گزارش ميداني «اعتماد» از حال و هواي روز انتخابات
روز مردم
گروه اجتماعي
صفها طويل است و آفتاب داغ. از صبح زود عكسها و ويديوهاي صفهاي طولاني مردم در گوشه و كنار تهران و شهرهاي ديگر دست به دست ميچرخد. مردم براي اينكه از راي دادن جا نمانند، از صبح راهي محلهاي اخذ راي شدهاند. خبرهايي كه در كانالها و گروههاي مختلف شبكههاي اجتماعي به دستشان ميرسيد آنها را دعوت به حضور اول وقت ميكرد تا مثل هميشه شاهد صفهاي طولاني در آخرين لحظههاي رايگيري و جا ماندن عدهاي نباشيم. ساعت 11 صبح است، در عكسها و خبرها آمده حسينيه ارشاد در منطقه 3 آنقدر شلوغ است كه چند صندوق سيار براي سريعتر پيش رفتن كارها به صندوقهاي موجود اضافه كردهاند. مردم براي راحتتر راي دادن راهي مدارس يا مساجد كوچكتر ميشوند. تعداد مدرسهها بيشتر است. مدرسهاي در خياباني از فرعيهاي خيابان ظفر كه شايد تنها ساكنان محل راهي آن بشوند، آنقدر صف طولاني دارد كه دو چهارراه را قطع كرده است. خانمي پشت فرمان از راه ميرسد و به در صف ماندگان توصيه ميكند راهي مدرسهاي چند كوچه آن طرفتر بشوند كه خلوتتر است. مدرسه دوم با صفي كوتاهتر، آنقدر كند پيش ميرود كه 3 ساعت طول ميكشد تا آدمهاي مشتاق راي دادن به صندوق برسند. شهروندي كه بعد از گذشت دو ساعت موفق به راي دادن شدهبود خطاب به تازه رسيدهها ميگويد: سيستم ثبت الكترونيك شده به همين دليل كار كند پيش ميرود، اما شما صبور باشيد. هوا گرم است، آفتاب به ميانه آسمان نزديك ميشود. چند بچه كه خود را براي ساعاتي طولاني زير آفتاب ماندن آماده نكردهاند، با لپهاي گل انداخته و عرقريزان مشغول بازي با همند. كسي غر نميزند، كسي شكايت نميكند. همه به هم دلداري و اميدواري ميدهند. يكي از شهروندان كه انگار از ساكنان همان كوي و برزن است، چند باكس آب معدني ميخرد و بين مردم پخش ميكند، امروز كسي از ديدن اين صحنهها تعجب نميكند، تشكر ميكنند، ميخندند، دعايش ميكنند.
پيرمردي دست نوهاش را گرفته و با عصايش آرام، آرام قدم برميدارد. قدش خميده شده و حتما 90 سال را دارد. پيرزني 85 ساله هم با واكر راه را ميان جمعيت باز ميكند. پسري نوجوان كه سنش به راي دادن نميرسد دستش را گرفته، ميگويد نوهام رايم را نوشت و در صندوق انداختم. صف فشرده است اما مردم هر پيرمرد و پيرزني اطرافشان ميبينند، راه را باز ميكنند تا بدون نوبت به صندوق برسند و گرما و ايستادن در صف طولاني آزارشان ندهد. زن جواني كه نوزاد دو ماههاش را در آغوش دارد، براي در امان ماندن از گرما، راهي پيادهرو ميشود، باز مردم راه را باز ميكنند تا با همسر و فرزندش به صندوق برسد. حتي مردي با دختر 5 سالهاش هم راه ميگيرند تا خارج از نوبت به صندوق برسند، مردم ميخندند و راه ميگشايند. دختري نوجوان كه راي اولي است، خسته شده. به ديوار مدرسه تكيه داده و ميگويد كاش براي راي اوليها و پيرمرد، پيرزنها صف جدا ميگذاشتند. من تا حالا در اين صفها نماندهبودم. بعضي از مردان و زناني كه در صف ايستادهاند، يااصلا تا به حال راي ندادهاند يا يك بار راي دادهاند. حالا آمدهاند هم به رييسجمهور آينده و هم به كل ليست شوراي شهر راي بدهند. زن و شوهري ميانسال در ميانه صف ايستادهاند، مرد بيتفاوت ايستاده و همسرش دايم در حال چك كردن ليست شوراها با اوست. مرد ميگويد: من نميخواستم راي بدهم، به اصرار همسرم اينجا هستم. تازه براي رياستجمهوري راضي شدهام كه خانم ليست شورا را هم به دستم دادهاند. چهره زن راضي به نظر ميرسد. خودكار را به دست همسرش ميدهد و از او ميخواهد كمتر گله و شكايت كند و به آيندهاي فكر كند كه قرار است رايش آن را تضمين كند. مردم به كساني كه به خاطر طولاني بودن صف و گرما قصد بازگشت به خانه را دارند، دلگرمي ميدهند و از آنها ميخواهند با صبوري تحمل كنند كه اگر غروب بيايند نوبت به راي دادنشان نميرسد. هنوز صداي سرود ستاد يكي از كانديداها توسط مردم در ماشينهايشان پخش ميشود. صدايش را بلند ميكنند تا عابران و مردمي كه در صف ايستادهاند، بشنوند و دلشان قرص شود.
مركز شهر، شلوغتر از هميشه
مسجد الجواد در ميدان هفتتير جايي در ميانه شهر، ظهرهاي جمعه خلوت است. نه مانتوفروشيهاي رديف شده در ميدان بازند و نه تاكسيها براي بر زدن مسافر، از هم سبقت ميگيرند. دو صف موازي هم روبهروي مسجد الجواد، جايي كه تعدادي پليس رديف شدهاند، شكل گرفته. يكي راهي حياط و حسينيه مسجد ميشود و ديگري راهي كتابخانه مسجد. دو صندوق درنظر گرفته شده تا مردم كمتر در آفتاب بمانند. ساعت 3 و نيم بعدازظهر است و حياط مسجد و راه پله منتهي به كتابخانه كه زيرزمين است هم پر است. زن و شوهري با ماشين نزديك مسجد شدند و به دنبال پاركينگ براي ماشينشان ميگشتند. پسر جواني روي موتورش نزديكشان شد تا آنها را از راي دادن در مسجد منصرف كند اما مرد كه در حال پارك كردن بود جواب داد: مسجد و مدرسه فرقي ندارد.پليس مقابل مسجدالجواد ماشينهايي كه پوستر دارند را دور ميكند تا كساني كه مخالف كانديداي مورد نظر صاحبان ماشينها هستند، براي جدا كردن پوسترها به زور متوسل نشوند، ماشينها را دور ميكند تا كمتر در معرض ديد باشند. ساعت 4 بعد از ظهر است، اين ساعت از روز جمعه، رستوران معروفي در شهر نيست كه غذا داشته باشد و صف هم جلويش كشيده باشند. مشتريها براي راي دادن تا اين ساعت معطل شدهاند و حالا اين ساعت از روز، جلوي رستورانها صف كشيدهاند تا با خوشحالي ناهار روز جمعهشان را بخورند. مسجد زعيم منيريه، جايي در ميانه منطقه 11 نزديكيهاي بازار شلوغ است. مردم درون حياط صف كشيدهاند. مدرسهاي در نواب هم صف را به پيادهرو كشانده. بعضي مناطق با ديدن پوسترهاي رنگي پشت ماشينها ميخندند و دو انگشتشان را به نشانه پيروزي نشان ميدهند و بعضي آدمها اخم ميكنند. حسينيه مكتب الصادق در ستارخان تهران هم شلوغ است، خانمي كه دارد انگشت مهر زدهاش را با دستمال پاك ميكند، ميگويد يك ساعت است اينجا در صف ايستاديم تا نوبتمان شد. دو صف درست شده و از دو سوي مسجد، جمعيت پيش ميرود. زن و شوهري جوان شلوغي صف را كه ميبينند دست هم را ميگيرند تا راهي صندوق بعدي شوند كه خلوتتر است. مدرسهاي در منطقه يك تهران در محله قيطريه آنقدر شلوغ است كه دختر و پسري جوان، براي اينكه به بقيه زندگيشان برسند، راهي مركز شهر جايي حوالي خيابان مطهري ميشوند تا راي خود را به صندوق بيندازند، حال آنكه بيش از دو ساعت در همان مركز شهر پشت صف طويل شركتكنندهها بايد بايستند. مدرسهاي در لويزان در شرايط عادي و در انتخابات پيشين، با نهايتا نيم ساعت در صف ماندن، كار پيش ميرفت اما همه ظهر تا بعد از ظهر ساكنان آن محله در روز گذشته صرف راي دادن شد. شلوغي صفهاي رايگيري منحصر به تهران نبود، صفهاي اكثر شهرهاي كشور به خصوص شهرهاي بزرگ همچون هم دستكمي از تهران نداشت. صفوف به هم فشرده جمعيت، آفتاب داغ اين روزهاي بهاري با حال و هواي تابستان، مردم را از ايستادن در صفوف به هم پيوسته صندوقهاي رايگيري منصرف نكرد. دوازدهمين انتخابات رياستجمهوري و پنجمين انتخابات شوراي شهرها روز گذشته با مشاركت وسيع مردم در شهرها و روستاها به پايان رسيد.