ما سوپرمن نيستيم
مريم مهتدي
از صبح كه از خانه بيرون ميزنيد، تا شب كه به خانه برميگرديد چند بار شاهد يقهگيري آدمها در مكانهاي گوناگون هستيد؟ به دانشگاه كه ميرويد، به سينما كه ميرويد، به پارك و كوه و سفر كه ميرويد چقدر در معرض درگيري با ديگران هستيد؟ چند بار پيش آمده وقتي به مقصد رسيدهايد، راوي تصادف هولناك منجر به مرگي باشيد كه در مسير ديدهايد؟ بعيد است كسي در شهر، شهر بزرگ و خاصه در تهران زندگي كند و در طول روز با مواردي از اين دست برخورد نداشته باشد. در گوشه و كنار محافل عمومي و خصوصي مدام از «بياعصابي» آدمهايي حرف زده ميشود كه البته ما نيستيم. ديگران هستند. و همه لابد در نزديكترين حلقه به خودمان، آدم افسرده از دنيابريدهاي را ميشناسيم كه دوست داريم به هر طريقي شده اميد به زندگي را به او برگردانيم. و حالا آمار رسمي ميآيد كه يكچهارم جمعيت كشور اختلال رواني دارند. آمار رسمي را دكتر مجيد صادقي، نايبرييس انجمن روانشناسان ايران در گفتوگو با ايسنا داده. از آن يكچهارمي گفته كه با انواع اختلالهاي رواني و انگهاي اجتماعي مواجهند. آن يكچهارمي كه به پزشك يا روانشناس مراجعه كردهاند، اختلالشان تشخيص داده شده و انشاءالله كه تحت درمان هم قرار گرفتهاند. تكليف آنهايي كه نميدانند دچار اختلال رواني جدي هستند چيست؟ آنهايي كه ممكن است ما باشيم و اختلالها و وسواسهايمان را جور ديگري براي خودمان توجيه كنيم و سوپرمنانه از مراجعه به پزشك و روانشناس و درمان سرباز كنيم. مثلا چقدر با مفهوم «اختلال استرس بعد از تروما» آشنا هستيم؟ چقدر ميدانيم تروما يا همان حادثه، چطور ميتواند منجر به اختلالهاي رواني جدي بشود، بيآنكه ما حواسمان باشد؟ حوادثي مثل تصادفهاي شديد جادهاي، آزار جنسي در كودكي يا بزرگسالي، تهديد به مرگ يا تجربه نزديك به مرگ، بلاهاي طبيعي مثل زلزله و سيل و بلاهاي انساني مثل جنگ ميتواند منجر به اختلال استرس بعد از تروما بشود؛ اختلالهايي كه در لباسهاي مختلف و حتي گولزنك خودشان را نشان ميدهند و اگر مراقبت و درمان نشوند، فرد را حتي ميتوانند به كام مرگ بكشانند. نگاهي بيندازيد به صفحات حوادث روزنامهها و خبرگزاريها، به آمار بالاي مرگ و مير جادهاي، به درگيريها و دعواهاي خياباني. بازماندههاي اين اتفاقها چقدر در كنار رسيدگي به سلامت فيزيكيشان، پيگير سلامت روانشان بعد از حادثه هستند؟ اصلا اختلال استرس بعد از تروما را كنار بگذاريم، چند نفر را ميشناسيد كه با علايم اختلالهاي رواني در خانه و محل كارشان نشستهاند و فكر ميكنند احتياج به رواندرمان و پزشك ندارند. زير بار سنگين انگهاي اجتماعي، در قرن بيست و يكم معتقدند «ديوانه» نيستند، احتياج به درمان ندارند و خودشان از پس روانشان برميآيند. آدمهاي زيادي كه ممكن است جزو اين يك چهارم جمعيت كشور نباشند كه دكتر صادقي از آنها گفته. يكچهارمي كه به گفته او با تغيير در عملكرد، ايجاد افكار غيرمعمول، تغيير در خلق و خو و خواب، بياشتهايي، عدم تمايلات جنسي، افسردگيهاي بيجهت و خوشيهاي بيدليل و در مواردي با علايم جسمي مانند سر دردهاي غيرعادي، دل درد، سوءهاضمه، مشكلات قاعدگي و دردهاي پراكنده در بدن به روانپزشك مراجعه ميكنند. يكچهارمي كه خودشان براي خودشان «سرترالين» و «زاناكس» تجويز نكردند و براي اختلالهاي خواب و خلق و خوشان به خوددرماني رو نياوردند. بايد مفتخر بود به اين يك چهارم كه آمار رسمي را درست كردهاند و اميدوار بود آنهايي كه دچار اختلال هستند ولي در اين آمار نقشي ندارند، روانشناسي را به عنوان يك علم بپذيرند و براي سلامت روانشان آستين بالا بزنند.