اثر مرگ
اوج اين پيوند سياسي را در انتخابات خرداد 92 و اسفند 94 شاهد بوديم كه هاشمي جز با پشتيباني حيرتانگيز طبقه متوسط نميتوانست از پس طراحيهاي پيچيده انتخاباتي برآيد اما مهندسي او بر خشت بارورشده طبقه متوسط خوش نشست و كامياب گرديد. اكنون ميتوان گفت اين پيوند سياسي تغييرساز، درست در نقطه اوج خود به دست ناميمون اجل گسسته شده، ضربهاي كه بيترديد رويدادهاي آتي ايران را بهشدت تحت تاثير منفي خود قرار خواهد داد و اين تاثير دستكم ميانمدت را از اين پس با «اثر فقدان» هاشمي بازميشناسيم. در تمام عمر سياسي هاشمي هرچند تاثير سياسي او بسيار پررنگتر اما اقبال مردمي به اين سياستمدار هميشه در ميدان، هرگز چنين بلند و گسترده نبود و تشييع جنازه چند ميليوني هاشمي نشان داد كه او درست در نقطه اوج پيوند با طبقه حامي خود و در شهد شيرين ماه عسل با مردم اميد بسته به هوش سياسي وي، ديده از جهان فرو بست و پروژهاي كه قرار آن را با مردم در چند سال گذشته بنا نهاده بود، ناتمام ماند. براي پيشبيني پس از اين ماجرا در سپهر سينوسي سياست ايران بسيار زود است. بيترديد طبقه متوسط ايران كه اكنون با فقدان ناگهاني بزرگترين پشتيبان خود در بهت و شوك فرو رفته، از كنشگري سياسي و اجتماعي دست برنخواهد داشت. به احتمال فراوان اين طبقه پس از مدتي احساس ياس سياسي و بر هم خوردن همان اندك موازنه قدرت به سود مخالفان ارزشها و مطالبههاي طبقه متوسط، ميكوشد جانشيني را براي هاشمي بيابد اما روشن است كه بر جاي هاشمي نشستن نه كاري است سهل و آسان. هرچند رييسجمهور عصر اصلاحات يا رييسجمهور عصر اعتدال هنوز زنده و حاضرند و دومي در قدرت اما بخش مهمي از شعاع حركتي، افق ديد، نفوذ سياسي و تاثيرگذاري آنان، خود مخرج مشترك معادلهاي مهم به نام هاشمي بوده و دستكم در كوتاهمدت نميتوانند هيچكدام از كاركردهاي نمادين و سياسي و هژمونيك هاشمي را داشته باشند. شايد روحاني بتواند براي دوره كوتاهي تا انتخابات با دوپينگ «وصيت هاشمي» به يك سودآوري سياسي بالا دست يابد اما خود نيز ميداند كه در غياب صاحب وصيت تا چه اندازه روزگار براي او و دولت دومش دشوارتر خواهد بود و فقدان معمار سياسي واژه «اعتدال» چشمپوشيدني نيست. به جز «مختصات هاشمي» كه چارچوب تودرتو و چندلايه و پيچيده آن، تنها و تنها برازنده قامت خودش بود و نميتوان به آساني آن را بر تن ديگري كرد، اين امر كه موقعيتهاي ويژهاي چون بر مسند نشستن احمدينژاد و موضعگيريهاي 88 نيز به مدد بالندگي جايگاه هاشمي در طبقه متوسط آمده را نبايد از نظر انداخت. سنگ بناي اعتماد و اميد به هاشمي و سرمايهگذاري او بر طبقه متوسط، پيشينهاي پيش از دو دهه دارد و يكشبه به دست نيامده و شايد اگر نبود پايداري استثنايي آيتالله در برابر سياستهاي خانمانبرانداز احمدينژاد در تمام هشت سال و اگر پديد نميآمد همبستگي با مردم از 88 به اين سو، امروز اين ميزان دلبستگي سياسي طبقه متوسط با وي را شاهد نبوديم. سرمايه اجتماعي سياستمداران هر چند هماره ميتواند آسان و يكشبه به فنا رود اما به دست آوردن اين سرمايه به ويژه پس از تغيير جهتها و موقعيتها، سالها به درازا ميكشد و نيازمند صبر و جهدي بسيار است. طبقه متوسط ايران براي يافتن جايگزيني چون هاشمي يا در قامت هاشمي، راه دشواري در پيش خواهد داشت و بدون او روزهاي بسيار سختي كه با «خبرهاي بد» گره خواهد خورد. دورهاي است ميانمدت كه با يك جمله معنا ميشود؛ «زمستاني طولاني در راه است.»