انتقاد به سبك روسي
احمد وخيشته
حتما براي شما هم اتفاق افتاده كه ميهمان خارجي داشته باشيد يا با يك فرد غير ايراني در خيابانهاي تهران يا هر شهر ديگري روبهرو شده باشيد. عموما براي خارجيها بسياري از مسائل جامعه ما شگفتانگيز و جالب به نظر ميآيد؛ البته به شكلي مثبت، چرا كه معمولا از خيلي ناهنجاريها نيز اطلاعي ندارند. اما ميتوان گفت كه يكي از ويژگيهاي بارز ما ايرانيان كه ميان اين سالها نيز به طرز شگفتآوري شكوفا شده، بيان مشكلات و ناهنجاريهاي جامعه و كشورمان براي فرد خارجي است. اظهارنظرهايي كه ميان آنها حتما كلماتي نظير آزادي، حجاب، تورم و رفاه وجود دارد؛ اما وضعيت در جامعه روس كاملا متفاوت است.
اوايل سر كلاسها يا هنگام معاشرت با دوستان روس هرگاه صحبت از سياست و حكومت در روسيه و حتي موضوعات فرهنگي و اجتماعي ميشد، هنگامي كه من كامنتي در رابطه با بسته بودن فضاي سياسي در جامعه پساشوروي ميدادم، به اتفاق آرا با من مخالفت ميشد و هيچگاه يك سر سوزن نيز حق را به من نميدادند. حتي در مورد فردي چون يلتسين كه در صدا و سيماي ما همواره پس از مذاكرات با 1+5 برنامههايي درخصوص او ساخته شد كه به موجب آن نخستين رييسجمهور روسيه پس از فروپاشي را به عنوان فردي غربگرا ميخوانند كه دروازههاي روسيه را پس از فروپاشي به سوي اروپا و امريكا باز كرد نيز اينجا نگاهي كاملا متفاوت وجود دارد.
خاطرم هست كه اوايل حضورم در اين جامعه روزي تصميم گرفتم در رابطه با يلتسين كنفرانسي ارايه دهم و بر اين باور بودم كه حتما روسها از اين موضوع بسيار استقبال خواهند كرد و چنان كف و سوتي براي من بزنند كه يك خارجي آنقدر خوب جامعه ما را درك كرده و فهميده است كه رييسجمهور اسبق ما اگر نخواهيم بگوييم خيانت، اما قبول دارد كه در حق كشورمان جفا كرده است. من با هيجان از يلتسين ميگفتم كه پس از فروپاشي شوروي چگونه با طرفين غربي مذاكره و گفتوگو ميكرد و به چه صورت درصدد بود تا سنگبناي آزادي به سبك غربي را در اين كشور بنا نهد و مفاهيم غربي را بسط دهد كه ناگهان با اعتراض گسترده برخي همكلاسيها و نهايتا استاد مواجه شدم كه به من گفتند تو چطور به خودت اجازه ميدهي در رابطه با رييسجمهور اسبق ما اينگونه سخن بگويي؛ شخصي كه روزي سكان كشورمان در دست وي بوده است؛ مجبور شدم صحبتهايم را نيمه تمام رها كنم.
من متوجه انتقادها و نارضايتي در برخي مسائل در برنامههاي تلويزيوني، دانشگاه يا ديالوگهاي دوستان روس ميشدم، اما هربار كه من ميخواستم اظهارنظري كنم آنها چنان گارد ميگرفتند كه انگار در مدينه فاضلهاي به نام فدراسيون روسيه زيست ميكنند.
تا اينكه يكبار در جمعي از همكلاسيها درباره استالين شروع به اظهارنظر كردم كه وي فردي قوي بوده و اقدامات بسيار بزرگ و ارزندهاي براي اتحاد جماهير شوروي انجام داده است. من به موضوعي آرام آرام پي برده بودم و از همين رو با شخصيت استالين در راستاي آزمون و خطاي آن برآمدم. اينبار اما دوستان روس كه ديدند تب من در دفاع از وي تند است شروع كردند به گفتن ايرادهاي وي براي جامعهشان و انتقاد از او.
من به نكته جالبي دست يافته بودم: اگر شما ميخواهيد نظر روسها در رابطه با موضوعاتي كه به مسائل سياسي و ميهني آنها باز ميگردد را به درستي فهم كنيد، نبايد با نقد به دنبال نظر آنها باشيد؛ بلكه لازم است بيش از اندازه و حد معمول به تعريف از آن موضوع يا شخص بپردازيد. پس از آن، هنگامي كه طرف روس متوجه ميشود شما قصد تخريب جامعه و فرهنگ وي را نداريد، به شما اعتماد ميكند و از خطا نجاتتان خواهد داد.
اين موضوعي است كه به روحيه ميهنپرستي روسها بازميگردد؛ موضوعي كه سبب شده آنها به همه تاريخ خود افتخار كنند. هيچ شاه و پادشاهي را در دوران شورويايي و هيچرييسجمهوري را در عصر فدراسيون روسيه طرد نكنند.
آنها پذيرفتهاند كه هر فردي در جايگاه قدرت، حتما ايرادهايي نيز دارد؛ اما ميتوان به نيمه پرليوان يا بهتر بگوييم به نقاط قوت عملكرد وي نگاه كرد و به تاريخ، فرهنگ و جامعه خود در تمامي دورانها و فراز و نشيبها افتخار كرد.
شايد به خاطر همين روحيه است كه اگر هواشناسي خطايي در پيشبيني خود انجام دهد، به راحتي از كنار آن ميگذرند و نهايتا انتقادها به همان اداره ختم ميشود و انتقادها به بالا بالاها بيخ پيدا نميكند. البته بايد توجه داشت كه سياستگذاران كرملين نيز به خوبي ميدانند كه چگونه فضاي باز سياسي و انتقادي را ميان توده مديريت كنند تا آنها به خوبي سايه دموكراسي و آزادي بيان را در زندگي خود احساس كنند؛ در اين ميان ابزارهاي فرهنگي نقش بسيار مهمي در دور شدن جامعه از سياستزدگي به سبك انتقاد از همهكس و همهچيز شده است. در شمارههاي بعدي در حوالي ميدان سرخ بيشتر به اين موضوع خواهم پرداخت.