• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3737 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۱۶ بهمن

روز خوب فيلم سياسي

سحر عصرآزاد منتقد سينما

 


سومين روز جشنواره فجر با انرژي خوب فيلمي گذشت كه مطابق انتظارها خوش درخشيد و خستگي ديدن فيلم‌هاي متوسط و ضعيف را به در كرد؛ آن هم در شرايطي كه با غافلگيري مداوم فيلم‌هاي پايين‌تر از سطح انتظار مواجه بوديم. نمايش فيلمي با ايده و ساختاري كهنه و نخ نما، يك فيلم متوسط با سوژه‌اي نو و جسورانه، يك فيلم سياسي خوش ساخت با وفاداري به مستندات و نهايتا فيلمي اسير فرم و روايت مغشوش، مهم‌ترين اتفاقات روز سوم جشنواره فجر در پرديس چارسو بودند.
«فصل نرگس » به نويسندگي و كارگرداني نگار آذربايجاني از فيلم قبلي او؛ «آينه‌هاي روبرو» فاصله زيادي دارد. در واقع نه خبري از جسارت و نو بودن سوژه است و نه ساختار روايي و فرمي كه قرار است قصه‌اي با هدف فرهنگ‌سازي براي اهداي عضو را به گونه‌اي جذاب براي مخاطب تعريف كند. اپيزودهاي چندگانه فيلم قرار است نقاط تلاقي به واسطه كاراكترها و رويدادهاي محوري داشته باشند اما اين پيوند به واسطه گسست زماني كه بين وقوع اين قصه‌ها وجود دارد و گره اصلي ماجرا كه در دقايق پاياني فيلم باز مي‌شود و به نوعي به مخاطب رودست مي‌زند، از پيش شكست خورده است.  در واقع كاركرد روايت 21 گرمي در اين فيلم تنها براي رسيدن به غافلگيري پاياني و فينال قصه در موسسه اهداي عضو و ثبت تصاوير اهداكنندگان است و به همين دليل هم منطق دقيق و روشني براي تقدم و تاخر اپيزودها و تاثير احتمالي آنها بر يكديگر در راستاي تم فيلم وجود ندارد. هرچند موضوع اهداي عضو هيچگاه كهنه نمي‌شود اما قطعا در هر زماني نياز به بازنگري براي طرح و بيان و پرداختي دارد كه آن را از جنس روز و قصه‌هايي ملموس از جنس روابط جاري بين مردم كند. درحالي كه تاكيد بر مرحوم عسل بديعي و دلنوشته‌هاي او و همچنين انتخاب كاراكترهايي كه نه ملموس هستند نه جذاب و باورپذير، باعث شده فيلم از اين امتياز نيز محروم شود.
«شماره 17 سهيلا» به نويسندگي و كارگرداني محمود غفاري سوژه جسورانه و جذابي دارد. پرداختن به بحران ميانسالي در دختران ازدواج نكرده به اضافه بحران چاقي، امتياز مهم فيلم است كه با حضور بازيگر خوبي مثل زهرا داوودنژاد تبديل به تصويري باورپذير از اين شخصيت تازه و ملموس شده است.  اما نكته ضعف اصلي فيلم روندي است كه براي طرح و بسط و پيشبرد داستان سهيلا انتخاب كرده كه نوعي از اين شاخه به آن شاخه پريدن براي پرداختن به همه زوايا در حد تيتر است، درحالي كه يك رويكرد انتخابي مي‌توانست عمق و بسط اين بحران و موقعيت سهيلا را بيشتر و دقيق‌تر جلوه دهد. فيلم از يك سو مي‌خواهد يك نگاه جامعه‌شناسانه به موضوع داشته باشد و به همين دليل به مراكزي سرك مي‌كشد كه متقاضيان ازدواج مراجعه مي‌كنند و روايتي مستند از خواسته‌هاي افراد مختلف ثبت مي‌كند. از سويي با قرار دادن سهيلا در اين موقعيت و دنبال كردن او در زندگي روزمره، قصد تك نگاري شخصيت پردازانه دارد كه با پيچ‌و‌خم‌ها و قصه فرعي‌هاي ناكارآمد از رسيدن به اين هدف دور شده است. در نهايت هم سهيلا را در جست‌وجو براي يافتن گمشده‌اش با نفس زدن‌هاي متوالي رها مي‌كند كه به هيچ‌وجه كفايت نمي‌كند.
«ماجراي نيمروز» بر اساس فيلمنامه مشترك ابراهيم اميني و محمدحسين مهدويان به كارگرداني مهدويان ساخته شده كه سال گذشته هم فيلم تحسين شده «ايستاده در غبار» را در جشنواره داشت؛ فيلمي كه انتظارها از اثر بعدي او را بالا برد و طبعا گام بعدي‌اش را با چالش‌هايي روبه‌رو كرد. اما فيلم به گونه‌اي سرپا، خوش‌ساخت و منصفانه است كه همه نگراني‌ها را برطرف كرده و تصوير يك گزارش سينمايي مستندگون از نزديك‌ترين روايت به واقعيت را در ذهن علاقه‌مندان به اين گونه سينمايي ثبت مي‌كند. فيلم روزنگاري 8 ماهه از 30 خرداد 1360 تا بهمن ماه همان سال است كه از دل تاريخ‌نگاري، روايت خطي يك هسته مركزي پنج نفره را كه در دوراني پرالتهاب به دنبال حفظ امنيت و مقابله با حملات تروريستي سازمان مجاهدين خلق و دستگيري سران آنها بودند، دنبال مي‌كند. در اين روايت كه تلفيقي از مستند و واقع نمايي و درام‌پردازي كنترل شده بر بستر واقعيت است، شخصيت‌هايي طراحي و دراماتيزه شده‌اند كه به‌شدت ملموس و باورپذير و در عين حال واجد كدهاي كاربردي براي پيشبرد درام و علاوه بر آنها طنزي خفيف و معتدل هستند. همين شيوه پرداخت است كه فضاي مردانه و عملياتي فيلم را جذاب و قابل پيگيري كرده و آن را تبديل به درامي پركشش مي‌كند. «ماجراي نيمروز» فيلمي است كه مي‌توان به تاثيرگذاري آن بر روند ساخت فيلم‌هاي سياسي منصفانه و متكي بر مستندات دل بست و اميدوار بود كه اينگونه سينمايي مهجور به واسطه داشته‌هاي ما و نگاه ظريف سازندگان احيا شود.
«نگار» با فيلمنامه‌اي از احسان گودرزي و كارگرداني رامبد جوان ساخته شده و هيچ ارتباطي هم به فيلم‌ها و سريال‌هاي و برنامه‌هاي قبلي سازنده‌اش ندارد كه اشكالي هم ندارد. اشكال جايي است كه قصه به ظاهر پيچيده اما در واقع ساده و يك خطي فيلم، نه عمق پيدا مي‌كند نه قابل لمس و جذاب مي‌شود. بازي با ذهنيات و واقعيات و حركت بر مرز تداخل اين دو جهان تا يك جايي مي‌تواند خلأ و تهي بودن دروني قصه و فيلم را حل كند اما از يك جايي به بعد، به تكرار مكررات و پيچيده‌نمايي‌هاي كاذبي مي‌ماند كه براي سرپوش گذاشتن بر نبود جهان‌بيني در كليت اثر طراحي شده است. چند بار بايد نگار به جاي پدر و در جاي پدر موقعيت‌هاي شكل گرفته براي او را تجربه كند تا مخاطب متوجه شود رابطه ذهني با پدر مرده‌اش دارد؟ آنهم رابطه‌اي كه محدود به ذهنيات نمي‌ماند بلكه منجر به رد و بدل شدن چك بين عالم واقع و خيال شده و در نهايت به دخل و تصرف در جهان واقعي مي‌انجامد!فيلم به جاي تلاش چندباره و ناكام براي رسيدن به اين مهم، اگر كمي در جهت شخصيت‌پردازي كاراكترها و به خصوص نگار تامل و كند و كاو مي‌كرد تا مخاطب گامي به او نزديك شود، مي‌توانست به يك منطق حداقلي حتي براي ارتباط ماورايي بين اين دو جهان و افشا شدن راز نهايي برسد كه ناگفته پيداست با تكرار مكرر رويدادها از منظر نگار و پدرش و موقعيت‌هايي كه فقط تعليق لحظه‌اي دارند، به آن نمي‌رسد. نكته مهم‌تر اينكه راز نهايي فيلم كه در انتها فاش مي‌شود خيلي زودتر از اين فينال پرطمطراق براي مخاطب لو رفته و در انتها او را با اين پرسش مواجه مي‌كند كه اين همه طول و تفصيل و پيچيده‌نمايي براي چه؟!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون