نفوذ؛ احتمال بدفهمي مفهومي و مصداقي
علي شكوهي
از تعابيري كه اين روزها در كشور ما زياد مطرح ميشود، كلمه «نفوذ» است. اين كلمه به معاني مختلف به كار ميرود و بر سر مصاديق آن هم توافق و تفاهم وجود ندارد. همين چند روز قبل بود كه در يك مناظره تلويزيوني دو تن از اساتيد دانشگاه، مساله «نفوذ» را از منظر فلسفي مورد بحث قرار دادند و يكي از آنان هر گونه شباهت فكري و انديشگي ميان انديشمندان ايراني و متفكران غربي را به پديده «نفوذ» نسبت داده بود.
متاسفانه وقتي پاي رقابتهاي سياسي به ميان ميآيد، كم نيستند كساني كه رقباي سياسي خود را به جريان نفوذ نسبت ميدهند و ترجيح ميدهند با اثبات وابستگي كساني به بيگانه، آنان را متهم به امري بكنند كه در نزد مردم ما مذموم است و آنگاه كنارزدن و حذف آنان بسيار آسان خواهد بود. البته در ايران ما كه بيگانهستيزي به يك فرهنگ جدي تبديل شده است، هر گونه انتساب به بيگانه به از دست رفتن مشروعيت آنان نزد مردم منجر ميشود ولي در برخي از كشورها مثل افغانستان كه همه احزاب سياسي و نهادهاي مدني و سران اقوام و عشاير به يك جايي در خارج مرتبطند و از آنان كمك ميگيرند، اين امر نه تنها بد جلوه نميكند بلكه ممكن است بسياري از آنان، كارشان را جذب امكانات خارجي تلقي كنند و هنر هم بدانند.
بايد يك بار براي هميشه روشن كرد كه هر گونه شباهت يا ارتباطي به معناي نفوذ نيست و هر سطحي از ارتباطات را هم نبايد در مقوله جاسوسي و ارتباط مجرمانه با بيگانه گنجاند. بايد واكنش ما متناسب با هر پديده باشد.
فرضا اگر ارتباط فكري و فرهنگي با ديگران را مصداق «نفوذ» فكري بدانيم راه مقابله با آن مواجهه فكري و فرهنگي است. اگر حضور سرمايهداران خارجي را مصداق نفوذ اقتصادي بخوانيم باز هم راه مقابله با آن مواجهه متناسب با آن است. طبعا اگر نفوذ شكل سياسي و تشكيلاتي پيدا كند ما هم بايد برخورد سياسي و امنيتي داشته باشيم. همسان تلقي كردن اين سطوح منجر به امنيتي كردن فضاي سياست و فرهنگ و انديشه و اقتصاد و كل جامعه ميشود كه قطعا مطلوب نيست.