بايد برگشت به خانه اول
عشق، بحران اصلي اين روزهاي ما است. بحراني كه انگار هيچكس حواسش به آن نيست و در درگيريهاي روزمره، گم و نابود شده. به جوانهاي اين روزها نگاه كنيد؛ به نسل سوميهاي در آستانه ميانسالي و اين نسل چهارميهاي تازه از راه رسيده؛ حرف همديگر را نميفهمند، اصلا يكديگر را نميفهمند. كافي است به دهه هفتادي بگويي: « تو دهه هفتادي هستي»، سريع شاكي ميشود كه نه من متولد 69 هستم و دهه شصتي حساب ميشوم. حواسش هم نيست كه همين جمله، همين جواب، چقدر از بحران و گسل ميان نسلها حرف ميزند. همين است كه كسي نميبيند، چطور اين جوانها و حتي خود ما، بزرگترها و حالا شما بخوانيد پيرترها، حواسشان، حواسمان نيست كه عشق گمشده. كه در روابط ما، آن شور هستي نيست و همه همديگر را متهم ميكنيم، پرخاشگر شديم، عصبي هستيم و هيچوقت از هيچچيزي راضي نميشويم. عشق در جامعه ما تعطيل شده و نسل جوان ما، نسل فراموش شدهاي است كه كسي كاري به آنها ندارد. نسلي كه تا چشم باز كرده با دغدغه و ترس بوده و حالا هم آنقدر به دنبال دغدغههاي روزمره است كه حواسش نيست، آنچه از عشق ميداند كم است، گنگ است و در لايههاي مفاهيم سنگين، بيخود پيچيده و تودرتو ميشود. همين است كه ميبينيم، اين روزها آمار ازدواج پايين آمده و آمار طلاق بالا رفته. اتفاقهايي كه هردو در خلأ عشق اتفاق ميافتند و در روزهايي كه تعريف مشخصي از اين مقوله وجود ندارد. من در سه سال گذشته، روي اين معضل و بحران اساسي كار كردم. در سالهاي دور، در سريال «همسران»، نگاهم به همزيستي و محبت در كنار هم بود. در «خانه سبز» از جمعهاي خانوادگي ميگفتم و آنچه يك خانه را سبز و استوار نگه ميدارد. در «سرزمين سبز» به سراغ همه آن مفاهيم رفتم تا بگويم همدلي جمعي است كه سرزمين ما را آباد ميكند. همه آن مفاهيم قبلي در سريالهاي قبلي من نياز آن روزها بود. اما حالا و در سال 93، با اطمينان ميگويم كه بايد برگرديم به خانه اول. به همان جايي كه مادربزرگها توي قصهها تعريف ميكردند و اين روزها، همه با آن مشكل دارند و تعريفش را گم كردهاند. ميگويم بايد برگرديم به عشق و دوباره به زندگي با عشق نگاه كنيم. به عزيزترين جاي زندگيمان؛ آنجايي كه قلبمان ميتپد و انگيزه ادامه ميشود. به جايي كه همه انگار گمش كرديم و يادمان رفته. تا عشق نباشد، زندگي هم تعطيل ميشود. جوانهاي ما بدون عشق و بدون نگاه مسوولي كه حواسش به اين دغدغه و بحران بزرگ باشد، در آينده از هم دورتر و دورتر ميشوند و امروز اگر نگرانيم و دغدغه داريم بايد براي حل اين بحران آستين بالا بزنيم.
پينوشت: به بيژن بيرنگ زنگ زديم تا درباره سريال «عشق تعطيل نيست» صحبت كنيم و اتفاقهايي كه در فضاي مجازي اين كارگردان را متهم به كپيبرداري از سريالهاي ديگر ميكنند. بيرنگ دوست نداشت به اين بحثها دامن بزند و درباره تشابه دكور و تشابه سريال با سريالهاي ديگر حرف بزند. معتقد بود كه وقتي قسمتهاي بعدي منتشر شوند، معلوم ميشود كه اين بحثها حاشيههاي ساده است و اصل حرف، اتفاق ديگري است؛ اتفاقي كه وقتي براي ما تعريف كرد، تبديل به اين يادداشت فرهنگي-جامعهشناسي شد.