آشتي ملي
يك طرفه محقق نميشود
محمدعلي ابطحي
فعال سياسي اصلاحطلب
بعد از انتخابات ۸۸ و مشكلاتي كه در سطح جامعه و به خصوص گروههاي اصلاحطلب اتفاق افتاد، خيليها كه خيرخواه جامعه بودند از دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب تلاش كردند كه كدورتزدايي از درون خيمه انقلاب كنند. اما هيچوقت جدي نشد و نميتوانست بشود. اخيرا و براي بار چندم، بعد از رحلت آيتالله هاشمي رفسنجاني ديدگاههايي از سوي بخشي ازاصلاحطلبان يا هواداران مرحوم آيتالله منتشر شده است كه در آن دعوت به آشتي ملي شده يا به شرايط اين آشتي ملي ياراههاي دستيابي به آن اشاره ميكنند. شايد دليل اين اتفاق در حذف شدن لنگر مهم اعتدال كشور، آيتالله هاشمي باشد كه معادلات با عدم حضور ايشان تغيير كرده است، زيرا حذف آيتالله براي هيچكس كار سادهاي نبود. آيتالله سابقه طولاني در انقلاب داشت. همراه نزديك وستون اصلي مشاورت امام در مسائل مختلف در قبل و بعدانقلاب بود. دوست ديرين و همكار آيتالله خامنهاي بود. از نظر حقوقي رييس مجمعي بود كه روساي سه قوه در آن عضو بودند. اختلافنظرها و تفاوت اجتهادها در دهه اخير عمر آيتالله با رهبري و تفاوت ديدگاهها به خصوص بعد از اتفاقات انتخابات ۸۸ غيرقابل كتمان بود. حتي مسوولان رده بالاتر آنها كه فحاشيهاي ناجوانمردانه عليه هاشمي را سامان ميدادند، ميدانستند در نهايت هاشمي رفسنجاني آنقدر بزرگ هست كه با اين مخالفتها از بدنه نظام جدا نشود. وقتي بي مقدمه و در كمال بهت و ناباوري آيتالله رحلت كرد، اين موازنه واين لنگر گاه به هم ريخت. از سوي ديگر تشييع كم نظير مردم از جنازه آيتالله، هم نشانه فهم متفاوت مردم بود و هم باعث دلگرمي هواداران آيتالله. مخالفان ايشان در سطح كلان حاكميت و عوامل آنها در سطوح مطبوعاتي به خوبي در مرگ آيتالله همراهي نشان دادند. با يك توقف كوتاه، به عزاداري تمام عيار پرداختند. آيتالله مرده ضرري نداشت. جمع كردن ميراث بزرگش مهم بود كه همه دستاندركار جمعآوري آن شدند؛ موافق و مخالف. چند نفري هم كه بعد آيتالله به اهانتها و فحاشيها ادامه دادند، به اعتقاد من سازمان يافته نبودند. فقط سطحشان پايين بوده كه اطلاعات بالا به آنها نرسيده است. كسي به آنها نگفته بود همه ترمز زدهاند. در اين ميان اصلاحطلبان كه در اين سالها هاشمي به آنها نزديك شده بود و هواداران سنتي هاشمي، خلأ نبود او را حس كردند. چيزي كه به نظرشان رسيد، ارايه طرح آشتي ملي بود. اماطرف مقابل كه با رفتن هاشمي قدرتمندتر شده بود، علاقهاي به آشتي نداشت. بارها به گونهاي رقباي خودشان را با تبليغات گسترده در جبهه باطل قرار داده بودند و خود در جبهه حق كه اجازه طرح آشتي را نميدادند. آنها مدتها پيش، از هاشمي بريده بودند و او را در قالب يك مزاحم ميديدند. رهبران جريان اصلاحطلب كه يا محصور يا ممنوع بودند. در ميان اصولگرايان با ريشه وسابقه هم كسي نميتوانست چنين كند. اصولگرايان كلا با پيوندي كه در ابتدا با احمدينژاد بستند و بعد از او جدا شدند، نه درميان بدنه جامعه جاي مستحكمي پيدا كردند و نه در ميان هواداران احمدينژاد. بيشتر اصولگرايي در شرايط فعلي يك نام بزرگ است كه از بدنه اجتماعي خالي است. بخشي از اصلاحطلبان كه دنبال آشتي را گرفتند گمان ميبردند كه آنها بهاي زيادي به زمينههاي اجتماعي مردم ميدهد. بدون اينكه طرف مقابل نشانهاي از آمادگي ارايه كرده باشد. اين البته بي شباهت به خواست كسي كه ميخواست داماد پادشاه شود و ميگفت 50 درصد آن درست است، نيست. راهكار آنان بر توجه به تعداد جمعيت و پشتوانه خياباني افراد نيست. « آنها» آمادگي آشتي ندارند. خود را مستحكمتر از اين ميدانند كه شعار تظاهرات تشييع و موارد مشابه در قصدشان خلل ايجاد كند. آخرين فرد راي آورده خبرگان كه رييس آن شد، نمونه اين بود كه مسير تاثيرگذاران در قدرت علايم وخصوصيات ومباني ديگري دارد. يكي از بارزترين آنها عدم آمادگي براي آشتي است. آشتي با كساني كه اين همه تلاش كردند تا آنان را از حوزه قدرت دور كنند برايشان بي مفهوم است. به اين دليل من خيلي اين موج درخواست يكطرفه آشتي ملي را نميفهمم. تلاش براي اين پنجاه درصد كه ميدانيم طرف مقابل با 50 درصد ديگرش اينقدر مخالف است، طنزگونه است.