مهسا همتي/ مسعود جعفريجوزاني 15 سال است كه فيلم نساخته است؛ كارگرداني كه كم و بيش دغدغه تاريخ دارد و مليت ايراني. در اين چند سال، چند باري گفته شد كه ميخواهد درباره «كوروش»، پادشاه هخامنشي فيلم بسازد اما آن خبر و آرزوي جعفريجوزاني محقق نشد.حال در جشنواره
سي و سوم جعفريجوزاني با فيلم «ايرانبرگر» آمده است كه از معدود فيلمهاي كمدي جشنواره است و تا به حال جزو فيلمهاي برگزيده مردمي شده است. مصاحبه پيش رو به اختصار به دوري او از سينماي ايران ميپردازد و بازگشتش با فيلم «ايرانبرگر».
علي نصيريان يك اتفاق در سينماي ايران است كه به ندرت تكرار ميشود. سالها بايد بگذرد كه كس ديگري با خلاقيت، عشق به كار و نظم امثال او به وجود بيايد. من همواره بازيگران پر قدرتي چون او را در صدر انتخاب خود قرارداده و ميدهم
چه شد كه پس از يك دهه تصميم گرفتيد به سينما برگرديد و فيلمي مثل «ايران برگر» را بسازيد؟
من همواره دلم ميخواسته فيلم بسازم و نشده، اين 10 سال هم جدا از سالهاي پيش نيست. پروانه ساخت ايران برگر را در سال 1381 گرفتم كه به عللي به تعويق افتاد و بعدتر هم تمديد نشد. راستش از همان سال 1380 كه با همكاري هادي كريمي شروع به نوشتن كردم، دلم ميخواست، ايران برگر را بسازم.
«ايران برگر» فيلم كمدي است. در كارنامه شما پيش از اين فيلم كمدي مشخصا وجود نداشته است، هر چند كه رگههاي طنز و كمدي در فيلمهاي شما وجود داشتهاند؟
«ايران برگر» هم يك فيلم است، مثل فيلمهاي ديگرم. زيرساخت همان است. من قصهگويي را سخت دوست دارم. حالا يك بار قصه نابساماني است و يكبار هم كمدي. قصهاي كه دلچسب باشد و به دل بنشيند. شرايط آدم هم وقتي از تراژدي بگذرد به كمدي ميرسد.
اينكه به فعاليتهاي سياسي (رقابتهاي انتخاباتي) با لحن كمدي پرداختهايد به چه دلايل و با چه رويكردي است؟
هيچ دليل و رويكردي. واقعيت اين است كه اگربه بيشتر رقابتهاي سياسي (چه داخلي، چه خارجي) درست نگاه كنيد، كمدي از آب درميآيد. حالا اين كمدي گاهي تلخ و گاهي شيرين است.
گروه بازيگران با چه معيارهايي انتخاب شدهاند و سابقه حضور آنها در سريالها و فيلمهاي كمدي چقدر تاثيرگذار بوده است؟
سريالهاي آنها هيچ دخلي به كار ما ندارد. راستش هنوز آنها را نديدهام، اما بازيگران انتخاب شده، به خاطر ذوق، استعداد و تواناييهايشان بهترين گزينه براي جان دادن به شخصيتهاي
«ايران برگر» بودند.
در مورد ويژگيهاي حضور علي نصيريان پس از سالها در فيلمي كمدي توضيح دهيد؟
علي نصيريان يك اتفاق در سينماي ايران است كه به ندرت تكرار ميشود. سالها بايد بگذرد كه كس ديگري با خلاقيت، عشق به كار و نظم امثال او به وجود بيايد. من همواره بازيگران
پر قدرتي چون او را در صدر انتخاب خود قرارداده و ميدهم.
درباره انتخاب لوكيشنها توضيح دهيد؟
به لوكيشني كه در روستاي شيد رفتم؛ جايي كه بايد قصه در آن اتفاق ميافتاد، وقتي با دوستان همكارم به آنجا رسيديم، خشكم زد؛ در يك دوره 10، 15 ساله، روستايي به آن زيبايي و آبادي، ويران شده، چيز زيادي از معماري اصيل و زيبايش باقي نمانده بود. اين بود كه با ديدن مكانهاي مختلف، شيد را بازسازي كرديم، يعني در روستاي كيگا، ساختمانهاي اطراف ميدان و قسمتي از خانهها را ساختيم تا در تضاد با خانههاي مدرن قرار بگيرد.
فكر ميكنيد حضور فيلم كمدي در جشنواره فيلم فجر چه شرايطي خواهد داشت؟ اگر قرار بر شركت نكردن اين فيلم در جشنواره بود، در نوع فيلمسازي شما چه در محتوا و چه در ساختار تغييري ايجاد ميشد؟
من به اين چيزها فكر نميكنم.
ايرانبرگر را دوست داشتم. پختم. حالا چه ميشود و چه شرايطي و چي، مشكل من نيست. هر كس بايد كار خودش را بكند.
همكاري با محمدهادي كريمي براي نگارش فيلمنامه به چه دليل بوده و چه ويژگيها و دستاوردهايي داشت؟
گير بودم، در حال ساخت سريال درچشم باد، محمد هادي كريمي هم از آن جواهرهاي كميابي است كه ميشناسم، پس بيچند و چون كار را شروع كرديم. نتيجه هم آن بود و هست كه ميخواستم.
نگارش فيلمنامه ايران برگر به 13 سال پيش برميگردد. آيا زمان ساخت اين اثر به جهت بهروز شدن قصه تغييراتي در فيلمنامه اوليه به وجود آمد؟
بله، به شكلي كاملا طبيعي تغييرات بايد انجام ميشد كه شد.
در سالهايي كه ميان نگارش و ساخت ايران برگر فاصله افتاد، شما درگير ساخت يك اثر تاريخي– حماسي بوديد كه سالها به طول انجاميد، اين مساله ذهنيت اوليه شما را به اين اثر كمدي تغيير نداد؟
خير، وقتي قصهاي را دوست دارم، هر طور شده بايد آن را بسازم. ايران برگر هم از آن دست قصههاست كه در هر زمان و مكاني ميتوان آن را ساخت.
از همكاري با استاد ناظري بگوييد؟ اين همكاري و حضور چگونه شكل گرفت؟
استاد ناظري جزيي از زندگي هر فردي است كه فرهنگ ايراني را دوست دارد. مثل نام پرسپوليس كه نميشود شنيد و بيتفاوت بود. اين نامها احساس احترام و افتخار در هر ايراني برميانگيزد. خب طبيعي است كه من هر فرصتي را كه بتوانم با چنين نامهايي همكلام شوم و كار كنم از دست نخواهم داد. پيشنهاد را آهنگساز فيلم ارشك آورد، بقيه راه هم به خودي خود هموار شد. يعني استاد ناظري از آن ايرانيهاي ناب است كه ميداند چه ميكند و چه ميخواهد. پس مشكلي نبود.
فضاي فيلم چقدر نمادين است و چقدر به فضاي زندگي روزمره و امروز جامعه نزديك است؟
ايران برگر يك قصه ساده است. قصه آدمها، هيچ نماد ويژهاي در آن نيست. همان است كه هست. قصه آدمهايي كه حرص، طمع، حسادت و... نميگذارد زندگي كنند، بالطبع آنها هم نميگذارند ديگران راحت زندگيشان را بكنند.
شما بعد از 15 سال به سينما برگشتيد. چه تفاوتي در فضاي كار در سينماي امروز نسبت به گذشته كه در آن مشغول بوديد، ميبينيد؟
خيلي، خيلي تغيير كرده. كمتر اين تغييرات خوب و بيشتر بد است. حضور سياسيون محفلي و نفوذ شديد آنها در نهادها و ارگانهاي دولتي، اين پديده ارزشمند را تبديل به مقاله روزنامه كرده است. انحصارطلبي و انحصارگري بهشدت به اين صنعت لطمه زده است. چنددستگي، سينما را بهشدت گران كرده و درست مثل همين ايران برگر، بيخود و بيجهت، همه به جان هم افتادهاند. يادم هست زمان انقلاب كه من كارهاي فيلمبرداري و ژورناليستي ميكردم، خارجيها با ديدن وضعيت چنددستگي و گروه بازي اول انقلاب به شوخي ميگفتند: يك ايراني خيلي تنهاست، دو ايراني حزب تشكيل ميدهد و سه ايراني انشعاب ميكند. حالا هم وضع سينما و تشكيلات آن به همين وضع دچار شده. متاسفانه از آنجا كه اين تشدد تشكيلات به مديران راحتي خيال ميدهد، آنها هم به تجزيه بيشتر آن كمك ميكنند. حالا يك مدير از يك دسته پشتيباني ميكند، مدير ديگر با تشكيلات موازي آن پالوده ميخورد. به هر حال گراني، بيمنطقي دستمزد بازيگران و عدم وجود تشكيلات منسجم صنفي، صنعت پويايي سينماي ملي ايران را به سراشيبي سقوط كشانده است.