اثر مينهاي زميني
بر زندگي زنان
ليلا عليكرمي
وكيل دادگستري
جنگ ايران و عراق لقب يكي از طولانيترين جنگهاي قرن بيستم را از آن خود كرد. پس از گذشت هشت سال، جنگ به پايان رسيد و صلح سايهاش را روي شهرها و روستاها انداخت و بازسازي كشورشروع شد. در طي دوران جنگ حدود بيست ميليون مين در دل خاك جا گرفت. با پايان جنگ گروههاي پاكسازي وارد عمل شدند تا اين قاتلين خاموش را براي هميشه به زبالهدان تاريخ بسپارند. اما هنوز مينهاي زيادي باقي ماندهاند و گويا با گذشت زمان آنها نيز در دل خاك ريشه دواندهاند. هنوز هم كودكان، زنان و مردان زيادي هستند كه بايد در زمان صلح تاوان جنگي را بدهند كه سالهاي پيش به پايان رسيده است.
حدود سه سال پيش در يك حادثه انفجار مين گشين دختر ۱۱ ساله پايش را از دست داد و آلا كه فقط هفت سال داشت روشنايي يك چشمش براي هميشه تاريك شد. اين دو دختر همواره ذهن من را درگير خود كردهاند و از خود ميپرسم آينده آنها چه ميشود؟ نقش فرهنگ، آداب و رسوم در زندگي اين زنان كه ساكن مناطق روستايي هستند بسيار پررنگ است. برخي اوقات حتي آموزش در روستاها و شهرهاي مرزي با مشكل مواجه است. زنان اجازه حضور در كلاسهاي آموزشي را پيدا نميكنند. به طور كلي دو حالت براي زنان قرباني مين متصور است. حالت اول زناني كه خود قرباني مستقيم اين سلاحهاي مرگبار هستند. اين زنان بر اثر برخورد با مين دچار معلوليت ميشوند و معمولا اعضاي حركتي يا اعضاي حياتي اين زنان مانند چشم آسيب ميبيند. حالت دوم وضعيت زناني است كه فرزند يا همسر يا يكي از اعضاي نزديك خانواده آنها دچار حادثه ميشود.
در حالت اول شايد بتوان ادعا كرد كه مسير زندگي زنان قرباني مين به طور چشمگيري عوض ميشود. اگر اين افراد زير سن ازدواج باشند معمولا شانس تشكيل خانواده را از دست ميدهند. به جرات ميتوان ادعا كرد كه اين اتفاق در مورد اكثر اين دختران ميافتد. زن بودن در يك جامعه عشايري و روستايي خصايص خاص خود را دارد. در اين جوامع زنان به طور مستقيم در تامين معيشت خانواده نقش دارند. وقتي بر اثر حادثه اين زنان اعضاي حياتي بدن خود مانند پا يا چشم را از دست ميدهند، مسلما نه تنها قادر به كار كردن نيستند بلكه نياز به دريافت حمايت و رسيدگي هم دارند. پس زماني كه يك عضو اثربخش جامعه كارايي خود را براي هميشه از دست ميدهد، مسير از پيش تعيين شده زندگي او نيز تغيير ميكند و براي او سرنوشتي جز عزلت و انزوا نخواهد بود. و اما مشكل اساسي ديگر، به طور كلي نگاه جامعه به اين دختران داراي معلوليت است. جامعه ايران فاقد فرهنگ معلوليت است و عدم برخورد انساني با معلولان، و نبود امكانات ضروري حضور آنها در فضاي عمومي را با مشكل مواجه ميكند. اين زنان اكثرا از جامعه منزوي شده و از زندگي اجتماعي طرد ميشوند. براي آنها نشستن در كنج خانه به مراتب قابل تحملتر از عذاب كشيدن زير نگاههاي سنگين جامعه است. در برخي موارد خانوادهها از حضور دختر معلول در خانوادهشان شرم دارند و حتي حاضر به پيگيري پرونده او نيستند. در حادثهاي دخترك كوچك خانواده در هنگام چراي دامها پايش را روي مين از دست داد به همراه او يك راس گاو نيز كشته شد. اما پدرش فقط پيگير دريافت خسارت براي گاو كشته شدهاش بود و حتي به فكرش هم نرسيد كه دخترك كوچك نيز حقي دارد. وضعيت زنان در حالت دوم به گونهاي ديگر دردناك است. وقتي مرد يك خانواده روستايي و عشايري در نقاط مرزي بر اثر نقص عضو ناشي از مين خانهنشين ميشود، تمام مسووليتهاي سنگين زندگي متوجه زن اين خانواده خواهد شد. در اين مناطق امرار معاش از طريق مشاغل خارج از حوزه كشاورزي و دامداري، مرسوم نيست. به همين دليل زناني كه براي تامين معيشت به مشاغلي ديگر چون آرايشگري يا خياطي روي ميآورند، بهشدت تحت فشار اجتماعي هستند. چرا كه اين قبيل شغلها منطبق با هنجارهاي آن جوامع نيست. براي مردان اين خانواده نانآور بودن زن و به تبع سرپرست خانواده بودن وي باعث سرشكستگي است. به حدي كه برخي مردان حتي از بيان اين موضوع كه همسر آنها سرپرست خانوار است در عذاب هستند و اين امر خود سبب ايجاد خشونتهايي عليه اين زنان است. با وجود اينكه زنان ايراني با مشكلات اساسي ناشي از انفجار مينها و ساير ادوات جنگي دست و پنجه نرم ميكنند ولي هيچگاه نقش اساسي در اقدامات عليه مين نداشتهاند. هنوز چهره پاكسازي در ايران مردانه است. حضور زنان فقط در آموزش خطر مين ديده ميشود حال آنكه نيروي انساني بالقوهاي در مناطق آلوده به مين نهفته است كه ميتواند نقش بسزايي در پاكسازي ايران از مين داشته باشد. بدون شك حضور پررنگ زنان در اقدامات عليه مين تعادلي در اين شغل «مردانه» به وجود آورده و راه را براي پاك كردن ايران از مين هموار ميكند.