• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3178 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۱ بهمن

نگاهي به دو فيلم خوش رنگ و لعاب اما ضعيف جشنواره

از تهي سرشار

محسن جعفري راد

 

كوچه بي‌نام (هاتف عليمرداني):
كوچه بي‌نام به‌شدت تحت تاثير فيلم درباره الي (اصغر فرهادي) است كه مهم‌ترين نمود عيني اين قضيه را مي‌توان غياب شخصيت حميد در داستان دانست كه مثل مرگ الي بهانه‌اي است براي برجسته كردن درونيات آدم‌ها، شكل روابط آنها و معضلات ريز و درشتي كه با آن درگيرند. اما هر چقدر كه در فيلم فرهادي با شخصيت‌هاي ملموس و باورپذير رو به رو هستيم در اينجا چند آدم تك بعدي را مي‌بينيم كه حتي به تيپ هم نزيك نمي‌شوند. مثلا تنها اطلاعاتي كه از محدثه (به عنوان كسي كه بيشترين حضور را در روايت دارد) ارايه مي‌شود، اين است كه برخلاف ديدگاه مذهبي و سنتي در خانواده به‌شدت ناهنجار رفتار مي‌كند تا حدي كه با دوست پسر خود سر كوچه قرار مي‌گذارد، آرايشي زننده دارد و با همه درگيري لفظي پيدا مي‌كند و به همين نسبت بر اخلاق‌گرايي مادر و خواهران او اشاره مي‌شود. حاج مهدي نيز ميوه‌فروشي دارد، از بيماري‌هاي مختلف رنج مي‌برد و اطلاع‌دهي درباره گذشته او فقط با ديالوگ شكل مي‌گيرد. شخصيت حميد كه شمايل يك فرد محجوب و كاري را نشان مي‌دهد يا مادرش كه مسبب بدبختي‌هايش را حاج مهدي مي‌داند. صرفا همين اطلاعات دم دستي را در اختيار داريم و طبيعي است كه براي همدلي با يك روايت سينمايي كافي نيست.
مشكل ديگر به شتابزدگي و اجراي ساده‌انگارانه فيلم مربوط مي‌شود كه پرداختي دم‌دستي دارد و كمتر از تصويرپردازي‌هاي بديع وسينمايي خبري هست. علاوه بر اين با اغراق در برخي موقعيت‌ها حتي به كمدي ناخواسته هم تنه مي‌زند. مثلا در صحنه افتادن بچه در چاه، خبر تلويزيوني سانحه سقوط هواپيما و نوع عكس العمل‌هاي غيرطبيعي مادر حميد كه در همه اينها بيشتر نوعي اغراق ديده مي‌شود تا اينكه با منطق طبيعي كنش‌ها و واكنش‌هاي معمول چنين وضعيت‌هايي همخواني داشته باشد.
فيلم دو بحران را به عنوان نقاط كشمكش عرضه مي‌كند؛ يكي خبر سقوط حميد از هواپيما و ديگر اينكه او كه با مادرش در همسايگي حاج مهدي زندگي مي‌كنند، در انتهاي فيلم مشخص مي‌شود كه فرزند خود حاج مهدي است، در شرايطي كه خواستگار دخترش نيز هست. اما اين بحران دوم در 15 دقيقه انتهايي به آن دامن زده مي‌شود كه زمان مناسبي براي توضيح و تشريح يك بحران نمي‌تواند باشد.
تنها امتياز مثبت فيلم را مي‌توان بازي‌هاي ملموس و متفاوت آن دانست. به خصوص باران كوثري كه فرسنگ‌ها با شمايلي كه از او شاهد بوده‌ايم، فاصله گرفته و خصوصيات يك دختر گستاخ و لجباز را به خوبي القا مي‌كند. اما درنهايت فيلم چه در اجرا و چه در روايت كپي دسته چندم فيلم فرهادي و تكرار مكرراتي است درباره طبقه پايين جامعه كه از مشكلاتي مثل اخلاق‌گرايي كاذب تا فقر و بي‌پناهي رنج مي‌برند. در واقع هر چند كه اين فيلم در كارنامه هاتف عليمرداني يك گام رو به جلو و پيشرفت محسوب مي‌شود و نشان مي‌دهد كه قواعد بازي را ياد گرفته اما در تناسب با روح زمانه‌اش، در قياس با فيلم‌هاي روشنگر اجتماعي كه در يك دهه اخير ساخته شده- از اينجا بدون من تا جدايي نادر از سيمين- و به خاطر موضع پيش پاافتاده‌اي كه به جامعه دارد، يك پسرفت كامل به حساب مي‌آيد.
چاقي! (راما قويدل):
نخستين ساخته راما قويدل كه تا پيش از اين تجربه ساخت سريال‌هاي تلويزيوني را در كارنامه‌اش دارد، فضاهاي عاشقانه‌اي را در بر مي‌گيرد كه اغلب بدون صداي آدم‌ها و مبتني بر موسيقي گوشنواز و صداي باران شكل گرفته است. مهم‌ترين ايده خلاقانه فيلم را مي‌توان به نوع انتخاب شغل قهرمان داستان مربوط دانست. او كه در استوديوي شخصي‌اش به ضبط صدا، ميكس وتدوين مشغول است و در يكي از همين ضبط‌ها دلباخته صدا و چهره دختري مي‌شود كه از قضا دوست دختر رفيق او يعني رامين نيز است. از طرفي ديگر او طبق پيشنهاد همسرش بايد از وزن زيادش كم كند. غير از اين دو موقعيت هيچ نوع گره‌گشايي، گره‌افكني و در كل عناصر قوام‌يافته داستاني در فيلم ديده نمي‌شود و همين نقيصه، مهارت كارگردان در خلق برخي فضاهاي رمانتيك را هدر مي‌دهد.
فيلم از نظر باورپذيري اعمال شخصيت‌ها نيز با مشكل مواجه است. به عنوان مثال معلوم نيست شادي (مهسا كرامتي) چطور يك شبه رابطه‌اش با رامين را به هم مي‌زند و به امير مي‌پيوندد. مشخص نمي‌شود كه آنها در قرار‌هاي به ظاهر عاشقانه خود چه هدفي را دنبال مي‌كنند؛ قرارهايي كه تنها صرف هديه دادن به امير مي‌شود. معلوم نيست كه چرا وقتي همسر امير متوجه خيانت نصف و نيمه شوهرش مي‌شود، حركتي نمي‌كند و از همه مهم‌تر پايان‌بندي داستان كه نگاه كنايه‌آميز رامين به امير را نشان مي‌دهد كه پاياني دم‌دستي براي يك يك درام نسبتا عاشقانه است. در واقع هر چقدر كه قويدل در توجه تصويرپردازي و در عناصر شنيداري مثل حساسيت امير به انواع صداها موفق عمل كرده، از شخصيت‌پردازي آنها غافل شده كه به عنوان نمونه‌اي برتر در قياس با آن، مي‌توان به فيلم شب‌هاي روشن اشاره كرد كه تنها با دو شخصيت توانسته يكي از بهترين عاشقانه‌هاي ايراني را خلق كند. در واقع هرچقدر كه در فيلم موتمن استاد دانشگاه و دختر دانشجو، سمپاتيك و شاعرانه ترسيم شده‌اند و واكنش‌هاي آنها همدلي مخاطب را برمي‌انگيزد، در اينجا با شخصيت‌هاي پادرهوايي روبه‌رو هستيم كه نه هويت خاصي دارند و نه هدف خاصي را دنبال مي‌كنند. صرفا به آدمك‌ها و عروسك‌هايي تبديل شده‌اند تا كارگردان صداها و تصاوير مورد علاقه‌اش به وسيله آنها را به سمع و نظر مخاطب برساند.
فيلم سرشار از دكوپاژ و ميزانسن تلويزيوني است از جمله زاويه ديد امير و تاكيد به چتر وقتي شادي ماشين را با حالت قهر ترك مي‌كند يا صحنه‌هاي ورزش كردن او در باشگاه و از همه مهم‌تر نحوه به تصوير كشدن او در استوديو كه كمتر با زبان سينما در تناسب است و بيشتر به مصور كردن معمولي چند ايده خلاقانه روي كاغذ شبيه است. از طرفي ديگر انتخاب سهل‌انگارانه بازيگران نيز به اثرگذاري فيلم لطمه زده؛ علي مصفا نمي‌تواند تعادل لازم ميان جنس نگاهش را در برخورد با همسرش و زني ديگر را حفظ كند، لادن مستوفي صرفا حضور فيزيكي دارد، حميد فرخ‌نژاد همان شخصيت بذله‌گويي كه جزيي از پرسوناي بازيگرش محسوب مي‌شود را تكرار كرده و از همه ضعيف‌تر مهسا كرامتي كه كمتر خلاقيتي در زبان بدن و جزييات صورتش براي القاي دلباختگي سريع او ديده مي‌شود.
 چاقي صرفا قرار است به عنوان يك قدم اول، ورود كارگردان به عرصه سينما را رقم بزند، به جاي اينكه با هر نوع نوآوري در پرداخت مضموني و ساختاري مواجه شويم؛ آدم‌هاي بدون شناسنامه، موقعيت‌هاي بدون منطق و به خصوص استفاده زايد از موسيقي كه مي‌توان آن را با موسيقي مسحور‌كننده شب‌هاي روشن مقايسه كرد تا ضعف‌هايش بيشتر آشكار شود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون