ركنالدين خسروي درگذشت
مرگ آقاي كارگردان در فصل سرد
گروه فرهنگ و هنر
خبر درگذشت ركنالدين خسروي، يكي از چهرههاي اثرگذار تئاتر مدرن ايران در 87 سالگي بار سنگين ديگري بر دوش خانواده هنرهاي نمايشي ميگذارد. تصورش ساده نيست. داود رشيدي، جعفر والي و حالا كارگرداني كه در تمام دوران كارياش احترام ويژهاي براي نمايشنامهنويس ايراني در كنار نامداران نمايشنامهنويسي جهان قايل بود. اعتقاد نظري و قلبي راسخ داشت و هيچگاه به اجراي هر متني تن نداد. ردِ جديت حرفهاي ركنالدين خسروي در اسامي نويسندگاني كه آثارش را برپايه قلم مستحكم آنها استوار كرد قابل پيگيري است. آن زمان اينگونه بود. فرناندو آرابال، ساموئل بكت، آثول فوگارد، ژان پل سارتر، نيكولاي گوگول، غلامحسين ساعدي، اكبر رادي و بسياري ديگر. حتي در روزهاي سرد و خاكستري غربتنشيني هم از اعتقادش عقب ننشست تا امروز كه متاسفانه ديگر در بين ما نيست. با رفتنش تاريكي بر چهره بخش مهمي از تاريخ تئاتر ايران افتاد.
مرگ تراژيك
پرويز جاهد
مستندساز
در دوران جواني و سالهاي پيش از انقلاب نام ركنالدين خسروي را به عنوان كارگردان تئاتر شنيده بودم ولي هرگز از نزديك شناخت نداشتم. روزهاي ابتدايي انقلاب همراه با چند نفر از دوستانم به تهران آمدم. در روزهاي پرالتهابي كه خيابانهاي پايتخت شلوغ بود و گروههاي مختلف سياسي با يكديگر درگير بودند. به طور اتفاقي در ميان تمام شلوغي روي ديوار پوستري ديدم. روي پوستر اطلاعاتي درباره نمايش «استثناء و قاعده» نوشته برتولت برشت وجود داشت و نام ركنالدين خسروي به عنوان كارگردان نمايش آمده بود. آن سالها در شهرستان ما تئاتري وجود نداشت و من فقط نمايشنامه را خوانده بودم و اصلا تجربه تماشاي نمايش نداشتم. از دوستاني كه ميشناختم جويا شدم و گفتند اين نمايش به كارگرداني ركنالدين خسروي در دانشگاه صنعتي شريف روي صحنه است. ديدن نمايش براي ما كه تا آن زمان تئاتر نديده بوديم تجربهاي منحصر بهفرد به نظر ميرسيد؛ به ويژه نمايشنامهاي به قلم برتولت برشت. آنجا متوجه شديم آنچه كه در نمايشنامه آمده اصلا چطور روي صحنه اجرا ميشود. خسروي در سالهاي بعد فعاليتش چه در ايران و چه در خارج از كشور آثار نمايشنامهنويسان مطرح تئاتر ايران و جهان مثل برشت، آرابال، غلامحسين ساعدي، داريو فو و آثول فوگارد را اجرا كرد و اگر درست به ياد داشته باشم «باغ آلبالو» آخرين نمايشي بود كه در ايران به صحنه برد و بعد هم دلخور شد و از ايران به انگلستان مهاجرت كرد. بعدا درد غربت و زبان و مسائلي از اين دست به ميان آمد، البته گرچه ايشان درس خوانده دانشگاهي در لندن بود ولي به هرحال كاركرد زبان در تئاتر مساله كمي نيست. ركنالدين خسروي به كار كردن علاقه بسياري داشت اما امكانات مناسب فراهم نبود. در نهايت به همت يكي از شاگردانش در آلمان كه جشنواره نمايشهاي تكپردهاي را برگزار ميكند امكان اجراي نمايشهاي تك پردهاي كم هزينه برايش به وجود آمد. قديم همواره از اخلاق تند و روحيه سختگير او ميشنيديم. همواره ميگفتند هنرمند جدي و سختگيري است اما نخستين بار كه خسروي را در لندن ديدم رفتار بسيار صميمانهاي داشت؛ اين رفتار پرمهر موجب شد براي سالها با هم دوست باشيم. بارها همراه يكديگر قدم زديم و از خاطراتش گفت؛ به محل تحصيلش ميرفتيم و سالنهايي كه بهترين كارهاي زندگياش را در آنها ديده بود به من نشان ميداد. حتي به ياد دارم به واسطه علاقه بسيار زيادش براي «آرابال» دنبال نمايشنامه «همه عطرهاي عربستان» ميگشت تا اجرا كند. همراه هم به منطقه west end لندن رفتيم و از صبح تا عصر به دنبال كتاب گشتيم. در نهايت نسخه دست دوم كتاب را در زيرزميني در لندن پيدا كرديم و خسروي خريد و ترجمهاش كرد و روي صحنه برد. شخصيت معتبري داشت. از بنيانگذاران تئاتر مدرن ايران كه خيليها خودشان را مديون او ميدانند. به هرحال جاي تاسف است چنين شخصيت ارزشمندي به هر دليل كشورش را ترك كند و استعدادش در غربت هرز برود. مرگ ايشان يك مرگ تراژيك و دردناك است. تا حدي غمانگيز؛ كه انساني با اين دانش و پيشينه نمايشي در غربت از دنيا برود. البته خارج از كشور همواره يادش را گرامي داشتهاند ولي جاي او در ميان شاگردانش و هنرمندان تئاتر ايران بود. بايد به تماشاي اجراها مينشست با جوانان صحبت ميكرد. خيلي متاسفم كه نشد.
غروب در دياري غريب
صديق تعريف
خواننده موسيقي سنتي
از همان دوره نوجواني كه در كردستان مشغول به كار تئاتر بوديم، با نام استاد ركنالدين خسروي به عنوان يكي از مفاخر تئاتر ايران و هنرمندي صاحب انديشه و تفكر با پشتوانه پربار علمي تئاتر آشنا شدم. چند سال بعد در همان دوره معروف به دوره طلايي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران كه مشغول به خواندن درس تئاتر بودم زيرنظر استاداني چون بهرام بيضايي، حميد سمندريان، هوشنگ گلشيري، داريوش آشوري، دكتر علي رفيعي، گلي ترقي و... آموزش ديدم. آقاي خسروي هم از نامداران تئاتر ايران و يكي از استادان برجسته دانشكده هنرهاي دراماتيك بودند و هرچند هرگز به طور مستقيم دانشجوي ايشان نبودم اما ايشان به سبب دانش نظري و تجربيات عملي خود به طور مستقيم و غير مستقيم بر همه ما دانشجويان رشته تئاتر، تاثير گذاشتند و همواره جزو ارادتمندان ايشان بودم و هستم. خوب به ياد دارم در همان سال اول ورود به دانشكده نمايش «ابراهيم توپچي» را با كارگرداني ايشان و بازي آقايان زنجانپور و والي در تالار بيست و پنج شهريور (سنگلج امروز) ديدم و هنوز آواهاي دلنشين آن نمايش در گوش و جانم ماندگار است؛ تصنيف زيباي «لي لي لي لي حوضك» منتسب به عارف قزويني آوازه خوان و آهنگساز طراز اول دوره مشروطه. انتخاب تصانيفي از اين قبيل در اجراي نمايش «ابراهيم توپچي» نشانگر علاقه وافر و شناخت ايشان از موسيقي بود. همواره موسيقي در آثار اين بزرگوار جايگاهي ويژه داشت. به گذشته كه خوب نگاه ميكنيم بايد افسوس خورد كه چرا هنرمندي مانند ايشان با آن همه استعداد و ريشهاي كه در فرهنگ و هنر اين سرزمين داشت، ترك يار و ديار كرد. هرچند در واپسين سالهاي زندگياش دوراز وطن بود، اما بدون شك ميتوان گفت كه دلش را در ايران جا گذاشته بود. غمانگيز است كه استاد بزرگواري چون ايشان 20 سال پاياني عمرش را كه ماحصل سالها دانش و تجربه ايشان ميتوان به حساب آورد دور از ديارش بود و دريغا كه اين دستاوردها تقريبا بيثمر ماند و مشتاقان و رهروان تئاتر طرفي از اين گلستان برنبستند. اين كوچها و ماجراهايش بارها و بارها در طول تاريخ اتفاق افتاده است. استاد محمدرضا لطفي نوازنده و آهنگساز برجسته موسيقي ايران هم يكي ديگر از اين كوچندگان به ديار غربت بود. او نيز بيست سال دور از وطن ساخت و نواخت و خواند و بسياران ديگري كه در اين مقال نميگنجند و شرح و بيان آنان را ميگذاريم تا وقتي ديگر. هرچند هنرمنداني مانند اين دو تن در هر جاي جهان ميتوانند اثرگذار باشند اما در خانه خودشان اين تاثيرگذاري خيلي بيشتر است. غم غربت هنرمندان را ميسوزاند. هرچند اهل هنر در كشور خود نيز غريب هستند اما به هر حال پاي ما روي اين خاك است و به گفته شاملو «چراغ ما در اين خانه ميسوزد.»اما چرا هنرمند بزرگي چون بهرام بيضايي كه هميشه براي هنر اين مملكت منشأ اثر بوده است در دوران پربار زندگياش ناچار به ترك يار و ديار شود و دست ما از دامن ايشان كوتاه.