از پشت عينك و قلم روزنامهنگاران
سيد علي ميرفتاح
امروز ديدم جمعي از هنرمندان هاليوود خواهان بسته شدن توييتر شدهاند. قضيه مربوط به بيآبرويي تهيهكننده معروف هاروي واينستين است. بيربط هم نگفتهاند. اگر يك جا، يك وقت رايگيري كنند من به بسته شدن حسابهاي توييتري راي ميدهم. از بس كه فتنه از توييتر درآمده، از بقيه فضاي مجازي درنيامده. البته از اينستاگرام و فيسبوك و باقي اپليكيشنها گل و بلبل درنميآيد، اما در مجموع وقتي جمع و تفريق ميكنيم، ميبينيم خير توييتر كمتر از شر آن است. شر ناموسياش به درك. اينكه معلوم ميشود در سطح بالاي تهيهكنندگي هاليوود چه كثافتي در جريان است، كمترين شر توييتر است. چه بسا منافعي هم براي زن و بچه مردم داشته باشد تا بيگدار دل به درياي سينما نزنند. اما مشكل اصلي من با توييتر، توييتهاي سياسيِ آدمهاي اسم و رسمدار سياسي است. اشتباه نكنيد، توييتر فريبتان ندهد، فكر نكنيد در دنيا تغييري ايجاد شده و اراذل و اوباش جاي سياستمداران ردهبالاي دنيا را گرفتهاند. اين هم شايد قابل بررسي باشد، اما مهمترين اتفاقي كه در اين عرصه افتاده، اين است كه روزنامهها كنار رفتهاند و سياستمداران بياعتنا به روزنامهنگاران هرچه را دلشان بخواهد مينويسند و منتشر ميكنند. رمان «بل آمي» را اگر نخواندهايد، بخوانيد. مال گي دو مو پاسان است. بيشتر درباره روزنامهنگاري صد سال پيش است. اما براي امروز هم مصداق دارد. در آنجا نكته ظريفي را بازگو ميكند كه بسيار جالب توجه است. ميگويد در اصل اين روزنامهنگاران هستند كه با نقل قولهايي كه از سياستمداران ميآورند جهان را مديريت ميكنند. يك نقل قول خوب از وزير فرانسه و سرضرب يك جواب خوبتر از سفير چين ميتواند آتش مخاصمه دو كشور را بخواباند و براي مدتهاي طولاني بين چين و فرانسه صلح برقرار كند. خوبي روزنامهنگاران/ روشنفكران اين است كه هر طور بلدند، ميخواهند جلوي جنگ را بگيرند و اگرچه ميدانند موفق نميشوند اما سعي ميكنند تا جهان قابل تحملتري بسازند. در عوض سياستمداران غربي و ژنرالهاي جنگافروز دلشان جنگ و خودنمايي ميخواهد. براي همين هم هست كه عمدتا از روزنامهنگاران بدشان ميآيد و سعي ميكنند اين طبقه را از بين ببرند. ترامپ اولين كاري كه كرد همين بود كه بين خودش و مردم، واسطه «ژورناليسم» را حذف كرد و به كمك توييتر حرفهاي خودش را مستقيم به اطلاع عموم رساند. اين حرفهاي سراسر جنگطلبانه، ابلهانه، يك جاهايي خندهدار و گريهدار، بسيار خطرناك است. اگر به دست مطبوعات ميافتاد شك نكنيد كه تغيير ميكرد و تلطيف ميشد. تازه بعد از ترامپ است كه ما ميتوانيم بفهميم در كاخ سفيد يا هر كاخ ديگري چه ميگذرد. قبلا به واسطه روزنامهها استنباطمان اين بود كه سياستمداراني باهوش و زيرك و مرموز بر مسند قدرت سوارند. توييتر كه آمد، معلوم شد اكثر هم مشتي كمهوش و خنگ و سادهلوحاند و جا دارد كه با اضطراب و ترس و اندوه اخبارشان را پيگيري كنيم. در همين مدتي كه ترامپ آمده و در همين مدتي كه توييتر به تصرف سياستمداران درآمده، ميزان استرس مردم نيز به حد چشمگيري بالا گرفته، خيلي ترسناك است يكه به دو كردنهاي امريكا و كره شمالي يا با هر جاي ديگر. قبلا روزنامهنگاران نسبتا خردمند حرفها را تلطيف ميكردند، موقع ميزانپاژ هوشمندي به خرج ميدادند و تاثيرات هيجاني اخبار را دستكاري ميكردند حتي ضرب جملات را ميگرفتند. طوري كه حاصلش جنگ سردي ميشد كه ميتوانست 60 سال كش پيدا كند. اما حالا توييتر فضاي لخت و بيروحي است كه عينا حرف سياستمدار را منتقل ميكند. نه عكسي، نه تبليغي، نه گل و بلبلي، هيچ چيز. هيچ چيزي نيست جز حرفهاي بيحساب و كتاب يك رييسجمهور نسبتا ديوانه.
در عرصههاي اقتصاد و فرهنگ هم توييتر وضع و حالي بهتر از اين ندارد... شايد از اينجا به بعد است كه ضرورت حضور روزنامهها حس ميشود و جهان به اين نتيجه ميرسد كه اگر دوباره سياست را از پشت عينك و قلم ژورناليستها دنبال كند، بهتر است و براي تداوم صلح كارسازتر است. چه بسا بعضي سياستمداران با عقل هم به اين نتيجه برسند و به جاي وقت تلف كردن پشت توييتر با مطبوعات گفتوگو كنند. روزنامهنگاران جاي سياستمداران حرف بزنند به مراتب بهتر است تا آنها خود، بيپرده و صريح حرف بزنند.