• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3636 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۷ مهر

برخورد نزديك با آقاي بيكار

اميركلهر

«چه فيلمي مي‌خواي بري حالا؟»
بر مي‌گردم و به چهره‌اي كه از پشت دستش را روي شانه‌ام گذاشته خيره مي‌شوم. نگاه متعجبم روي كله تاس مرد جواني كه ريش‌هاي پروفسوري دارد خيره مي‌ماند. يك لحظه فكر مي‌كنم اگه بگويم «آقاي بيكار» شايد مسخره به نظر برسد و دستم بيندازد. آن هم وقتي كه مسوول گيشه گفته است امروز بليت فروشي نداريم و بي‌حوصله هستم. براي همين روي كلمه فيلم تاكيد مي‌كنم و مي‌گويم: « فيلم آقاي بيكار» انتظار روبه‌رو شدن با اين پاسخ را كه  «خب. من كارگردانش هستم. بيا با هم بريم» را ندارم. انتظار هر كس ديگري را دارم جز اينكه با كارگردان فيلم روبه‌رو شوم. تيپ آقاي كارگردان بيشتر به دانشجوها مي‌خورد تا كارگردان‌ها. بهش مي‌گويم كه «خيلي مخلصم» و بعد به اين فكر مي‌كنم كه مي‌توانستم از كلمات بهتري هم استفاده كنم. واقعا در چنين موقعيت‌هايي نمي‌دانم چه واكنشي نشان بدهم در مقابل يك هنرمند. تلفني راحت‌تر هستم تا حضوري، آن هم اين‌طور غافلگيرانه. يادم مي‌آيد يك بار روبه‌روي سينما فرهنگ نويسنده‌اي را ديدم. چند باري با هم تلفني صحبت كرده بوديم. اما حضوري ديداري نداشتيم. چنان سلام و عليك گرمي كرد كه خودش برگشت به من گفت «چرا انقدر قرمز شدي تو. خوبه با جي.‌كي.‌رولينگ روبه‌رو نشدي.» حالا با علي همراز، كارگردان فيلم «آقاي بيكار» در باغ فردوس همراه هستم تا به سالن اكران فيلم برويم. با اسم و داستان اين فيلم احساس همزاد پنداري مي‌كنم. بيكار نيستم اما خوب از كار خودم سر در نمي‌آورم كه در حال چه كاري هستم. نگاه مي‌كنم و با خودم حرف مي‌زنم. كار خوبي است اما حقوق يا بيمه‌اي در كار نيست. هم كارفرما خودتي و هم كارگر. گوشه‌اي از محوطه مي‌ايستم تا تماشاچي گعده هنرمندان باشم. بعد از سلام و احوال پرسي‌ها و تبريك و ابراز موفقيت براي آقاي كارگردان به سالن سينما مي‌رويم. رديف جلو مي‌نشيند. بر مي‌گردد عقب را مي‌بينيد و براي من كه در رديف آخر نشسته‌ام دست تكان مي‌دهد. نمايش بازي نمي‌كند كه اين حس را به مخاطبش منتقل كند. من آدم خاكي‌اي هستم. انگار همين‌طور ساده و صميمي با همه برخورد مي‌كند. وقتي ميكروفن را به او مي‌سپارند تا صحبت كند. خيلي رك مي‌گويد كه «‌حالا بايد چي بگم؟» مي‌گويد كه نيازي به توضيح دادن در مورد فيلم نمي‌بيند. درست هم مي‌گويد. فيلم، زندگي نسل جوان كشوري است كه گرفتار تحريم، بيكاري و تورم شدند. زندگي مردم كوچه و خيابان است كه فكر پول در طول روز مدام در سرشان بال بال مي‌زند. تصويري از روزهاي آشفته ما در زمان تحريم است. كارگردان «آقاي بيكار » بيكار بوده كه چنين فيلمي ساخته است. دوربين را برداشته و از اوضاع خود و بيكاري‌اش فيلمي ساخته است. آقاي بيكار در ۱۱۲ جلسه فيلمبرداري شده و ساخت آن ۲ سال طول كشيده است. كارگردان، تهيه‌كننده و فيلمنامه‌نويس اين مستند، علي همراز است كه در توصيف فيلمش گفته است: «من خوشحال مي‌شوم كه پنجاه يا صد سال ديگر كساني «آقاي بيكار» را ببينند و به برخي حقايق دوران ساخته شدن فيلم پي ببرند.»
وقتي تنها به كافه، سينما، تئاتر، پارك، مهماني و خيلي مكان‌هاي ديگر مي‌رويد اتفاقات جالبي براي‌تان مي‌افتد. خنده‌دار يا غم انگيز. با تجربه‌هاي جديدي روبه‌رو مي‌شويد. عده‌اي حتي به شما لبخند مي‌زنند و در فكرشان شما را ستايش مي‌كنند كه تنهايي به سينما يا تئاتر آمده‌ايد. تنها كه باشيد مي‌توانيد با آدم‌هاي جديد آشنا شويد. بدون اينكه هيچ قصدي داشته باشيد اين آشنايي‌ها به وجود مي‌آيد. آشنايي‌هايي كه حال شما را خوب مي‌كند. مثل همين آشنايي با كارگردان آقاي بيكار كه خيلي ساده با هم آشنا شديم. مثل فيلم‌ها.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون