تهران و همه آنچه كه ندارد
نازنين متيننيا
مناسبتهاي تاريخي در تقويم يا از تولد و مرگ آمده يا از يك واقعه و رخداد. آدمها و اتفاقهاي تاريخي، هميشه اولويت اصلي براي تعيين يك مناسبت هستند؛ مناسبتهايي كه ميآيند و ميروند تا حواس ما را جمع كنند كه چه چيزهايي داريم و در يك خودآگاه جمعي مراقب داراييها باشيم. تقويمها هيچوقت كاري به نداشتهها ندارند؛ به نداشتههاي مهمي كه حتي بيشتر از آن داراييهاي جمعي به كارمان ميآيند، اما آنقدر در ناخودآگاه جمعي از دست رفتهاند كه ديگر كسي حواسش به آنها نيست. مثلا همين جمعهاي كه گذشت روز تهران بود، شهردار در اينستاگرامش از تهران گفت و «انديشيدن به تهراني بودن». عدهاي هم حرفهاي ديگر زدند و در نهايت و برآيند همه اينها، بدون اينكه خبري از چنين مناسبتي در شهر و براي شهروندان باشد، اين جمعه هم مثل هم جمعههاي تعطيل ديگر گذشت. اما در اصل ماجرا، در آنجايي كه زندگي روزمره همه ما پايتختنشينان شكل ميگيرد، هويت «تهران» ملغمهاي پيچيده از «ازدست دادنها» است؛ كوچه باغهاي از دست رفته، درختهاي قطع شده، هواي بينفس و پراز دود، آلودگي و... آنقدر در سطح اين شهر پررنگ شدهاند كه حرف زدن از آنها هم كليشه است. آنقدر كه ديگر درباره آن حرف نميزنيم و در سطح روزمرّگي، شبيه يك عضو معلول از زندگي آن را پذيرفتهايم. درواقع نه تنها در تقويم كه در هيچكجاي زندگي و حافظه شهروندي ما يادآوري نميشود كه در همين شهر بزرگ چه چيزهايي را نداريم. مثلا نميگويند كه مدتها است كلمه بخشش و گذشت در ترافيكهاي طولاني شهر گم شده. يادآوري نميشود كه لبخند عابرها به يكديگر كمتر و كمتر ميشود و تماشاي كارتنخوابها، كودكان كار و آنهايي كه به دنبال روزي تا كمر در سطل آشغال فرو رفتهاند، بيشتر شده و به يك عادت رسيده. بله، كسي درباره اينها حرف نميزند و اتفاقي را هم در تقويم ثبت نميكند. چون حرف زدن درباره نداشتن بخشش، آرامش، آسودگي، امكانات، مهرباني و هزار و يك اتفاق خوب ديگر يا به همراه شدن آن با زندگي روزمره ثبت در خودآگاه جمعي نياز دارد يا تحمل پذيرش نداشتههايي كه نه تنها مديران كه حتي شهروندان هم از ديدن اينهمه نداشت، فراري هستند تا خودآگاه جمعي با مكانسيم دفاعي انكار، راحتترين مسير را پيدا كند.