از روزگار رفته حکایت
سيد علي ميرفتاح
گاهی، وقتی به گذشته فکر میکنم، بعضی صحنهها که به یادم میآید، مُخم سوت میکشد. از خودم میپرسم که نکند اینها را به خواب دیدهایم یا در خیال قصه ساختهایم. مگر میشود در این مملکت پوشیدن لباس آستین کوتاه برای آقایان جرم بوده باشد؟ امروز آقایان در این دیار برای خود آقایی میکنند. در آنچه میپوشند، آنچه بر سر میگذارند و آنچه ریش و موی خود را بدان میآرایند، از هفت دولت آزادند. یکی گیس میبافد، یکی سر میتراشد، یکی زیرپیراهنی را به جای پیراهن میپوشد، یکی شلوار پاره پا میکند و کسی هم کاریاش ندارد. خدا را شکر که کاریاش ندارند. کاش همین رویه ادامه یابد به بقیه ابنا و بنات بشر هم کار نداشته باشند. اما یادتان هست، اگر سنتان قد نمیدهد باور میکنید که روزی روزگاری در این مملکت پوشیدن لباس آستین کوتاه قدغن بود و مامورین با کوتهآستینان برخورد میکردند؟ باور میکنید یک روزی کوتهآستینان را به دانشگاهها و ادارات راه نمیدادند؟ نه آیهای نازل شده بود، نه حدیثی نقل شده بود، نه حتی فقیهی حکم داده بود، اما معالوصف حراستیها و مامورین، مرد بیآستین که میدیدند انگار فاسق و فاجر دیده بودند... من خودم به چشم خود ندیده بودم اما یادم هست یکی از همکارانمان، آن موقع میگفت که دستش را رنگ کرده بودند... دنیای غریبی بود. در سیره پیامبر آمده بود که ختمی مرتبت موی خود را بلند کرده بودند تا آن حد که روی شانه ریخته بود. پیامبر ما(ص) شهره بودند به خوشبویی و زیبایی و آراستگی. به موهای خود روغن میزدند، شانه میکردند و تمیز و نظیف نگاه میداشتند اما در شهرهای ما، دم در حراست، همین که دانشجوی زلفدار میدیدند، آلارمشان را به صدا درمیآوردند و نسبت به تراشیدن آن اقدام عاجل به عمل میآوردند. باور میکنید روزی روزگاری در همین مملکت با سبیل خالی مشکل جدی داشتند و صاحبان سبیل بیریش را به زندقه و الحاد و کفر نسبت میدادند... الان خیلی مشتاقم بدانم که قصه ترویج آستین بلند و پیراهن روی شلوار از کدام اتاق فکر بیرون آمد؟ یکی از علمایی که به خیرخواهیشان اطمینان دارم، برایم تعریف میکردند که در مرکز اسلامی اروپا، جوانی را ملاقات کردند که سوال شرعی داشت. میگفتند جوان موی بلندی داشت که چهرهاش را عین شمایلها کرده بود. گفتند: «از او پرسیدم چه موهای زیبایی، با چه شویندهای موهایتان را میشویید؟» گفتند: «جوان گفت حاج آقا اگر یک هزارم این مهربانی را با من در ایران میکردید، من امروز آلاخون والاخون غربت نبودم که حالا برای سوال شرعی گذرم به مرکز اسلامی بیفتد.» حرف حساب زده بود آن جوان و هزاران هزار جوانی که الکی و بیخودی، اینجا را بر خود عرصهای تنگ یافتند و به فرنگ گریختند و رفتند. هنوز هم میروند. واقعا مشتاقم که ببینم آن مبارزه با آَستین کوتاه از ذهن چه کسی یا کسانی بیرون آمد. اول انقلاب اتفاقا خیلیها آستین کوتاه میپوشیدند. حتی چند نماینده خبرگان هم بر و بازویشان بیرون بود. اما یكباره نمیدانم از کجا نهضتی راه افتاد برای مقابله با تنوع و تکثر لباس. هیچ وقت ندیدم و نشنیدم که بزرگان انقلاب علیه کراوات سخنرانی کنند و حرفی بزنند. مع ذلک آنقدری که با کراوات مبارزه شد، با ریا و دروغ و اختلاس نشد. انگار ارادهای بود که دنبال لباس متحدالشکل میگشت و بدش نمیآمد از روی دست چین دیروز و کره امروز یونیفرم مردانه، زنانه به تصویب برساند، اما زورش نرسید... اینجا به نظرم باید ممنون و مدیون روحانیون باشیم که به جهت پافشاری بر لباس خود، زیرآب هر نوع یونیفرمی را زدند. با این حال یادم هست اولین باری که عدهای از زنها به حجاب اجباری اعتراض کردند، شعار دادند زنها روسری، مردها عمامه. یعنی اگر بناست ما روسری سر کنیم، مردها هم باید که عمامه سر کنند. اما مگر به همین آسانی است و مگر هر کسی میتواند تشبه به علما کند و عمامه سر بگذارد؟ عرضم چیز دیگری بود. بعد از گذشت نزدیک چهار دهه، با تعجب از آن مبارزه سفت و سخت با آستین کوتاه یاد میکنیم و به آن میخندیم. خندهدار هم هست، اما باور کنید درآن ایام گریهدار بود و جای آن بود که خون موج زند در دل لعل... من نمیدانم، دهبیست سال دیگر به کدامیک از برنامهها و حرفهای امروزمان میخندیم و چه چیزهایی از وقایع شهر را مسخره میکنیم. اما میدانم که همیشه عدهای هستند که بیاعتنا به شرع و گفتههای خدا و پیغمبر، بیاعتنا به حکم مراجع، برای خود قانون وضع میکنند، بیآنکه عواقبش را بسنجند. عجیب آنکه حرف و حکمشان نیز نافذ است. نفوذ کلامی دارند که میتوانند عرصه را بر دیگران تنگ کنند و سر هیچ دعواهای جدی و تمامعیار راست کنند و برای مدتهای مدید ملت را سر کار بگذارند.