• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3809 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت

مشروطه حريم خصوصي

محمد زينالي اُناري پژوهشگر فرهنگ عامه

كدخداها از روستا برچيده شده بودند اما هر كسي مي‌خواست اداي كدخدا را در بياورد. قبل از انقلاب، كار و بار كدخدا و پيش‌تر، كار و بار خان و همه كساني كه مي‌توانستند خوب زور بگويند و احيانا هواي آدم‌هاي خود را داشته باشند، بود.
پدرم مي‌گفت كه ارباب يا خان روستاي انار خيلي مهربان بود و هواي رعيت را داشت و آن طور كه مي‌گويند خشن نبود، اما اقتضائاتي از روابط خان و عامه روستايي‌ها همه‌جا وجود داشت. مي‌گفت در برخي روستاهاي اطراف، هيچ كسي حق نداشت پالتويي هم‌تراز پالتوي خان بپوشد، در غير اين‌صورت، بايد آستين آن را مي‌بريد تا تفاوت مردم عادي با او مشهود بماند. آنها اصل بودند و فرد عادي نه قدرت كه حق شباهت به آنها
را هم نداشت.
همه مناسبات را نايب‌ها و خان‌ها شكل مي‌دادند حتي در سامانه‌هاي اجتماعي هم مردم حق دخالت و اظهارنظر نداشتند. جامعه به شكل يك قالب حجمي بسيار بزرگ بود كه توده مردم مثل گرد و غباري در سطح آن قرار داشتند و شكل زندگي را اين جسم تعيين مي‌كرد. روي تيزي يا پهنا يا جاي مناسب، بسته به شانس و اتفاق بود و امكان دستكاري و تناسب براي مردم
وجود نداشت.
 مگر يك اتفاق كه آنها را خانه زاد كسي يا نوكر خوش اقبال اربابي مي‌كرد كه حكيم به خانه‌اش رفت و آمد داشت. آنجا هم باز اقتضائات و اتفاقات خاص خود را داشت ولي وضع ديگران كه دسترسي كمتري داشتند سخت‌تر بود. مثل امروز نبود كه فردي شهروند بوده و حق نظر و راي داشته باشد و مثلا موضوعي را در روزنامه يا ميكروفن بگويد.
مناسبات ديروز، مناسباتي بسته به راي خان‌هاي مقتدر بود ولي مناسبات امروز، حقوق شهروندي و با دخالت مردم صورت مي‌گيرد. اگرچه تجمع قدرت، همواره در جامعه وجود دارد، اما ويژگي وضعيت جديد اين است كه ديگر مردم آن گرد و غبار روي حجم نيستند و به خود اين حجم پيوستند و روز‌به‌روز به عنصر اصلي آن تبديل مي‌شوند. رفته‌رفته از اينكه آنها مردم، مريد و مطيع ناميده شوند دورتر شده و به جايي مي‌رسند كه شهروند بوده، با حق ملي خودشان تاثير اساسي در ايستار قدرت داشته باشند.
گذشتن از مردم بودن به ملت بودن، قدمتي صدساله داشته و در اثناي اين گذار، زندگي روزمره مردم ايران با اتفاقات بسياري مواجه شده است. شهروند، مفهوم اصلي هويت يك شهرنشين امروزي است، هر چند اين هويت هنوز آن‌چنان كه بايد، كامل نيست.
سالي نيست كه شهروندي تكامل نيابد، هر اُفت و خيزي به تكميل‌تر شدن اين الگو كمك بيشتري مي‌كند. شهروند از طريق اصناف و دخالت آن در خواست خود تاثير مي‌گذارد و با سازمان‌هاي عمومي خارج از دولت به صورت شركت تعاوني و سازمان غيرانتفاعي در رويارويي با قدرت قرار مي‌گيرد. كنشگر شهري ايران روز به روز از مردم بودن به سمت تعلق شهري/ملي و حق دخالت بيشتر پيش مي‌روند. اين روندي رويارويانه از دو تيپ سرشتي ميان فرد «اطاعت‌پذير» تابع به سمت فرد «محق مداخله‌جو» است. با خواندن هر شماره روزنامه و اعتراض به هر اقدامي در راس هرم شهر/دولت‌، سرشت شهروندي تقويت مي‌شود.
شهروند كسي است كه زندگي روزمره و نوع لباس و حتي گذران خانه خود را ديگر از گزاره‌هاي اقتدار وام نمي‌گيرد.
با آغاز انقلاب مشروطه، مردم از حقوق عمومي برخوردار شدند ولي اين پايان كار نبود و با گذر زمان، از حقوق حريم خصوصي ذيل حقوق شهروندي هم بهره‌مند شده‌اند. اما تفكر نائب و مطيع كه از دوران قاجار به ياد مانده، در كنار محق شدن مردم، در ضمير جمعي آنان مانده و امروز نيز مي‌بينيم كه مردم با اين گزاره ذهني‌شان در كشاكشند.
اگر باز هم اقتدار كدخدامنشانه ديده مي‌شود، به خاطر اين است كه اين شيوه از اقتدار هم هنوز در بازار، روستاها و شبكه‌هاي قدرت متكي به صورت قدرتي عمودي در برخي افراد تجميع مي‌شود. به اين صورت الگوي اقتدارگري در فرهنگ عمومي باقي مانده و به رويارويي با الگوي شهروندي بر مي‌خيزد.
به طوري كه اقتدارگرايي و شهروندگرايي دو روي تقابل بسياري از رفتارهاي روزمره مردم هم در سطح روابط فردي و هم در سطح روابط كلان اجتماعي وجود دارد.
در هر امر روزمره‌اي انقلاب مشروطه، جنبش ملي كردن نفت و انقلاب اسلامي جاري است. لايه‌هاي مختلف انديشه و عمل كه به اقدامات روزمره مردم در زمينه حقوق شهروندي معنا داده و استدلال ايجاد مي‌كند. مردم با بازنگري در تاريخ زندگي خود در مورد هر امري سخن مي‌گويند و  به دنبال حق خود از عدالت و آزادي
 مي‌روند.
اينك آنها سال‌ها است كه به تدريج از گرد و غبار بي‌وزن به ثقل قدرت تبديل و مدعي حقوق خود شده‌ و با اقتدارگرايي و قدرت طلبي به تقابل بر مي‌خيزند.
سال قبل، در مجلسي در اونار بودم كه شخصي از موضع اقتدار با ديگران مجادله كرده، به‌شدت بر تصميمات شخصي آنها سخت گرفته، تشر مي‌زد. شايد مي‌پنداشت مردم روستا هنوز هم به جاي محق بودن، در بند انگاره‌اي ذهني از اقتدار خان و كدخدا باشند. ولي پس از چند بار تشر، يكي بانك زد: «چه خبرته! ديگه خسته شدم»
اگر اقتدار عمودي والدين، مديران يا گروه‌هاي اجتماعي گفت‌وگوي افقي را با اعضاي خانواده، سازمان يا شهر ناديده بگيرد، رفته‌رفته در برابر حق شهروندي و فرديت ديگران ايستاده و آن را زايل خواهد كرد. اما آنها با قدرت جديد و خوانش روزمره‌‌شان از مشروطه شخصي، با گزاره اقتدارگرايي و قدرت‌طلبي به چالش برخاسته و آن را نفي مي‌كنند چرا كه آن را در تقابل با قدرت خود براي كنترل حريم خصوصي‌شان مي‌بينند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون