نگاهي به فيلم جامهدران به كارگرداني حميدرضا قطبي
باشكوه، نه فاخر!
پوريا ذوالفقاري
جامهدران ظاهري خيرهكننده دارد. مدتها بود در سينماي ايران شاهد فيلمي نبوديم كه براي توليدش اين ميزان هزينه و وقت صرف شده و ادعاي «فاخر بودن» هم نداشته باشد! اين ميزان تنوع لوكيشن و رعايت جزييات در طراحي صحنه و لباس دورههاي مختلف و خلق فضاهايي مناسب با رويكرد كلي هر دوره در مواردي غبطهبرانگيز است. كافي است به نزديكي دوربين به آدمها در داستان اول دقت كنيم. جايي كه رازي در روابط نهفته است و از ورود مهتاب كرامتي به مجلس ختم كاملا حسش ميكنيم. پيش از آنكه هنوز شكي شكل بگيرد يا سوالي جرقه بزند. در اپيزودهاي بعدي كه به زماني دورتر ميپردازند، دوربين به آدمها اينقدر نزديك نيست. هدف نشان دادن روابط اجتماعي آميخته با طبقات قدرت معناشده در فاصله خان و رعيت است. اينجا محيط است كه خود را به آدمها تحميل ميكند. نام جامهدران را در بحثهاي مربوط به اقتباس در سينما از اين پس خواهيم شنيد. مشكلي اگر در فيلم هست، به انتخاب داستان برميگردد. در واقع پيرنگ اصلي چندان جديد نيست. شيوه متفاوتي براي روايتش انتخاب شده كه مخاطب را دنبال خود ميكشاند. اين انتخاب سليقه حميدرضا قطبي بوده است. او از سالها پيش حقوق سينمايي جامهدران را خريد و براي تبديلش به فيلمنامه هم از ناهيد طباطبايي- نويسنده رمان- دعوت كرد. ميتوان نااميدانه اميدوار بود كه اين فيلم نقطه آغاز پيوند ادبيات داستاني معاصر با سينما باشد. گرچه جدا از سوءتفاهمهاي بين فعالان اين دو عرصه، امكان تبديل بسياري از نوشتههاي مشهور و شايد از نظر ادبي تصويريتر به فيلم دستكم در فضاي امروز سينماي ايران وجود ندارد. جامهدران ثابت ميكند وقتي قصه آماده است و شخصيتها پيشتر شكل گرفتهاند، سازندگان چقدر ميتوانند روي تبديل داستان به سينما متمركز شوند. بازي مهتاب كرامتي در داستان اول و فيلمبرداري عليمحمد قاسمي دو برگ برنده انكارنشدني فيلماند. روابط خان و رعيت هم در اين فيلم از آن شكل كليشهاي كه در سريالهاي تلويزيوني ديده بوديم، فاصله گرفته است. در واقع جامهدران داستاني كليشهاي را با يك غافلگيري نهايي، به عنوان محملي براي پرداخت متفاوت و تمركز بر شيوه زندگي و تاثير آن بر انديشهها و نگاه زنان هر اپيزود قرار داده است. ايرادهاي احتمالياش را ميتوان هم به ميزان جديت سازندگان و كم نگذاشتن و افزدون فيلمي بر فهرست كمتعداد آثار اقتباسي سينماي ايران بخشيد. در پايان هم باز بايد از اهميت علي محمد قاسمي و تاثير حضورش گفت و به سبك فردوسيپور فرياد كشيد: «چه ميكنه عليمحمد قاسمي!»