• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3823 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۱۶ خرداد

گرچه شاخ و برگ و بيخش اولست/ آن همه از بهر ميوه مرسلست (مولانا)

حافظه جامعه ايراني تقويت شده است

سيد محمد بهشتي

وقتي از «تاريخ» سخن مي‌گوييم معمولا كمتر از آن «گذشته نزديك» را مراد مي‌كنيم؛ پنداري ناخودآگاه ارزش تاريخ را در هرچه دورتر بودنش از اكنون مي‌پنداريم. اين در حالي است كه همه مي‌دانيم تاريخ آن شناختي درباره گذشته است كه فارغ از فاصله‌اش با ما، بايد به كار اكنون و آينده بيايد. گذشته‌هاي دور، چه «متوجه» باشيم و چه نباشيم، بر اينكه امروز چه كسي هستيم و در كجا ايستاده‌ايم، اثر گذشته است. ليكن اين گذشته نزديك است كه آثار و عوارض آن هنوز وجودي ما نشده است ولذا براي آنكه به كار امروز بيايد، بايد آن را موضوع «توجه» قرار دهيم. گذشته نزديك، خصوصا در جامعه‌اي كه احوالاتش ناخوش است، مغفول واقع مي‌شود. چنين جامعه‌اي صرفا گذشته دور را معتبر مي‌داند؛ هر قدر حالش وخيم‌تر باشد، گذشته دورتر. لذا در اوقات بدحالي فرهنگ، معمولا نوعي باستان‌گرايي، كهنه‌پرستي و سلفي‌گري را شاهديم. كم‌اهميت شدن گذشته نزديك، آينده نزديك را نيز كم‌فروغ و جامعه را نسبت به آن نااميد مي‌كند. چنين جامعه‌اي اگر سخني از آينده مي‌گويد و يا برنامه‌اي براي آينده مي‌ريزد، معمولا آينده دور را مدنظر دارد. براي درك نسبت گذشته نزديك و دور با وضعيت فرهنگ و احوالات جامعه‌مان، مثال درخت بسيار راهگشاست.
اگر موجوديت درخت را به سه قسمت ريشه، تنه و شاخه‌ها، و برگ و بار تقسيم كنيم، شايد براي بقاي درخت، بيشترين اهميت را به ريشه بدهيم. اي‌بسا درختي كه هيچ ثمري ندارد و حتي تنه آن آسيب سختي ديده، ولي از آنجاكه هنوز ريشه‌هاي آن استوار در خاك است، به بقاي آن اميدوار باشيم. ريشه بسان شيشه عمر درخت است. از اين نظر تنه درخت و شاخسار آن، در درجه بعدي اهميت قرار دارد وليكن باز هم اين تنه است كه قامت درخت را استوار نگه داشته و مهم‌تر از آن وظيفه انتقال مواد مغذي را برعهده دارد. آسيب تنه و يا شاخه‌هاي اصلي به سختي قابل جبران است. وليكن فارغ از اين دو بخش، آن بخشي از درخت كه در آن جوش و خروش حيات هويداست، بخش سوم است؛ يعني سرشاخه‌هاي ترد و برگ و بار. اين قسمت است كه در بهار جوانه زده و سبز مي‌شود، در تابستان به بار مي‌نشيند، در پاييز خزان مي‌كند و در زمستان به خواب مي‌رود و همين سبب مي‌شود ما از سلامت و زايايي درخت مطمئن شويم. همين بخش از درخت است كه از همه سرمايه‌اي كه درخت به ساليان طولاني، در شكل ريشه‌هاي عميق و ساقه تنومند اندوخته، ارتزاق ‌مي‌كند. اصلا آن چيزي كه وجود ريشه‌ و تنه و تكوين آنها در طول ساليان را توجيه مي‌كند، به بار نشستن و طراوت اين بخش است. و اگر اين بخش به هر علت از زايايي و پويايي بيفتد، در واقع اندوخته و سرمايه درازمدت درخت است كه معطل و بي‌نتيجه مانده. هرچند در مطالعه درخت بسيار محتمل است كه بخش برگ و بار را ساحت حيات روزمره و كم‌اهميت درخت بدانيم، ولي چرخه حياتي درخت با وجود و فعاليت اين بخش است كه كامل شده و تداوم آن تضمين مي‌شود و به هر علت كه درخت عاجز از آوردن برگ و بار شود، هرچند در كوتاه‌مدت تاثيري قابل ملاحظه نداشته باشد، وليكن در اصل توان هم‌افزايي و تنومندتر كردن ريشه و ساقه را از دست داده است.
شايد درخت بهترين مثال براي درك سازوكار فرهنگ باشد؛ چراكه فرهنگ به درخت، فقط از اين جهت كه يكي فرهنگ و ديگري درخت است شبيه نيست! از اين نظر موجوديت درخت در مرتبه ريشه و تنه، آن حيثيتي از فرهنگ است كه از گذشته‌هاي دور تكوين يافته؛ و در مرتبه سرشاخه‌ها و برگ و بار، آن حيثيتي كه به صورت روزمره در حال تكوين است و با آن نشاط و فروغ فرهنگ را اندازه مي‌گيريم.
 چند دهه‌اي است كه درخت فرهنگ ايراني كم‌بار و سترون شده است و از اين نظر اندوخته غني فرهنگي‌اش معطل مانده است. حتي تا يكي دو دهه پيش بيم آن مي‌رفت كه اين كم‌فروغي به طول انجامد و بقاي فرهنگ به مخاطره افتد. اما خوشبختانه مدتي است كه جامعه دارد حافظه‌ و خصوصا حافظه كوتاه‌مدتش را بازمي‌يابد. جامعه‌اي كه گذشته نزديكش را فراموش كرده يا دچار ضعف حافظه شده است، نه مي‌تواند از تجارب گذشته دور بهره برد و نه اميدي به آينده نزديكش داشته باشد. تدريجا شاهديم كه براي جامعه ايراني مرور گذشته نزديك اهميت يافته است؛ اگر تا پيش از اين شهري چون تهران كه عمده آثار تاريخي‌اش مربوط به دوران قاجاريه است، شهري تاريخي به حساب نمي‌آمد، امروز توجه به تاريخ تهران و خصوصا تاريخ معاصر آن، از سوي اهل تهران شدت گرفته است.
تقويت حافظه كوتاه‌مدت هم معلول خوش‌احوال‌تر شدن جامعه است و هم علت آن و اين موضوع به خودي خود رخ نمي‌دهد و نيازمند به تذكر و يادآوري گذشته نزديك است. اساسا بهره‌مندي از تجربيات گذشته دور نيز از مجراي گذشته نزديك ممكن است. همانقدر كه مرتبه برگ و بار درخت نيازمند مراقبت باغبان است تا از باد و باران و تگرگ گزند نيابد، آرامش و امنيت و تذكر مداوم به جامعه نيز نيازمند مراقبت باغبانان است. اين باغبانان نخبگان جامعه هستند. كساني كه مي‌توانند مغز «بي‌زمان» و ارزشمند رويدادهاي گذشته نزديك را از وراي پوسته روزمره و تكراري آن فرآورده و پيش چشم جامعه قرار دهند. در فقدان باغبانان دلسوز، سروكله سودجوياني پيدا مي‌شود كه سودشان در بي‌ثمري و انفعال درخت فرهنگ است و بدشان نمي‌آيد آن را به اين بهانه از بيخ بركنند. اينكه مي‌بينيم با وجود گذشته كه جامعه در انفعال كامل بود، به تدريج «فاعليت» جامعه بيدار مي‌شود و مي‌خواهد در همه‌چيز اعمال نظر و راي كند اتفاق خجسته‌اي است. فاعليت جامعه را نبايد به حساب خودرايي يا سودجويي گذاشت و بايد آن را تشويق كرد، هرچند كساني كه عادت كرده‌اند حيات جامعه بروز فاعلانه و پرجوش و خروش نداشته باشد، از اين موضوع خشنود نمي‌شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون