد ديگر دگرگون شده است. در عين حال همه آنچه در اين نهاد تاريخي در حال وقوع است، مثبت نيست و اين امر ناشي از نوع مناسباتي است كه ميان حوزههاي علميه و حكومت برقرار شده است. حوزههاي علميه به نوعي حكومت را پيرو و تابع و فرع بر موجوديت تاريخي خود تلقي ميكنند يا دستكم انتظار دارند كه اينچنين باشد اما متوليان حكومت ولو حكومت ديني بعد از رسيدن به قدرت به مناسبات ديگري ميانديشند و مراجع و علما و حوزههاي علميه را به عنوان ابزاري براي حمايت از نظام و تامين مشروعيت ديني و پشتوانههاي تخصصي خود تلقي ميكنند. در اين حالت برخي مناسبات گذشته تغيير ميكند و جايگاه حوزه علميه و نسبت آن با حكومت متفاوت ميشود. بسياري از آسيبهايي كه در اين نامه به آن اشاره شد، ناشي از اين امر است.
مرحوم شريعتي در آسيبشناسي «نهضت»هايي كه به «نظام» تبديل ميشوند موارد مشابهي را ذكر ميكند و براي حفظ پويايي حركت و تداوم حيات نهضت حتي در هنگام تشكيل حكومت، بر دو عنصر تاكيد دارد. اول اجتهاد مستمر و آزاد براي آنكه ركود فكري ايجاد نشود و دوم، امر به معروف و نهي از منكر و نظارت مردمي بر حاكمان تا قدرت آنان رسوب نكند و خود به آفتي براي نظام تبديل نشود كه در آن صورت، انحراف درون حكومت ساختاري ميشود و ديگر كاري نميتوان كرد. اين حكومت نيست كه بايد براي محافل علمي تعيين تكليف كند كه چه بايد بخوانند و بنويسند و چگونه بايد بينديشند بلكه اين حكومت است كه براي كارآمدي و بقاي خود بايد سر سفره عالمان و دانشگاهيان بنشيند و از توليدات و اجتهاد آزاد آنان تغذيه كند.