آستانه پذيرش امر مردمي كجاست؟
مرحوم پاشايي نام عجيبي به مجموعه طرفداران خود داده بود: «خانواده خاص». اما هيچ كس نپرسيد چرا «خاص»؟ هيچ كدام از خوانندههاي پاپ محبوب قبل از انقلاب، كه همچنان هم محبوبند، خود و طرفدارانش را «خاص» نميناميدند. اينكه اين «خاص» بودن به چه معناست و به چه اعتباري بايد طرفداران پاشايي را «خاص» ناميد و آنها خود، چگونه «خاص» بودن خود را ميفهمند، مسالهاي است كه بايد به شكلي تجربي و دقيق بررسي شود. چرا؟ به اين علت كه اين طبقه در حال قدرت گرفتن است و فهم جهانبيني آن ميتواند وجوه عمقي در حال تغيير جامعه شهري ما را بهتر باز كند. به عبارت ديگر، صرفِ سليقه موسيقايي در اين بين مطرح نيست. آنچه كه مطرح است جهانيبيني كلياي است كه سليقه موسيقايي صرفا مصداقي از آن است. به هر حال، با پيچيدگي اجتماعي مهمي روبهرو شدهايم. طبقهاي شكل گرفته است كه نميتوان بدون موضعي روشن در برابر موجوديت آن، منش فردي و سياسي خود را مشخص كرد. طبقهاي كه نخبه نيست، جزو عوام- به معناي سنتي و كوچهبازاري كلمه- هم نيست، اما آمادگي آن را دارد كه سادهترين و به قول اباذري «مبتذل»ترين پديدهها را به عنوان اموري خاص و نخبهگرايانه جا بزند. اگر مردمي بودن به معناي پذيرش خواستههاي اين طبقه است، بايد اين حق را براي عدهاي قايل شويم، كه در مشروعيت «مردمي بودن» امور شك كنند، و در مقابل انديشه و مناسبات اجتماعي محافظهكارانهاي را كه قايل به جايگاههاي تعريفشدهاي براي نخبه و توده است، بستايند. بحث ما بنا به محتواي سخنراني مورد بحث، عمدتا ناظر به مصاديق هنري و موسيقايي بود. همين بحث را ميتوان در مورد ديگر مصاديق هم مطرح كرد.