رانندگي جنسيت نميشناسد ۶
مژگان افروزي
در تمام كشورهاي جهان براي حفظ امنيت و آرامش شهر و شهروندانش قوانيني وضع ميشود كه عدم توجه به هركدام از اين قوانين با جريمههاي مختلف همراه خواهد بود. در اين ستون موارد كوچك اما موثر شهروندي را مرور ميكنيم به اميد اينكه شهروندان بهتري باشيم.
۱- در تاكسي در يكي از مناطق مركزي شهر بودم. پشت چراغ قرمز پلاك خودروي جلويي نظرم را جلب كرد. روي بخشي از پلاك را با كاغذ پوشانده بود تا دوربينهاي ثبت تخلف راهنمايي و رانندگي نتوانند از پلاك عكس بگيرند. از آنسوي چهارراه افسر راهنمايي به سمتش آمد، كاغذ پلاكها را كند و راننده را جريمه كرد. چند متر جلوتر راننده پياده شد با دو تكه كاغذ و چسب در دست! ميخواست پلاكهايش را دوباره بپوشاند!
يادآوري: اگر مجبور هستيم وارد حوزه طرح ترافيك بشويم تهيه مجوز عبور مانند تهيه بليت سينما نشان شخصيت ما است. اگر مجبور نيستيم از وسايل نقليه عمومي استفاده كنيم. اِعمال طرح ترافيك صرفا براي كنترل ترافيك است. پوشاندن پلاك با پوزخند قانون را دور زدم باعث افزايش اندوخته اقتصادي ما نميشود و هركس در قبال اشتباهاتش متناسب با جرم بايد تنبيه شود. به همين راحتي!
۲- زمستان در اتوبان ترافيك بود. سرباز جواني اشاره كرد كه متوقف بشويم تا ماشينهاي لاين كناري حركت كنند. در مدتي كه منتظر بوديم رفتارش توجهم را جلب كرد. مشخص بود كه خيلي سردش است و لباسش براي آن هوا كافي نبود. دستهايش از سرما سرخ شده بودند و مرتب آنها را بهم گره ميزد و سعي ميكرد با گرماي نفسش گرمشان كند ولي فايده نداشت. با اين حال به مردم لبخند ميزد. بياختيار دست در كيفم كردم و چند آبنبات برداشتم و شيشه را دادم پايين. وقتي اشاره كرد كه حركت كنيم دستم را از شيشه بيرون بردم و به سمتش دراز كردم و آبنباتها را در دستش گذاشته و خسته نباشيد گفتم. با لبخند تشكر كرد و به مسيرم ادامه دادم.
يادآوري: گاهي يك دلگرمي كوچك ميتواند تحمل لحظات سخت را سادهتر كند. ماموران راهنمايي، رانندگي آدم آهني نيستند. به حرمت ساعات طولاني كه در سرما و گرما براي ايجاد نظم تلاش ميكنند با لبخند با آنها برخورد كنيم.
۳- پيرمرد، صبور و مهربان بود. از آن پيرمردهاي نقلي اما فِرز. از خانه براي كاري بيرون رفت. راننده در حين رانندگي سرگرم موبايل بود. پيرمرد را نديد. پيكر نحيف مرد بعد از يك ماه بيهوشي به خاك سپرده شد. پيرمرد پدر دوستم بود. چند سال پيش صبح راهي محل كار بودم. كنار اتوبان صدر ترافيك بود. دست جواني از زير پوشش سفيد بيرون بود. فكر كردم هر روز خانوادههاي بسياري عزيزشان را كف خيابان از دست ميدهند و هميشه فكر ميكنيم اين حوادث براي ديگران رخ ميدهد و ما از تمام اينها مصون هستيم. فكر كردم جوان صبح، مثل همه از خواب بيدار شده، با خانوادهاش حرف زده و قراري گذاشته و چند دقيقه بعد از تمام قرارها، بيقراري نصيب دل عزيزانش شده و ميتوانست به قرارش برسد اگر ما امانش ميداديم و با عزراييل هم پيمان نميشديم!
يادآوري: از خانه كه بيرون ميآييم تعداد كمي از افراد را ميشناسيم كه نسبت بهشان حسي نداريم ولي قطعا هستند كساني كه غريبههاي ما را به جان دوست دارند. هنگام رانندگي و هر كجا كه در كنار غريبه و آشنا هستيم، مراقب دل خودشان و عزيزانشان باشيم. سفير و دليل اخبار غمانگيز نشويم كه هيچ مقدار مبلغ ديه و هيچ غرامتي، جانِ عزيز مردم نميشود.