• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3836 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۳۱ خرداد

نگاهي به سينماي برادران كوئن

محصور در بازي‌هاي غيرعقلاني

فرامرز عبدالله نژاد

 

«دست آهنين طبيعت تاس مي‌اندازد»  نيچه.
توصيف سبك فيلمسازي برادران كوئن كار ساده‌اي نيست اما برخي حوادث معمولي كه بر مبناي شانس و اتفاق روي مي‌دهند عنصري تكرارشونده در سينماي اين دو برادر فيلمساز است كه مي‌توان به تعبيري آن را «بازي ضرورت» نام نهاد. جهان هستي آنچه را كه ساخته است ويران مي‌كند، از نو مي‌سازد و دوباره ويران مي‌كند و قهرمانان كوئني رسالت بزرگي براي رويارويي با اين قاعده تكراري و بي‌هدف دارند. لبوفسكي (با بازي جف بريجز) پس از بازگشت از باشگاه بولينگ كه براي او جايگاه يك معبد و پناهگاه را دارد به خاطر يك اشتباه اسمي، توسط دو مرد ناشناس مورد هجوم قرار گرفته، تهديد مي‌شود و با ادرار كردن آن دو مرد روي قاليچه‌اش وارد دنياي زنجيره‌اي كنش‌ها و واكنش‌هايي مي‌شود كه بدون هيچ منطقي شروع و بي‌آنكه بتوان هدفي را براي آن متصور بود دنبال مي‌شود. جري لندگار (با بازي ويليام اچ ميسي) در فيلم «فارگو» با نقشه‌اي ساده و به ظاهر بي‌خطر براي گروگان‌گيري همسرش به بحراني تودرتو و جنايي وارد مي‌شود.
بازي ضرورت ساير قهرمانان كوئني را هم به سرنوشتي مشابه دچار مي‌كند: ليولين ماس (با بازي جاش برولين) در فيلم «جايي براي پيرمردها نيست» با سرعت سرسام‌آوري از دل يك زندگي ساده به درون وضعيتي برآشفته پرتاب شده و صاحب يك چمدان دو ميليون دلاري مي‌شود. در فيلم «پس از خواندن بسوزان»، فلدهايمر (با بازي براد پيت) با پيدا كردن تصادفي ديسكي متعلق به يك عضو سازمان سيا به پيش‌پاافتاده‌ترين حالت ممكن درگير ماجرايي امنيتي مي‌شود. هر چند بازيگران اين عرصه، آگاهانه با پذيرش پرتاب‌شدگي دلهره‌آفرين خود، تلاشي تراژيك را براي تثبيت اراده قدرت خود و دگرگوني جهان فيزيكي به نمايش مي‌گذارند ولي دست برتر طبيعت كه از يك سو عنصر مقاومت را در درون اين قهرمانان خلق مي‌كند از سوي ديگر بر آنان احاطه كامل دارد و همزمان جهت ابقاي خود با محدود كردن افق‌هاي‌شان، آنان را دوباره به سوژه‌هاي محذوف بدل مي‌كند. ليولين (جاش برولين) پس از فراري طولاني كشته مي‌شود و تمام آنچه از دو ميليون دلار عايدش شده خريد يك پيراهن و نوشيدني است. شيگور (خاوير باردم) كه همچون فرشته مرگ بي‌رحمانه و گاه با پرتاب يك سكه، قربانيانش را به مسلخ مي‌برد خود در انتها، بي‌آنكه به هدفش نايل آمده باشد صحنه را در حالي ترك مي‌كند كه در خياباني خلوت به خاطر تصادف با خودرويي كه تو گويي به ناگه از آسمان پرتاب شده، به‌شدت آسيب ديده است. در فيلم «پس از خواندن بسوزان»، فلدهايمر (براد پيت)، احمقانه و به صورت كاملا غافلگيرانه در درون يك كمد ديواري به قتل مي‌رسد در حالي‌ كه قاتلش، بدون انگيزه قبلي و صرفا از روي ترس غريزي تيري را به مغز او خالي كرده و با سير وقايع بعدي وقتي كه در نقش يك بازنده همه‌چيزش را از دست رفته مي‌بيند، به تبعيدي ناخواسته تن مي‌دهد. لوئين ديويس، بي‌خانمان و سرخورده از موسيقي در كوچه‌اي تاريك، كتك خورده رها مي‌شود. در «فارگو» هر آن‌كس كه براي خود سهمي از پول قايل بود از ويد گرفته تا دو گروگانگير كشته مي‌شوند و لندگار هم در انتهاي فيلم به صورت طعنه‌آميزي با يك لباس زير بازداشت مي‌شود.
مخلوقاتي ناتوان، بي‌ريشه و سرگردان همچون بوته خاري در آغاز فيلم لبوفسكي بزرگ كه نيروي طبيعت، بي‌هدف آنان را به اين سو و آن‌سو مي‌برد و حاصل جست‌وجوهاي‌شان چيزي نيست جز يك هيچ بزرگ. لوئين ديويس محكوم به تكرار شكست است و بارتن فينك محكوم به سقوط. در جهان كوئني اثري از آزادي نيست و قهرمانان به خاطر عدم امكان تغيير در تقدير خط خورده باقي مي‌مانند و هر آنچه رشته‌اند ناگهان دود مي‌شود و به هوا مي‌رود حتي تماشاگران اين بازي نيز آزادي داوري براساس احساسات و رقت قلب را ندارند. البته اين قاعده بي‌استثنا نيست ولي كنايه‌آميز و متعلق به قهرمانان كلاسيك است نمونه‌اش تام ريگان (با بازي گابريل بيرن) در «گذرگاه ميلر» كه يك تنه شهري را به هم مي‌ريزد يا دختر منطقي و همه‌چيزدان فيلم «شجاعت واقعي» كه داستان او هم نه در دنياي امروز بلكه در گذشته‌اي رقم مي‌خورد كه همه‌چيزش تحت سيطره‌ اراده‌هاست. دخترك در راستاي انتقام پدرش بر هر مانعي غلبه مي‌كند و در اين مسير گويا نيرويي ناظر با او همراه مي‌شود؛ نيرويي كه ميانه خوبي با قهرمانان امروزي ندارد يا در خدمت كهنه قهرمانان است يا آدم‌هاي ساده لوحي كه توانايي درك مناسبات ساده را نيز ندارند همچون شخصيت اول «هادساكر پراكسي» يا پيرزن در مصاف با قاتلينش كه مجموعه حوادثي دم دستي با طنزي سياه آنان را از سقوط بازمي‌دارد تا اراده آنها را بر رقيبان‌شان حاكم كند. در اغلب اين فيلم‌ها ابژه فراچنگ نيامدني، پول است كه نيروهاي متقابل را به بازي مي‌كشاند، همه‌چيز را در هم مي‌آميزد و در پايان با منطق كور خود سوژه‌هاي سرگشته را بدون رستگاري رها مي‌كند. در «گذرگاه ميلر»، «هادساكر پراكسي»، «فارگو»، «لبوفسكي بزرگ»، «مردي كه آنجا نبود»، «قاتلان پيرزن»، «جايي براي پيرمردها نيست»، «پس از خواندن بسوزان»، و «درون لوئين ديويس» همه حاشيه‌ها بر متن پول نوشته مي‌شود و آنچه بر جاي مي‌ماند مرداني بي‌بهره از پول هستند و زناني خيانت‌پيشه. حتي در فيلم «سنگدلي تحمل‌ناپذير» كه به تماشاي فيلمي رومانس نشسته‌ايم بلافاصله منطق پول به فيلم تحميل و كاركرد نهادي چون خانواده در سايه آن بازتعريف مي‌شود. دنياي كوئن‌ها دنيايي است محصور در بازي‌هاي غيرعقلاني كه در آن وقايعي شوم، به حكم ضرورت روي شخصيت‌ها آوار مي‌شود، اراده‌شان را به چالش مي‌كشد و در نهايت تلاش آنها براي معنا بخشيدن به زندگي را خنثي مي‌كند بي‌آنكه پاسخي براي چرايي اتفاقات در اختيار بگذارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون