درباره يك قصه تكراري ماه مبارك رمضان
« ربنا» كه حرفهاي مهمي براي زدن دارد
نازنين متيننيا
شايد حالا ديگر وقتش رسيده باشد كه قصه «ربنا» محمدرضا شجريان و رسانه ملي را از زاويه ديگر نگاه كنيم؛ از همان زاويهاي كه گاهي به وقت مشكلات و سختيها بزرگترها نصيحت ميكنند و ميگويند ناخوشيها و سختيها در روزمره و لحظه به لحظه زندگي باعث سختي است اما، در كليت و پس از گذر از يك اتفاق، دليلي است براي اثبات هزار و يك نكته مهم و واقعي. درست مانند قصه «ربنا»ي شجريان. قصه منع پخش دعايي كه سالهاي سال است ايرانيها پاي سفره افطار به شنيدن آن با صداي شجريان خو گرفتهاند و در تقويم فرهنگ ايراني، جزو ميراث ناملموس به حساب ميآيد. صداي شجريان سالهاي سال، بدون هيچ اجازهاي از رسانه ملي پخش ميشد. اما ناگهان صداي شجريان كه در دهه شصت و هفتاد مورد تاييد مديران رسانهملي بود، در اواخر دهه هشتاد مورد غضب قرار گرفت و ديگر از رسانه ملي، پخش نشد. اما جاي خالي «ربنا»ي شجريان سوالي بود كه اكثريت مخاطبان صدا و سيما پرسيدند و هنوز ميپرسند.
در سالهاي اول عدم پخش، اينترنت و سايتهاي اجتماعي به گستردگي اين روزها نبود. فايل صوتي شجريان به سختي پيدا ميشد و به سختي هم دانلود. كار به جايي رسيد كه ايرانيها در روزهاي نزديك به ماه رمضان، «ربنا» را روي فلش و سيدي به دوستان خود هديه ميكردند و كاربران فعال دنياي مجازي پيشنهاد ميدادند كه منتظر رسانه ملي نمانيم و خودمان اين ميراث با ارزش را پخش كنيم. در كنار اين فعاليتها، رسانهها هم بيكار نماندند. اهالي مطبوعات چه در سالهايي كه وزير ارشاد و رييس دولت از ممنوعيت صداي محمدرضا شجريان ميگفتند و چه در اين سالها كه وزيرارشاد براي پخش صداي شجريان نامه مينويسد و رييسجمهور و باقي وزراي كابينه نام شجريان را در مصاحبههاي خود تكرار ميكنند، هرسال ماه رمضان، يكي از سوژههاي خود را به موضوع «آيا ربناي شجريان از تلويزيون پخش ميشود؟» اختصاص دادند تا حتي در بحبوحه درگيريهاي مديران رسانه ملي براي تهيه برنامههاي مناسبتي ماه رمضان، حداقل يكبار به اين سوال فكر كنند و بدانند كه مخاطب كه نه، يك جامعه مدني وسيع، مطالبه پخش «ربنا» از صدا و سيما را دارد. مطالبهاي كه همچنان جواب نگرفته و در دسترس نيست؛ در روزگاري كه يك سرچ ساده و يك كليك ما را به صداي شجريان ميرساند و ديگر نيازي به انتظار براي پخش از رسانه ملي نيست، تنها چيزي كه باقيمانده و هر سال تكرار ميشود، خواست و علاقه مردم به پخش صداي شجريان است.
حالا ديگر شجريان تنها يك مورد ممنوعيت براي رسانه ملي نيست، يك نشانه است كه ماه رمضان به ماه رمضان تكرار ميشود تا نمايشي باشد براي آنچه سالهاي سال است كارشناسان رسانهاي نسبت به آن هشدار ميدهند؛ جاي خالي رسانه ملي در خانههاي مردم و جدايي اين رسانه از مخاطب. نشانه دوم هم، قصه مردي به نام محمدرضا شجريان است. مردي كه شايد تا همين بيست سال پيش مخاطبان محدودي داشت و حتي در مقايسه با موسيقي مد روز، سبك موسيقياش كهنه به حساب ميآمد. اما اتفاقهاي سالهاي گذشته اگرچه او را از روي صحنه دور كرد و بيماري هم دليل ديگري براي دورياش شد، اما چه كسي ميتواند ادعا كند كه محمدرضا شجريان ديگر نه صداي يك نسل قديمي و دور كه صداي نسل پشت نسل ايرانيهاي معاصر است كه در روزگار چند صداييها، همچنان در حافظه موسيقي ما ثبت شده و براي آيندگان زنده ميماند.