نقدي بر دو مجموعه شعر شيرين ترابي
احساسي مطبوع درباره زندگاني
عبدالعلي دستغيب
نويسنده، مترجم و منتقد ادبي
دو دفتر شعر شيرين ترابي دربردارنده اشعار كوتاه و بلندي است كه مناسبات عاطفي او را با خانواده، جامعه و وقايع روزانه نشان ميدهد. كوتاهترين قطعه آمده در هر دو دفتر دو سطر است. سراينده در اشعار خود بيشتر از دنياي خود سخن ميگويد و به مسائل خانه و خانواده و به اشعار خانگي اشاره بسيار دارد. احساسي كه سراينده قصد انتقال آن را دارد احساسي است مطبوع درباره زندگاني، خانواده، خانه و فرزند كه گاه به بينشي عاطفي و رمانتيك ميبرد، به همين دليل و نيز به دليل عواطف زنانه روحيه صلحطلبي و بيزاري از جنگ و گرايش عشق و مهرباني در شعرهاي وي دست بالا دارد و در قطعهاي ميگويد هنوز اميدوار به اتفاقي است كه دستهايش را به شاخ درخت زيتوني برساند كه هر بار كه آن را ميچيند، تلخياش عطري ميشود تا لاي پيراهنش بخزد. (قطاري در آشپزخانه، 43)
در اين قسم نوشتهها، سراينده مانند مشاهدهگري پديدار ميشود كه پيداست خود در صحنه نيست. آنچه او را به سوي صلح دوستي ميكشاند نه حاصل مشاهده ميدانهاي خونين و هولانگيز جنگ است و نه نتيجه مشاركت در آن. عواطفي به سينهاش فشار ميآورد و او ناچار ميشود آنها را به صورت شعر درآورد. اميدوار به صلح پايدار است و شاخهاي زيتون نشانه صلحجويي است. با اين همه ورود در عرصه سياست و بيان تحولات اجتماعي كار يا مشغله او نيست. آنچه به سياست مرتبط ميشود و در هر كتاب اندك است، مشكل سراينده بيشتر پيوند دارد با عواطف زنانه و آرزوهاي زنان در مقام مادر و همسر. حديث عشق و عاشقي نيز در اشعار سراينده چنان كه بايد همه جا ساري و جاري است و تعابير و لحن كلام او نيز آرام و آرامشبخش است:
ستاره در تاريكي / ميدرخشد / و خبر آمدن تو
در چشمهاي من. (همان، 59)
سراينده از تماشاي مناظر طبيعت نيز غافل نيست. در دفتر درختي در دهان ماه را افتاده در فنجان ميبيند تا به لبهاي محبوب يا همسر يا فرزند برسد اين قسم تعابير مدرن است؟ گمان نميكنم چراكه در اشعار كلاسيك ما خورشيد را افتاده در پياله ميديدند، امروز سراينده ماه را در فنجان ميبيند. برخي از گزارههاي كتاب توصيف است. البته اين قسم توصيفها خالي از ظرافتهايي نيست اما هنوز نه شعر است و كم يا زياد نياز به دستكاري دارد در مثل آنجا كه به مخاطب ميگويد بيا به غارها برگرديم به عصر يخبندان... (درختي در دهان ماه، 26) يا مينويسد: «ميسوزد خورشيد/ آتشاش/ دامن دريا گرفته» (همان، 34)
ويژگيهاي صوري و معنايي و زيباييشناختي هر دو كتاب عبارت است از كوتاهنويسي، معماسازي (چيستانسازي)، وصف طبيعت به صورت ساده و بدون تزيينهاي كلامي مرسوم، تغزل و اوصاف عاشقانه، توجه زياد به خانه و ابزار خانگي به ويژه اشيا و حالات زنانه مثل گيسو بريدن، نخ، پارچه، آشپزخانه، آبستن، نطفه بستن، سيني قديمي، شال زرد، پتوي سپيد، چتر، روسري، شيشه بهارنارنج...
برخي از قطعهها قراردادي از آب درآمده يا اشاره به قهرمان بعضي از اشخاص داستاني دارد مانند اين قطعه:
شبها/ از شازده كوچولو ميگفت/ و روزها كوزت/ نميدانست كه آخر قصه براي قرصي نان/ بايد موهايش را بفروشد. (همان، 17)
سراينده اشارت دارد به دو رمان سن اگزوپري و ويكتور هوگو. در «بينوايان» هوگو، اين فانتين مادر كوزت است كه در عسرت و فقر تنها چيزي كه برايش باقي مانده تا بفروشد موهاي زيبا و پرچين و شكن اوست اما اين قطعه بيان انشايي دارد و شعر نيست. افزوده بر آن اين اشخاص در محيط بومي هم شناخته شده نيستند و تنها مطلبي كه در اينجا عايد خواننده قطعه ميشود، آشنايي اجمالي با فقر است و اين عامل البته براي اينكه گزاره يا گزارههايي را شعر بسازد كافي نيست. به هرحال شايد بتوان پس از خوانش چنين قطعهاي گفت كه نويسنده آن با اين دو رمان و رماننويس مشهور آشنا بوده است. معما (چيستان) سازي سراينده در بسياري از قطعهها آشكار است و طبعا زماني كه اين معماها و هرگونه معمايي حل شود، آسان شود. قطعه «بيا برگرديم به دورها...» حكايت دارد از دعوت سراينده از محبوب به دور، به غار... و از همان آغاز قطعه- چنان كه ديديم- پايان آن آشكار است و معما حل ميشود و شعر جاي ميپردازد. اين قطعه كوتاه نيز معماست:
از گرسنگي به خواب رفت/ تا شما بيدار شويد/ كودككار. (همان، 15)
كوتاهنويسي در شعر فارسي پيشينه طولاني دارد و گاهي به صورت سخن نغز و بهيادماندني درميآيد. رباعيهاي خيام، رودكي و ديگران و خسروانيهاي دوره ساماني كه اصل آن به موسيقي و شعر دوره ساساني ميرسد، مشهور و آشناست. در دوره جديد نوعي كوتاهسرايي به تاثير اشعار هايكو به وجود آمده كه در دو دفتر شعر شيرين ترابي هم راه يافته. در مقدمه دفتر «درختي در دهان ماه...» آمده است كه:
اين دفتر دربردارنده اشعار كوتاه شاعر است كه عنوان آن از دو كلمه ماه و درخت آمده و هر يك از اين كلمهها داراي ويژگي تاويل [در واقع تفسير] پذيرند كه ميتواند همچون نشانهاي براي ورود به كتاب و در نهايت براي ورود در اشعار باشد. برخي اشعار سراينده از بابت طبيعتگرايي ميتواند در رديف اشعار هايكو قرار گيرد...» اگر بخواهيم در اين زمينه دقيقتر سخن گوييم، بايد گفت كه شيرين ترابي دو قسم كوتاهسرايي دارد: اشعار دوگاني يا سهگاني (سطري) و اشعار هايكو:
از آن ديدار / دو سيب سرخ/ مانده بر نيمكت. (درختي در دهان ماه، 38) . اين شعر «هايكو»ست و توصيفي نيست. نخست اينكه تصويري است، تصوير ديدني (بصري) دارد. دو سيب سرخ را مانده بر نيمكت مشاهده ميكنيم. پيكره و تصوير picture است، ملموس و حسشدني. افزوده بر اين در دانستگي خود آنها مجسم ميكنيم و اين image يا تصوير خيال است و اين دو تصوير دانستگي و ملموس با مكثي كه «سكوت واژه» ناميده ميشود، از هم جدا ميشوند. «سكوت واژه» در اين قطعه، عزيمت يا به احتمالي جدايي است. ديدار دو عاشق و معشوق سپري شده و فقط يادي از آن- دو سيب به جا مانده- در هوا موج ميزند.
اما اين سهگاني (سه سطري) هايكو نيست و فقط توصيف است:
برف بار/ در گودي گامها جا مانده نگاهم. (همان، 50)
تصوير آمده در قطعه واقعي و مشاهدهپذير است. در راه يا در بيابان برف باريده. علايم گامها به صورت گوديهايي كه ايجاد كردهاند، نمايان است اما گزاره جا ماندن نگاه راوي چيز تازهاي نميگويد. تصويري خارج از دانستگي شاعر آمده و او آن را بدون بينش تازه يا عميقي بيان ميكند اما در تصوير قطعه قبلي (دو سيب جا مانده) سراينده در قطعه مداخله ميكند و آن را از انديشه و دانستگي خود عبور ميدهد. در واقع سراينده در قطعه دوم معناي افزوده بر تصوير «برف با... » ارايه نميدهد و آن را از صافي ضمير خود نميگذراند. در واقع در همه اشعار اين معناي افزوده يا دلالت است كه شعريت شعر را تضمين ميكند. در دو دفتر سراينده كم نيست قطعههايي كه ايجاز در آنها رعايت نشده يا سراينده براي القاي عاطفه و انديشه خود به توضيح دادن و توصيف مطالب پرداخته. در مثل در قطعهاي مينويسد: ميانديشم/ به حوادث پيله كرده/ در وهم فردا/ به كودكان آينده/ چهگونه بگويند از رنگها (قطاري در...، 64)
و ميافزايد: سفيد رنگ صلح است! وقتي سفيدي را بر كفن مادرانشان ديدهاند چگونه سرخ را به عشق مثال بزنند، وقتي خون پاشيده بر شهر... اين گزارهها بيشتر توصيف و شرح مصايب است نه شعر.
سراينده مانند بيشتر شاعران نوپرداز چند دهه اخير بر بنياد ضرورتهاي زمان و دانستگي خود – كه بيشتر متوجه موضوع و اشياي عادي و ساده است – از زبان رسمي ادبي، زبان نيمحماسي اخوان و شاملو و زبان عرفاني (ذن بوديسم) سپهري فاصله ميگيرد و به زبان گفتار روزانه گرايش پيدا ميكند. اشعار او البته بيتوجه به مسائل اجتماعي نيست.
به پسرم سپردهام پاييز/ باراني بپوشد/ با جيبهايي اندازه دو دست/ عشق/ سرزده از راه ميرسد (قطاري در آشپزخانه، 23)
او همچنين در اين زمينه اشعاري به ياد پدر و خانه پدري نوشته است كه گيرايي ويژهاي دارد.
سراينده از بازيهاي لفظي و معنايي كلمهها و گزارهها نيز غافل نيست و در اين ميدان نيز هنرنمايي ميكند. جايي مينويسد (ديگر سنگاش را به سينه نميزنم/ بعد از تلقين برايم سنگ تمام بگذارد، همان، 40) سنگ كسي را به سينه زدن اصطلاح زباني است و «سنگ تمام گذاردن» (در اينجا مراد دفن كردن است) نيز همين طور و در اين بازي لفظي با «سنگ» مهارتي به كار رفته است. در شعر كوتاه:
دو دو/ چي چي/ كو كو/چي چي/ خودش را به نفهميدن زده/ قطاري كه برد ترا (درختي در دهان ماه، 15)
در تقليد صداي موتور و چرخهاي قطار راهآهن هنري به كار رفته. برخي از اشعار سراينده بر اساس مضمون يا قصه يا اسطورهاي ساخته شده در مثل آنجا كه در كتاب «درختي در دهان ماه» آمده: هر شب درختي را به ماه پيشكش ميكنند/ و ماه در دهان درخت تكثير ميشود، مراد از درخت زن است و از ماه، مرد اما زمينه ارجاع درونمايه شعر در اينجا زياد رايج و مشهور نيست. در طرز نگاه كردن به طبيعت و اشيا، سراينده از عواطف زنانه – چنان كه بايد بهرهبرداري ميكند. لحن روايي و بياني سراينده ساده صميمانه و غالبا دور از به هم آميختن الحان گوناگون و متضاد است اما كلي و متعارف نيست. صميمانه است و گاه مانند اين است كه مادري با كودكش سخن ميگويد: قدمهاي باران/ ضرب آهنگ انگشتان مادربزرگ/ بر سيني قديمي (درختي در دهان ماه، 16)