• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3653 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱ آبان

زمان آگاهي يا وقتي لحظه‌هاي ناب بي‌هيچ پيرايه بر ما پديدار مي‌شوند

محسن آزموده

بعضي وقت‌ها صبح از خواب بيدار مي‌شوي و مي‌بيني حوصله نداري، كلافه‌اي، ملولي، دوست نداري با عالم و آدم حرف بزني، مي‌خواهي تنها باشي، كسي نزديكت نباشد، نزديك كسي نباشي. در چنين زمان‌هايي همه‌چيز برايت بي‌معناست، با خودت مي‌گويي «لعنتي، يك روز ديگر...» و سوال‌هاي تكراري و خسته‌كننده سراغت مي‌آيد مثل اينكه اينجا چه خبر است؟ من كي هستم؟ چه كار مي‌كنم؟ چرا بايد لباس بپوشم و بروم سر كار؟ چرا بايد صبحانه بخورم؟ اصلا براي چي زنده‌ام؟ اين آدم‌ها كي هستند دور و بر من مي‌پلكند؟ كاش دست از سرم بردارند؟ كاش جلوي رويم ظاهر نشوند؟ در چنين حال و هوايي حس و حال نداري حتي در آينه نگاه كني. تمايل به انجام هيچ كاري نداري. ممكن است به صرافت بيفتي و بخواهي علت اين حال نامساعد را دريابي. به خودت فكر مي‌كني. آيا مثل بيشتر وقت‌ها مشكل مالي است؟ نه، آنكه هميشه هست. تازه در بسياري مواقع اين حال زماني سر وقت آدم مي‌آيد كه مشكل حاد مالي ندارد و از قضا در رفاهي نسبي يا بيش از اندازه هم غوطه‌ور است. حال جسماني‌ات هم چندان ناگوار نيست كه اگر بود، شايد به آن فكر مي‌كردي و اين افكار پوچ و خالي آزارت نمي‌داد. شب هم بد نخوابيده‌اي و اتفاقا خواب خوش و راحتي داشته‌اي. همچنين ديگران هم در اين قضيه نقش ندارند. پس قضيه چيست؟ چرا اين طور شدي؟ آيا بايد سراغ روان پزشك بروي تا چند قرص اعصاب تجويز كند و راحت شوي؟ آيا چاره در اين است كه با كسي صحبت كني؟ شايد هم بهتر است بيرون بزني و ورزش كني؟! همه اين راه‌حل‌ها شايد جواب بدهد، به اين دليل كه در تمام آنها ذهن از آن چه به راستي و در واقع او را به خود مشغول داشته بود، خلاصي پيدا مي‌كند و به چيزهاي ديگري معطوف مي‌شود. قرص‌هاي روانپزشك با ايجاد اختلالاتي در اعصاب مغز يا آن را بيش از اندازه كم كار مي‌كنند يا بيش از اندازه پركار يا سبب مي‌شوند توجه ذهن به سمت ديگري جلب شود. روانشناس هم شايد بخواهد با پرسشگري‌ها حواس آدم را به چيزهاي ديگر جلب كند، يعني اگر روانشناس بدي باشد، جمله‌هاي كليشه‌اي از اين دست مي‌گويد: «سعي كن به اين چيزها فكر نكني، ببين زندگي چه قدر خوبه، ببين دنيا چه قدر قشنگه، اصلا تو خوشي زده زير دلت كه اين‌طور شدي»! و اگر روانشناس بهتري باشد، مي‌كوشد با «ريشه‌يابي» مشكلات، حال ملال زده تو را به عاملي در اعماق روان تقليل (reduce) دهد، ورزش و معاشرت با ديگران هم كاركردهايي مشابه دارند. فيلسوفان اگزيستانسياليست اما توضيح ديگري براي اين ملال زدگي ارايه مي‌كنند. آنها معتقدند اين ملال زدگي ناشي از «هيچ» و «پوچ»كه گاه به شكل اوهام ماليخوليايي ظاهر مي‌شود، زماني به صورت «اضطراب» و «دلهره» هميشه علل و عوامل بيروني ندارد و نه فقط همواره نمي‌توان با قرص و تجويزهايي از آن دست از آن خلاصي يافت، بلكه ‌اي بسا بهتر است آن حال را غنيمت شماريم و با راه‌حل‌هاي مذكور از آن فرار نكنيم. اين فيلسوفان اين حالت يا روحيه را ناشي از يك وضعيت هستي‌شناختي (ontological) مي‌دانند و آن را به ساختار وجودي يا هستي شناختي انسان منسوب مي‌كنند. از ديد اين دسته فيلسوفان انسان يگانه موجودي است كه وجودش در زمان تحقق مي‌يابد و آنات سه گانه زمان (گذشته، حال و آينده) تار و پود هستي‌اش را در مي‌نوردد. اين بدان معنا نيست كه ساير موجودات طبيعي (اعم از جان‌دار و بي‌جان) در زمان نيستند يا زمان بر آنها تاثيري ندارد، كه زمان طبيعي (همان كه با ساعت و تقويم اندازه‌گيري مي‌شود) محيط بر همه موجودات زمان‌مند است. انسان اما تنها موجودي است كه فهمي دروني و ژرف از زمان دارد، زيرا به تعبير فيلسوفان زمان بر او پديدار مي‌شود (زمان پديداري متفاوت از زمان طبيعي است) . بر اين اساس لحظه لحظه وجود انسان در زمان متحقق مي‌شود، ارادي و با طرح‌هايي كه خودش مي‌ريزد يا غيرارادي بر اساس آن چه سنت و طبيعت بر او تحميل مي‌كنند. از اين روست كه انسان موجودي تاريخ مند است و حيات فردي و جمعي‌اش را مي‌توان به صورت تاريخي روايت كرد، بر اساس قصه‌هايي از آنچه بر او گذشته و به واسطه رخدادهايي كه هم اينك براي او واقع مي‌شود و به وسيله برنامه‌هايي كه براي آتيه دارد. انسان‌ها معمولا اين رودخانه هراكليتوسي را رنگ‌آميزي مي‌كنند، گذشته را با داستان‌هايي با طرح مشخص، با اول و وسط و پايان مشخص معنادار مي‌كنند، لحظه حال را با انواع و اقسام سرگرمي‌ها و دلمشغولي‌ها پر مي‌كنند و براي آينده برنامه‌ريزي مي‌كنند و بدين سان «موج سنگين گذر زمان» را به فراموشي مي‌سپارند، اما اين بدان معنا نيست كه تمام تلاش انسان‌ها براي فراموشي و به تعويق انداختن مساله زمان با موفقيت‌هايي همراه است. در وضعيت‌هاي مشخصي از آن دست كه در ابتداي سخن بدان اشاره رفت، نابگاه تمام تلاش‌هاي بشري براي رنگ آميزي زمان و معنادار كردن آن به يكباره رنگ مي‌بازد و زمان سره و محض بر او عيان مي‌شود. در چنين وضعيت‌هايي است كه به تعبير مارتين هايدگر «عدم مي‌عدماند» و نيستي زمام امور را در دست مي‌گيرد. اين لحظات ناب و يكه، خاستگاه تامل فلسفي مي‌توانند باشند، انديشيدن به حاق هستي و وجود و كوشش در يافتن اين پرسش اساسي كه «چرا هستم به جاي اينكه نباشم»؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون