انتخاب وزير؛ هياهويي شايد براي هيچ!
ابوالقاسم صفدري
فعال فرهنگي
انتخاب وزير آموزش و پرورش اين روزها سوژه اصلي تقريبا كليه محافل حقيقي و مجازي است. كمي تاسفبار است كه اينهمه وقت و انرژي صرف اثرگذاري بر چيزي ميشود كه خودش اگر نگوييم «بيخاصيت»، كمخاصيت است و كماثر!اجازهبدهيد با هم نگاهي بيندازيم به فرآيند انتخاب وزير. از رييسجمهور شروع ميكنيم. هر رييسجمهوري با اينكه راي قانوني اكثريت مردم را دارد؛ اما به دلايل متعددي (كه حوزه اين مقال نيست) نه ميتوان او را معصوم دانست و نه حتي قويترين فردي كه ميتوانسته بر صندلي رياستجمهوري بنشيند. هر رييسجمهور اولويتهايي اصلي دارد كه در يك بازه چهارساله فقط ميتواند بخشي از آنها را محقق كند. (بهعنوان مثال آموزش و پرورش تاكنون اولويت اصلي هيچ دولتي نبوده است!) و كابينهاي كه به مجلس پيشنهاد ميدهد، متاثر است از روابط گذشته و اخير (انتخاباتي) او با اطرافيانش. مجلس نيز سهم خود را از اين فيلترينگ دارد. اگر وزير از مجلس راي نگيرد، منطقا گزينه پيشنهادي بعدي - حداقل از نظر رييسجمهور- در مرتبه پايينتري از كارآمدي و اعتبار است. آمار نشان ميدهد كه لغزندهترين صندلي كابينه، صندلي وزير آموزش و پرورش است. اين موضوع باعث شده تا اداي حقالراي نمايندگان موافق و جذب اعتماد نمايندگان مخالف همانند پسلرزههاي يك زلزله، درست از لحظه خروج از درخروجي مجلس تا آخرين روز وزارت، آرامش و جسارت وزير منتخب را در انتخاب مديران مياني بهطور كامل تحتالشعاع خود قرار دهد. لوايح نيز -كه كلانترين تصميمات وزيرند- بايد ممهور به مهر مجلس شوند!حتي اگر هيچكدام از اينها را هم در نظر نگيريم، يك وزير صرفا مجاز به حركت بر مدار پارامترهاي بالادستي است كه تعدادشان كم هم نيست: چشمانداز پنجساله، تحول بنيادين، درآمد دولت، مناسبات خارجي و...!در چنين اوضاعي -بهجز در امور روتين- واقعا چقدر ميتوان روي چنين وزيري حساب كرد؟ جواب بنده عقلا و آمارا، «تقريبا هيچ» است.
و اما چاره كار...
1- درست است كه مديران ميان و پايين رده بهطور مستقيم يا غيرمستقيم با نظر وزير انتخاب ميشوند، اما فرافكني محض است كه تمام اتفاقات پاييندست را بهحساب وزير بگذاريم؛ زيرا همينطور كه به سمت ردههاي پايينتر -كه اتفاقا نقطه هدف سيستم؛ يعني كلاس درس است- ميرويم، از يكطرف دست مديران بازتر و از طرف ديگر امكان كنترل و رصد مستقيم (بهويژه از طرف شخص وزير) كم و كمتر ميشود! بنابراين از يكجايي به بعد، اين «خود مراقبتها» و «خود تلاش»ها هستند كه اثرشان حتي از «قلم وزير» هم پيشي ميگيرد!
2- با همه محدوديتهايي كه درباره حوزه اثر وزير ذكرشد، يك وزير با تدارك فضا و سازوكاري كه فرهنگيان (اعم از تشكلها و توده) بتوانند مشاركت بيشتري در اتفاقات خرد و كلان دستگاه خود داشتهباشند، عملا ميتواند قدرت و اثر خود را دقيقا به ميزان مشاركت ايجادشده ارتقا دهد.
3- موضوع حايز اهميت ديگري كه حتي در فجيعترين وضعيت ميتواند اميدها را براي آينده زنده نگهدارد، بهكارگيري ابعادي از كلاس است كه طي دهههاي اخير مورد غفلت واقعشده است. آموزشهاي رواني، مهارتي، اجتماعي و مدني كه در كشور ما زير سايه آموزشهاي دانشي مهجور و مظلوم واقع شدهاند، ظرفيتها و نيازهايي هستند كه در جامعه امروز ما حتي اولويت بيشتري نسبت به دانش صرف دارند. بخشي از اين ظرفيتها مستقل از سياستهاي وزارتند و بخشي ديگر نياز به تدارك خاصي ندارند و بنابراين در دسترسند. اگر اين موضوع يعني اولويتبندي، به همراه موارد بالا بهشايستگي موردتوجه قرار گيرد، نظام آموزشي كمكارآمد ما حداقل يك گام بزرگ به كشورهاي مترقي، نزديك خواهدشد.