مرحوم دكتر يدالله سحابي در مورد نحوه آشنايياش با مرحوم مهندس بازرگان ميگويد: «در دوران دانشجويي و تحصيل كه از فرانسه به ايران برميگشتم در ميان كشتي خواستم نماز بخوانم، درپي جاي خلوتي ميگشتم كه مورد استهزا و انگشتنماي مسافران قرار نگيرم، ناگهان ديدم كه يك نفر روي عرشه كشتي مشغول نماز خواندن است با خوشحالي و تعجب نزد وي آمدم پس از خاتمه نماز پرسيدم اهل كجا و چه كسي هستيد؟ توضيح داد ساكن تهران و فرزند حاج عباسقلي بازرگان هستم. »
عاطفه شمس / رسول منتجبنيا، نماينده سه دوره اول مجلس شوراي اسلامي، از اعضاي موسس حزب اعتماد ملي و عضو شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز است. او آشنايي خود با بازرگان را از طريق آثار ايشان ميداند. نقد اول منتجبنيا به بازرگان، به همراه نبودن او با شرايط ملتهب اوايل انقلاب و ناديده گرفتن اقتضائات جامعه انقلابي بازميگردد، سپس اينكه زمانشناس نبودند و واقعيات موجود جامعه را در نظر نميگرفتند. او معتقد است اگر بازرگان و همراهانش به شرايط ذكر شده توجه ميكردند انديشه آنها به ثمر مينشست و اكنون ميتوانستند بخشي از نظام را مديريت كنند. او در دوره اول مجلس شوراي اسلامي با مهندس بازرگان در مجلس بوده است. متن گفتوگو با منتجبنيا را در زير ميخوانيد.
شما با مهندس بازرگان و انديشههاي ايشان از چه زماني و به چه صورت آشنا شديد؟
من با مرحوم مهندس بازرگان از قبل از انقلاب و از دوران مبارزات ايشان آشنا بودم و از طريق خواندن كتابهاي ايشان در زمينههاي مختلف علمي، اجتماعي و سياسي با افكارشان آشنا شدم. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايشان رييس دولت موقت شدند و طبيعتا من نيز مانند ساير مردم و به عنوان يك شهروند كه مسووليتهايي را هم داشت با ايشان دورادور آشنا بودم تا زماني كه وارد مجلس شدم. در دوره اول، كه من از طريق انتخابات مياندورهيي مجلس و بعد از وقايع هفتم تير وارد مجلس شدم هنوز مرحوم بازرگان و همراهان ايشان در مجلس بودند. طبيعتا در مجلس هم گاه آشنايي و برخورد داشتيم. البته با شخص ايشان در كميسيون نبوديم اما با بعضي از دوستان ايشان مثل دكتر يزدي حتي در كميسيونهاي مشترك هم همكاري داشتيم. يادم هست در رابطه با اساسنامه سپاه پاسداران و درباره نهضتهاي آزادي بخش يك كارگروه تشكيل شده بود كه من مسوول آن بودم و دكتر يزدي نيز در آن حضور داشتند. به هرحال تا پايان دوره اول هم ايشان و هم من نماينده بوديم و آنها آزادانه در مجلس فعاليت ميكردند. البته طبيعتا بعد از واقعه هفتم تير دوستان ملي- مذهبي در مجلس در اقليت بودند، ميدان بيشتر دست نيروهاي انقلابي بود و هنوز چپ و راست به معناي امروزي ظهور نكرده بود. بحث نيروهاي خط امام و نيروهاي خط بازار بيشتر مطرح ميشد و فاصلهها داشت بيشتر ميشد. بعد از مجلس دوم و سوم كه ديگر اين دوستان در مجلس نبودند و ما نيز تماسي با آنها نداشتيم. يادم هست يكبار من ايشان را در بيمارستان خاتمالانبياء ملاقات كردم و آن همزماني بود كه آيتالله منتظري بيمار شده و ايشان را به بيمارستان منتقل كرده بودند. شايد سال 72 يا 73 و دوره چهارم مجلس بود كه البته آن زمان من هم در مجلس نبودم. به عيادت آيتالله منتظري رفته بودم ديدم كه مرحوم بازرگان هم آنجاست و مقداري باهم صحبت كرديم. كمتر بحثهاي سياسي شد ولي طبق معمول مرحوم آيتالله منتظري، در بستر بيماري هم با ايشان شوخي ميكرد و بحثهاي جذابي را مطرح ميكرد. فكر ميكنم اين آخرين ملاقات من با مهندس بازرگان بود.
رابطه ايشان با شهيد مطهري چگونه بود؟
آن زماني كه مرحوم مطهري در مجلس بودند من در مجلس و به يك معنا در تهران نبودم. تا اواخر سال 58 امام جمعه و نماينده حضرت امام در خمين و بعد هم يكي دو سال در پايگاه وحدتي دزفول بودم و فقط گاهي براي ملاقات حضرت امام و آيتالله منتظري و برخي آقايان به تهران رفت و آمد ميكردم. چندان از نزديك در جريان چگونگي رابطه آنها نبودم اما خب ارتباطشان، ارتباط دو فردي كه كاملا از هم جدا و مخالف يكديگر هستند نبود چون مشاهده ميشد كه در دوران قبل از انقلاب و اوايل آن در حسينيه ارشاد سخنرانيهاي مشتركي داشتند در واقع ارتباط رسمي و معقولي باهم داشتند. يادم هست يك وقتي بعد از فوت مرحوم شريعتي نامهيي به دستم رسيد كه مرحوم شريعتي قبل از فوت نامهيي نوشتهاند و در آن آقاي مطهري و بازرگان را نمايندگي داده يا وصيت كرده بود كه آثارش را بازنگري كنند و هر جا ايرادي داشت آن را حذف كنند. اين نشان ميداد كه افكار اين افراد آنقدر از هم دور نبود كه نتوانند با هم همكاري كنند اما اينكه اين كار انجام شد يا نه، من در جريان نيستم.
شما از برخورد نمايندگان مجلس با مرحوم بازرگان خاطرهيي به ياد داريد؟
ببينيد بعد از واقعه هفتم تير فضا، فضاي ملتهبي بود و مردم معتقد بودند كساني كه نسبت به انقلاب و امام انتقاداتي دارند صف جدايي را تشكيل دادهاند. به خصوص كه موضوع بني صدر و منافقين و اينها هم مطرح شد. يك حالت عصبانيت و خشم در بين مردم وجود داشت و نهضت آزادي و به طور كلي ملي- مذهبيها به خاطر ارتباط فكري كه تا حدي با بنيصدر داشتند يا يك مقدار فاصلهيي كه از انقلابيون داشتند گاهي مورد بيمهري قرار ميگرفتند. من با چشم خودم نديدم اما در همان دوره اول ميشنيدم كه يك وقتهايي كه مهندس بازرگان و دوستان ايشان قصد خروج از مجلس را داشتهاند به آنها توهين شده است آن هم در حد بعضي از محافظين و افرادي كه مسووليت نداشتهاند. در داخل مجلس به جز واقعهيي كه براي يكي از دوستان مرحوم بازرگان اتفاق افتاد نشنيدهام به آنها بيحرمتي شود. من در مجلس اول صحنهاي را شاهد بودم كه آقاي مهندس صباغيان پشت تريبون مجلس داشت نطق نمايندگي خود را بيان ميكرد و در آن نطق حرفهايي را ميزد كه براي همه ما تلخ بود. مثلا يك جمله كه من فراموش نكردم اين بود كه مردم انقلاب كردهاند و شهيد دادهاند ولي توده نفتيها مسلط بر كشور شدهاند و چنين و چنان ميكنند. منظور ايشان از اصطلاح توده نفتيها وابستگان به شوروي سابق و كمونيستها بود كه خب اين يك اتهام بود، بعد از انقلاب و در آن زمان خبري از ماركسيستها نبود. اين جملات براي ما خيلي گران تمام شد و نمايندگان كه اكثريت انقلابي و پيرو خط امام بودند فرياد زدند كه آقاي هاشمي جلوي ايشان را بگيريد، ايشان دارد به انقلاب و مردم توهين ميكند. آيتالله هاشمي رفسنجاني كه در آن زمان رييس مجلس بودند اعتنايي نكردند و به نمايندگان گفتند در جاي خود بنشينيد و اجازه دهيد ايشان نطقشان را تمام كنند و از آقاي صباغيان خواست كه ادامه دهد. خيلي كه شلوغ كردند آقاي هاشمي گفتند شما نماينده مجلس هستيد ايشان هم همينطور و تا زماني كه نماينده هستند حق دارند از تريبون مجلس استفاده كنند. شما هم اگر انتقادي به حرفهاي ايشان داريد وقت بگيريد، بياييد صحبت كنيد و حرفهاي ايشان را رد كنيد، اجازه بياحترامي كردن يا جلوگيري از نطق ايشان را نداريد. اين را من شاهد بودم كه بزرگواري آيتالله هاشمي در آن زمان مانع از بيحرمتي كردن نسبت به آقاي صباغيان شد.
آيا اين اتفاق با اتفاقي كه اخيرا در مجلس و در رابطه با نطق آقاي مطهري افتاد قابل مقايسه است؟
بله كاملا. رابطه اين دو رابطه دو نقيض است. شما ببينيد آقاي مطهري به عنوان نماينده مجلس در حال صحبت كردن است و يك عده كه مخالف ايشان هستند برميخيزند، هياهو راه مياندازند و بعد دور تريبون جمع ميشوند، در نهايت متعرض ايشان شده و او را به پايين ميكشانند و به نقلي ايشان را مجروح هم ميكنند. رييس وقت مجلس آقاي ابوترابي به جاي اينكه متعرضين به ناطق مجلس را ساكت كند جلوي نطق آقاي مطهري را ميگيرد و مجلس را تعطيل ميكند. اين كاملا نشان ميدهد مجلس ميداني شده است براي تعدادي افراد تندرو كه ابدا حرمت مجلس و نمايندگي را رعايت نميكنند.
با توجه به اينكه مهندس بازرگان معتقد به سياست گام به گام بود و اكنون نيز بحثهاي اعتدالي در جامعه مطرح است، آيا ميتوان وجه اشتراك يا تفاوتي را بين اين دو به خصوص در رابطه با سياست خارجي در نظر گرفت؟
نميتوان گفت كه 100 درصد منطبق باهم هستند اما بيشباهت هم نيستند. بهطور كلي دوستان ملي-مذهبي و از جمله دولت موقت معتقد بودند كه ما نبايد با دنياي كنوني خودمان را درگير كنيم، بايد در درون كشور فعاليت كنيم، كشور را توسعه دهيم و رابطهمان با سايرين رابطه مسالمتآميزي باشد. خب اين را در آن شرايط انقلاب و هيجان بيان ميكردند و دوستان انقلابي ميگفتند كه ما فراموش نكردهايم كه دست امريكا، انگليس، حتي شوروي و ساير قدرتها تا مرفق آلوده به خون عزيزان ما است و اموال عمومي ما را به تاراج بردهاند، آنها بودند كه رژيم شاه را تقويت كردند و او توانست تا اين حد مقاومت كند. خب در آن شرايط مطرح كردن سياست گام به گام و رابطه مسالمتآميز و بدون تنش خريدار نداشت. امروز ما چنين شرايطي را نداريم. امروز دنيا انقلاب ما را به رسميت شناخته و نظام ما تثبيت شده است و به نفع ما است كه با دنيا در ارتباط باشيم. هرگونه تشنج در ارتباط ما با كشورهاي ديگر به ضرر خودمان است و به هر حال قابل قبول نيست. در شرايط فعلي اگر ما اعتدال را شعار بدهيم به معناي برگشت به آن دوران نيست بلكه به اين معني است كه آنها پاي ميز مذاكره آمدهاند و در پي رسيدن به وحدت نظر هستند. پس شرايط متفاوت است. هر دوي اينها هم سياست گام به گام و هم اعتدالگرايي با تشنج آفريني و ايجاد اختلاف متفاوت است و در مقابل هم هستند. سياست گام به گام در شرايط خاص انقلاب بود كه رد ميشد اما اكنون در شرايط ثبات و استقرار است. لذا شعار اعتدال شعار رابطه مسالمتآميز با دنياست و اين يك امر كاملا معقول و منطقي است. امروز اگر كسي شعار تشنجآفرين بدهد از نظر عامه مردم و عقلا پذيرفته شدني نيست. ما در حال حاضر هزينه شعارهاي تند دولت قبل را ميپردازيم، تاوان سنگيني را بر ما تحميل كردند. اگر آن شعارهاي تند بدون پشتوانه را مطرح نكرده بودند اكنون مسائل ما به سادگي قابل حل بود. در زمان آقاي خاتمي روابط ما با دنيا خيلي بهتر شده بود گرچه قبل از آن هم مشكلاتي داشتيم اما مقامات و روساي كشورها در صف سفر به ايران بودند و همگي دعوت رييسجمهور ما را در دستور كار خود گذاشته بودند اما بعد از روي كار آمدن دولت نهم و دهم به خاطر رفتارها و شعارهاي تند در روابط ما تشنج ايجاد شد كه داشت كار به جايي ميرسيد كه ابرقدرتها ميخواستند اجماع جهاني را عليه ما شكل دهند و علاوه بر تحريمها به طور كلي ايران را منزوي كنند. خاطرم هست ديپلماتهاي وزارت خارجه به ما هشدار ميدادند كه اين روشي كه دولت پيش گرفته به ضرر كشور است و پرونده ايران از آژانس به شوراي امنيت خواهد رفت و ما خوف اين را داريم كه قطعنامههايي عليه ما صادر شود ولي گوشي بدهكار نبود، فرياد ما هم كه به جايي نميرسيد. نتيجه آن هم همين شرايطي شد كه ميبينيد. جالب است نكتهيي را در اينجا بگويم، برخيها ميگويند تحريمها پس از اتفاقات سال 88 انجام گرفت در حالي كه اينگونه نيست ممكن است بعد از آن هم قطعنامههايي صادر شده باشد اما به طور كلي داستان به خيلي قبلتر از اينها برميگردد، به زماني كه رييسجمهور وقت شعارهاي تندي را در مجامع بينالمللي اعلام ميكرد و دنيا را حساس كرده بود.
با نگاهي به تاريخ و با توجه به گذشت 35 سال از كنار رفتن مهندس بازرگان، سياستمداران چه درسهايي از عملكردهاي مثبت و منفي ايشان در عرصههاي مختلف ميتوانند بگيرند؟
ببينيد مرحوم بازرگان يك شخصيت علمي، سياسي و اجتماعي بود اين را از حق نميتوان گذشت. نقشي كه ايشان و دوستانشان در انقلاب و نظام داشتند قابل انكار نيست چه قبل از پيروزي انقلاب و چه پس از آن. همين كافي است كه حضرت امام پس از پيروزي انقلاب دولت را از دوستان نهضت آزادي تشكيل دادند. خب هم ميزان اعتماد امام را به آنها نشان ميدهد كه مديريت اجرايي انقلابي را كه با آن عظمت به وجود آمده بر عهده آنها ميگذارد و بعد هم نشان ميدهد كه امام به تدبير و مديريت اين گروه ايمان داشتند و در ميان افراد و گروههايي كه وجود داشتند هيچكدام را لايق اين نديدند كه مديريت كشور را به آنها بسپارند. اما بازهم تاكيد ميكنم كه تفاوتهايي بين انديشه ايشان و ياران نزديك امام همچون شهيد بهشتي و تا حدي شهيد مطهري و بزرگان امروزي از جمله آيتالله خامنهاي و آيتالله هاشمي رفسنجاني وجود داشت اما اينگونه نبود كه آنها مقابل انقلاب باشند يا سهمي در آن نداشته باشند. يكي از ضعفهايي كه وجود داشت و منجر به استعفاي ايشان شد اين بود زمان شناس نبودند و به واقعيت موجود توجهي نداشتند. آنها فقط مصلحت را ميديدند و آنچه را كه خودشان تشخيص ميدادند منهاي واقعيت موجود جامعه. بايد روحيات و احساسات مردم را بيشتر مدنظر قرار ميدادند. يك جامعه ملتهب و انقلابي اقتضائاتي دارد كه دوستان در نهضت آزادي و دولت موقت به آن كمتر توجه كردند و معتقد بودند واقعيت جامعه را بايد تغيير داد و مردم را به سمتي كه خود تشخيص ميدهيم كشاند. در حالي كه واقعيت انقلاب و دسيسههاي بيگانگان در تاريخ كشور را نميتوان ناديده گرفت. اگر به اين واقعيت توجه ميكردند چه بسا تدبير و انديشه آنها بهتر ميتوانست به ثمر بنشيند و آنها نيز ميتوانستند سالهاي سال بخشي از نظام را مديريت كنند.