• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3658 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۶ آبان

نامه‌ها- 7

ملاقات با همينگوي

نيكولاس ميلز ترجمه بهار سرلك

 


جي. دي. سلينجركه در زمان جنگ جهاني دوم در ارتش امريكا و در جبهه آلمان خدمت مي‌كرد بيست‌وهفتم جولاي 1945 براي ارنست همينگوي نامه‌اي فرستاد؛ نامه‌اي كه بازتابي است از رابطه‌اي كه اين دو سال پيش از آن و حين جنگ جهاني دوم آغاز كردند.
آيا سلينجر در انتظار پاسخي از سوي همينگوي بود؟ درخواست سلينجر از همينگوي براي نوشتن يك خط «اگر» توانش را دارد نشان‌دهنده ترديد او در دريافت پاسخ نامه‌اش است. در آن زمان چند داستان كوتاه اعتبار سلينجر را شكل مي‌داد و شايد چنين رابطه صميمانه‌اي با نويسنده‌اي كه او نوجواني‌اش را با آن سر كرده، براي سلينجر غيرقابل باور بود.
اما همان‌طور كه مشخص مي‌شود، سلينجر موفق به ايجاد اين رابطه شده است. نامه سلينجر به همينگوي در سال 1945 يادآوري تلخي از رابطه‌اي است كه بهترين اين دو نويسنده را بيرون مي‌كشد و تغيير گارد ادبي امريكا را پيشگويي مي‌كند. رابطه سلينجر و همينگوي يكي از آن رابطه‌هايي است كه محققان زندگي همينگوي به آن علاقه‌مندند. از كارلوس بيكر و كنت لين زندگي‌نامه‌نويس‌هاي همينگوي تا بردلي ر. مك‌دافي كه در مجله «كانساس سيتي» مي‌نويسد.
هولدن كالفيلد راوي رمان «ناطور دشت» مي‌گويد از داستان «وداع با اسلحه» همينگوي خوشش نمي‌آيد. او فكر مي‌كند فردريك هنري، راوي داستان آدمي حقه‌باز است و هولدن سر در نمي‌آورد چرا برادرش، داستان‌كوتاه‌نويسي كه در جبهه جنگ جهاني دوم مي‌جنگيد و از ارتش متنفر بود، چرا اينقدر از اين كتاب خوشش آمده است.
اما سلينجر در نامه‌اش به همينگوي در سال 1945، هيچ حرفي از قضاوت هولدن درباره رمان «وداع با اسلحه» نمي‌زند. همانطور كه كنث اسلاونسكي در زندگي‌نامه سلينجر اشاره مي‌كند، سلينجر در درجه اول اين نامه را براي همينگوي مي‌نويسد تا از علاقه‌اي كه اين نويسنده بزرگ به كار سلينجر دارد، تشكر كند. در اين نامه سلينجر خود را رييس چند انجمن طرفدار همينگوي معرفي مي‌كند و طوري با همينگوي حرف مي‌زند كه ويژگي شخصيتي او نيست. او نامه‌اش را در بيمارستان نورنبرگ مي‌نويسد؛ از آنجايي كه فكر مي‌كرد معاينه شدن ايده خوبي براي هم‌صحبت شدن با «آدمي سالم» است، به اين بيمارستان رفته بود.
پس از آزادي پاريس از اشغال نازي‌ها، همينگوي و سلينجر همديگر را در اين شهر ملاقات كردند. در آن زمان سلينجر گروهبان سپاه ضد جاسوسي بود. براساس نامه‌اي كه سلينجر اوايل ماه آگوست 1944 به فرانسيس گليمور، يكي از دوستانش كه در كالج اورسينوس با او آشنا شده بود، نوشت، پيش از اين ملاقات او و سلينجر «چند باري گپ‌هاي مفصلي» با هم زده بودند. اما ملاقات پاريس رويدادي مهم بود، رويدادي كه براي لحظه‌اي هم كه شده خطر ميدان جنگ را پشت سر گذاشته است.
بيست‌وپنجم آگوست 1944، سلينجر و چهارمين لشكر پياده‌نظامِ هنگ دوازدهم به همراه دومين لشكر زرهي فرانسوي ژنرال ژاك- فيليپه لوكلرك وارد پاريس شدند. همان روز ژنرال آلماني ديتريش فون شولتيتس از دستور هيتلر براي آتش زدن پاريس سرپيچي كرد و شهر و 17 هزار سربازش را تسليم كرد. سلينجر وظيفه داشت همدست‌هاي نازي‌ها را تعقيب و دستگير كند اما او فرصت اين را هم داشت كه شاهد جشن و پايكوبي در خيابان‌هاي پاريس باشد. همينگوي كه خبرنگار جنگي مجله كالير بود، مسير كوتاه‌تري براي رسيدن به پاريس طي كرد. مدت كوتاهي با هنگ بيست‌ودومِ لشكر پياده نظام 4 همراه شد و زماني كه اين لشكر به پاريس نزديك شد، همينگوي راهش را از آنها جدا كرد. با تاييد هويتش از سوي كلنل ديويد بروس، رييس دفتر خدمات استراتژيك و سفير آينده امريكا در فرانسه، به پارتيزان‌هاي فرانسه پيوست.
وقتي ارتش امريكا وارد پاريس مي‌شد، همينگوي كه مسلح به كارابين بود در كوچه خيابان‌هاي پاريس كه هنوز جنگ ادامه داشت، شركت كرد بعد به كلوب مسافران در شانز‌ليزه رفت. شب در هتل ريتز ساكن شد. جايي كه به زودي همسر آينده‌اش، ماري ولش كه در آن زمان براي نشريه تايم كار مي‌كرد، رمان‌نويس فرانسوي آندره مالرو و روبر كاپاي عكاس را ملاقات مي‌كرد. سلينجر مي‌دانست همينگوي در پاريس به سر مي‌برد بنابراين مطمئن از اينكه همينگوي در ريتز است با جيپ جان كينان، دوست صميمي‌اش در سپاه ضد جاسوسي، راهي اين هتل شدند. با توجه به افرادي كه به اتاق همينگوي آمدوشد داشتند ممكن بود اين ملاقات با پذيرفته نشدن سلينجر به پايان برسد. اما همينگوي تمام تلاشش را كرد تا سلينجر مهمان‌نوازي او را احساس كند. حتي همينگوي از او پرسيد داستاني درباره او نوشته است؟
سلينجر در اين ملاقات توانست نسخه‌اي از مجله «ستردي ايونينگ پست» را كه داستان كوتاه «آخرين روز مرخصي» در آن چاپ شده بود، به همينگوي نشان دهد. با آمدن دقيقه‌هاي پاياني اين ملاقات سلينجر بهترين روز خود را در جنگ پشت سر گذاشته بود.
داستان ملاقات با همينگوي در پاريس در كتاب «ناطور رويا»، خاطرات دختر سلينجر و در نامه‌اي كه سلينجر به ويت برنت، دوست و دبير مجله «استوري» نوشت، آمده است. سلينجر در اين نامه با تمام وجودش از خوبي‌هاي همينگوي تعريف مي‌كند.
The Daily Beast

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون