نگاهي به فيلمهاي روز هشتم سينما-رسانه
«دغدغه محيط زيست و يك عاشقانه ناب»
سحر عصر آزاد
هشتمين روز جشنواره فجر با نمايش فيلمي متفاوت و دغدغهمند نسبت به محيط زيست، يك عاشقانه گرم و ناب و يك درام خانوادگي مستندگون به كار خود پايان داد.
«طعم شيرين خيال» كمال تبريزي بر اساس فيلمنامهاي از نغمه ثميني، علي ميرميراني و طرح اوليه محمدعلي حسيننژاد ساخته شده است. فيلمي طنز بر بستر دغدغههاي حفظ محيطزيست و تعامل سازنده انسان با طبيعت كه در راستاي تجربههاي متفاوت فيلمسازش قرار ميگيرد. فيلم روايت يك دختر جوان دانشجو از ماجراي آشنايي با يك استاد دانشگاه است كه قرار است به خواستگارياش بيايد و در عين حال يك فرد خاص و عجيب و دغدغهمند نسبت به حفظ محيط زيست و بهرهبرداري از انرژيهاي پاك است. در اين روايت رويكردي طنز و سادهانگارانه به طراحي مسير داستاني، اوج و فرود و گرهاندازيهاي معمول درام و حتي شخصيتپردازيها شده تا در روندي قابل انتظار براي طي شدن داستاني، بيش از هر چيز زيرلايه يا همان پيام فيلم برجسته شود. اين وجه به خصوص در روايت سوررئال و ذهني كه دختر از جهان آينده و زندگي بشر در فقدان منابع طبيعي و... به واسطه تكنيك كميك موشن ترسيم ميكند، به تصوير درآمده و مجموعه اين دو روايت كه در ساختار و فرم در دو سبك متفاوت هستند كليت فيلم را تشكيل ميدهد. طبعا دغدغههايي كه فيلم بر اساس آنها شكل گرفته مهم، حياتي و كاربردي هستند اما اينكه اين شيوه بهترين بيان سينمايي و دراماتيك براي پرداختن به اين مهم و طبعا ايجاد جذابيت براي مخاطب نامطلع يا بيتوجه باشد، موضوعي قابل بحث و تحليل است.
«در دنياي تو ساعت چند است؟» به نويسندگي و كارگرداني صفي يزدانيان به قصهاي گرم و عاشقانه و خاص در جغرافياي ابري و باراني شمال ميپردازد كه تجربهاي منحصر به فرد است. فيلمي كه با سفر گلي از پاريس به رشت آغاز ميشود و همگام با مرور گذشته و خاطرات او به زنجيره عشقهاي يكطرفه و ناكام در گذشته و حال ميپردازد. از عشق خواستگار قديمي مادر گلي در جواني تا عشق فرهاد به گلي از دوران مدرسه در زمان حال كه كيفيت و جنس آن و البته يكطرفه بودن اين عشق، فرهاد را بدل به مجنوني امروزي و دوست داشتني كرده است. اين كيفيت و البته بستري كه فيلمساز براي روايت اين قصه عشق انتخاب كرده باعث شده مخاطب در اتمسفر و فضايي قرار بگيرد كه مجموعهاي تاثيرگذار و چشم و گوش و دل نواز از تصوير، موسيقي، نقاشي و... را يكجا در دل درامي گرم و عميق تجربه كرده و با آن همراه شود. ساختار روايي فيلم نيز در كنار روايت اصلي كه ماجراي سكونت گلي در خانه پدري قديمي و واكاوي خاطرات و آدمهاي گذشته را دنبال ميكند، فلاش بك فرهاد را از روزگاري كه مادر گلي زنده بوده، مكمل روايت اصلي ميكند تا به نوعي پاسخگوي حسرت گلي از زماني باشد كه كنار مادرش نبوده و در عين حال كيفيت اين عشق را در نبود گلي ترسيم كند. زوج دوست داشتني ليلا حاتمي و علي مصفا در اين فيلم يكي از تصاوير خاص سينمايي از يك زوج را به تصوير ميكشند كه در ذهن مخاطب حك ميشود و به گونهاي تازه و متفاوت است كه گويي نخستين نقشآفريني اين زوج را در كنار هم ثبت ميكند.
«روز مبادا» به نويسندگي و كارگرداني فائزه عزيزخاني نخستين تجربه فيلمسازي اين كارگردان جوان محسوب ميشود كه ساختار مستند داستاني دارد. فيلمي درباره حس يك مادر به مرگي قريبالوقوع كه او را واميدارد بخشي از بار كارهاي پس از مرگش را از دوش فرزندان بردارد و خودش دست به كار شود. فيلمساز با انتخاب خانواده خود به عنوان شخصيتهاي يك قصه واقعي و تكنيك فيلمبرداري با دوربين شخصي در واقع ساختار فيلم را به سمت و سوي ثبت يك مستند خانوادگي ميبرد كه در دل آن رويدادهاي واقعي و روزمره اين خانواده ثبت ميشود. اما واقعيت اين است كه فيلم وراي نگرانيهاي مادر و تلاش او براي خريد نماز و روزه به جا نياورده، تهيه آذوقه براي پر كردن فريزر و... براي بعد از مرگش، نياز به جذابيتي دراماتيك براي پيگيري اين قصه ظاهرا شلوغ دارد. هرچند در لايه دروني آن شخصيتشناسي بر بستر ريشههاي اعتقادي و باورهاي مذهبي قابل پيگيري است اما همچنان فيلم نياز به گرما و انرژي براي پيگيري دارد كه فكري براي آن نشده و حضور كوتاه و ناگهاني هديه تهراني در نقش واقعي خودش هم نميتواند به اين كاستي كمك كند. در اين ميان پيوند اين مستند خانوادگي با رويدادهاي واقعي خانواده فيلمساز همچون مرگ پدر و پيچ ناخواستهاي كه به واسطه اين اتفاق در درام ايجاد ميشود، از معدود جذابيتهايي هستند كه به شكلي غيرقابل انتظار به پايانبندي و بسته شدن پرونده فيلم سر و شكل ميدهند.