افسون معبد سوخته
حسين پاكدل
نويسنده و كارگردان
مرگ را دانم ولي تا كوي دوست/ راه اگر نزديكتر داني بگو! (مولوي)
فوق تصور و باور است؛ مگر ممكن است يك اثر نمايشي تا بدين پايه دقيق، پاكيزه، منظم، فكر شده، والا، باشكوه، پرتلاطم و... اثرگذار باشد؟!... بله، ممكن است اگر همچون «افسون معبد سوخته» تماميتِ اجزاء دخيل در خلقش صاحبتجربه و ماهر به كار خويش باشند؛ آنگاه كه متني ساخته و پرداخته انتخاب شود اثر خامه پر طراوتِ بانوي فهم و قلم نغمه ثميني، وقتي طراحي استادانه پيام فروتن به كار رود، همراه با هنرنمايي فوقباور سه هنرمند شاخص و باتجربه؛ پانتهآ بهرام، حميدرضا آذرنگ و مهدي پاكدل- الحق وقتي در قامت بازيساز برصحنه اين افسون جلوه ميكنند معادل دهها تن از اين سه تنند- اينها همه وقتي با توان و ذوقِ- فراهم آورنده و هدايتگر عوامل دخيل در اين زايشِ بشكوه - كيومرث مرادي با هم عجين شوند، بالطبع محصول اين نردِ عشق با زمان و خرد چيزي جز حيرت و شگفتي نخواهد بود. بيتعارف نمايش از جهت فرم و محتوا چنان گيرا، جذاب و جهانشمول است كه فقط ميتوان از داشتن اين حجم ثروت و فهم، احساس غرور كرد. به همه اينها بايد افزود طراحي سحرانگيز صدا و موسيقي كاربردي و نور حسابشده نمايش را. داستان پايه از حيثِ پرداختي نو، بكر و ناب است. خلاف جهت پيگماليون كه خالق، عاشق مخلوق خود ميشود، اينجا مخلوقِ ورد و جادوي كاهنِ حسودِ عاشق، دل به خالق بسته و تراژدي آغاز ميشود. حرف، حرفِ مكررِ عشق و نفرت است و قدرت ويرانگري ايندو خصيصه كه سرنوشتي تنيده در هم دارند. گويي همزاد همند اين دو موهبت. حال نويسنده بستر درام خويش را معبدي گرفته در شرقِ دور ولي آن معبد تمام معابد و زيارتگاههاي عالم است و آن كسان، تمام گذشته و حال و آينده ما. و عشق آنگاه كه به نيرنگ آلوده شود از بطنش چنان نفرتيزاده شود كه زير و بمِ هست و نيست بسوزاند. خلاصه كنم، افسون معبد سوخته يك نمايش نيست، دريچهاي است به عرفانِ ناب، به هستيشناسي و معرفت، به توهمِ فهم و ادراك گولزننده بشر، به شرك و آلودگي انسان به عُجب و ريا، و ويرانسازيي غرورِ ايمان و قدرت تخريبِ شيطانِ وسوسه كه بر نافِ باورهاي مطلق و بيروزن نشسته است. و يك سوال ازلي ابدي كه اگر انسان به بهانه و اراده خويش خلقِ خواسته ميكرد، صنمِ كاملِ او چه بود و با او چه ميكرد؟... و پاسخش كه بر دوش ماست و خلوت انديشه. نمايش «افسون معبد سوخته» محصول خرد و تفكر آدمي است از آدم تا اكنون و تا بعد؛ تا هست ببينيدش!