حضور ابراهيم اصغرزاده، فعال سياسي اصلاحطلب و يكي از دانشجويان خط امامي كه در سال 58 در تسخير سفارت امريكا نقش داشته، در دانشگاه شهيد بهشتي فضايي را ايجاد كرد تا هم به علل اقدام دانشجويان خط امامي در حمله به سفارتخانه امريكا پرداخته شود و هم در خصوص تاثير اين حادثه تاريخي بر شكلگيري مناسبات ميان ايران و امريكا حرفهايي زده شود. آثار اشغال سفارت امريكا در ايران و ماجراي گروگانگيري پس از آن يكي از مهمترين اتفاقات پس از انقلاب بود كه همچنان روابط و مناسبات ايران با امريكا از آن متاثر است. ابراهيم اصغرزاده نيز به عنوان يكي از فعالان در آن روزها به دانشگاه شهيد بهشتي آمده بود تا تشريح كند كه تيرگي مناسبات بين ايران و كشور امريكا چه آبشخوري داشته است. همين بود كه در سخنرانياش به شعار رايج آن روزها در بين مردم يعني «دانشجوي خط امام؛ بر تو درود، برتو سلام» اشاره كرد تا توصيفي از فضاي ذهني جامعه در آن روزها نسبت به مساله اشغال سفارت امريكا ارايه دهد. البته او ميگويد كه نقدهاي زيادي به كار خط اماميها در مساله تسخير سفارت امريكا دارد و اشاره ميكند كه «وقتي سفارت امريكا اشغال شد، دولت امريكا رابطهاش را با ايران قطع نكرد بلكه پنج ماه بعد رابطه خود را با ايران قطع كرد و روزي كه رابطهاش با ايران قطع شد، ما هم اعلام كرديم از اين قطع رابطه استقبال ميكنيم. ايران هم رابطهاش را تا آن زمان با امريكا قطع نكرده بود. »همين است كه اين فعال سياسي اصلاحطلب نگاهي را كه تيرگي روابط بين ايران و امريكا را تنها محصول اين حادثه تاريخي ميداند، نقد ميكند. بر همين اساس به بزنگاههاي مختلفي اشاره ميكند كه ايران ميتوانست به كمك آن در تغيير اين مناسبات براي مذاكره با امريكا بهره بگيرد. اصغرزاده تلاش كرد تا گفت و شنودي هم طي سخنرانياش با دانشجويان داشته باشد. همين بود كه از آنها پرسيد كدام يك از دانشجويان امريكا را رويايي ميداند كه آرزويش را دارد و همچنين پرسيد كدام يك از دانشجويان امريكا را كشوري منفور ميبيند. با همين نكته صحبتش را آغاز كرد تا تشريح كند كه روابط و مناسبات دو كشور چه فراز و نشيبهايي را به خود ديده است. در اين مراسم كه به همت دانشجويان آزاديخواه دانشگاه شهيد بهشتي به مناسبت 13 آبان برگزار شده بود، تعداد زيادي از دانشجويان حضور داشتند و سالن مملو از دانشجوياني بود كه ميخواستند روايتي دست اول را از ابراهيم اصغرزاده به عنوان فرد حاضر در واقعه بشنوند.
فضاي روشنفكري عليه غرب و امريكا بود
ابراهيم اصغرزاده با طرح اين پرسش كه بايد ببينيم كه نسبت ما با امريكا چيست، گفت: بالاخره امريكا تا حدود 60 تا 70 سال پيش در منطقه خاورميانه كشور محبوبي بود. سيستم سياسي امريكا، دستاوردهاي قانون اساسي و استقلال اين كشور و اعلاميههايي كه در ابتدا موسسان و پدران نظام سياسي اين كشور دادهاند، مورد توجه بوده است. وي افزود: در مشروطه و حتي بهار عربي و كشورهاي خاورميانه دفاع از قانون، نظام پارلماني و كنترل دولت توسط ارگانهاي مختلف هدف خوبي شمرده ميشد و اينها چيزهايي بود كه موسسين دولت امريكا به دنبال آن بودند. نظام سياسي امريكا برخلاف نظامهاي اروپايي حقوق شهروندي را به رسميت شناخته بود و حق اعتراض به دولت را نيز در نظر داشت. اين فعال سياسي اصلاحطلب با بيان اينكه در ايران، كشور امريكا تا قبل از كودتاي 28 مرداد از نظر روشنفكران، به غير از روشنفكران ماركسيستي به عنوان نيروي سوم پذيرفته ميشد، اظهار كرد: حتي دولت مصدق به عنوان نيروي سوم به امريكا تكيه كرد و تلاش ميكرد تا از طريق امريكا مشكل خود را با انگليس حل كند. در كشورهاي خاورميانه اكثر نظامهاي استعماري و استعمارگر ريشههاي بريتانيايي داشتند يا دست نشانده روسيه بودند و امريكا چهرهاي آزاديخواه و آزاديگستر داشت. ابراهيم اصغرزاده با طرح اين پرسش كه چه اتفاقي افتاد كه كشوري توانسته بود به عنوان يك نيروي آزاديبخش مورد توجه قرار بگيرد خودش مدافع دولتهاي نظامي شد و اظهار كرد: حتي در دورهاي واژه امريكا مترادف با دفاع از استبداد و ديكتاتوري در امريكاي لاتين، آفريقا و آسيا شد. چرا اين روند در 28 مرداد متوقف شد و دربار شاه تبديل به يك دربار ديكتاتور با ابزار نظامي و امنيتي شد؟ سفارت امريكا در ايران كه سفارت معقولي بود، از 28 مرداد 32 به يك دژ نظامي تبديل شد كه افسران عاليرتبه امريكايي در آن حضور داشتند و يك جمع 50 هزار نفري مستشار نظامي و غير نظامي در ايران را مديريت ميكرد.
او تصريح كرد: فضايي پيش آمد تا مردم منطقه مشكلات استبدادي كشورشان را از دريچه دولتهايي ببينند كه به نوعي وابسته به امريكا و غرب هستند. غربگرايي و امريكادوستي تبديل به يك اتفاق ناميمون شد كه بايد در برابر آن موضع گرفت. هويت خودمان را بايد در مقابل آن به دست آوريم تا مراقب باشيم كه در آن استحاله نشويم.
مبارزه امپرياليستي از نوع سخت را قبول نداشتيم
ابراهيم اصغرزاده با بيان اينكه امريكا در سير تحولات بعد از جنگ جهاني دوم به ابر قدرت داراي توان اقتصادي بالا تبديل شد، تصريح كرد: جنگ جهاني دوم به انتها رسيده بود و امريكا ميخواست با طرحهايي همچون مارشال اروپا و جهان را نجات بدهد. كندي و جانسون كه بعد از ترور كندي روي كار آمد، صحبت از اين ميكردند كه بايد در جهان اين قطبي بودن بين فقير و غني برداشته شود. بايد به جاي اينكه بيعدالتي منجر به حكومتهاي ماركسيستي شود، شرايط عدالت اجتماعي فراهم شود. انقلاب سفيد يا انقلاب ارضي ايران محصول تفكري بود كه بالاخره در كاخ سفيد هوادار داشت. وي افزود: جانسون تعداد سربازهاي امريكايي در ويتنام را از 20 هزار نفر به 500 هزار نفر رساند. در عين اينكه نگاهي به نقش امريكا در دنيا داشتند، ميخواستند براي اقتصاد شان در دنيا حوزههاي نفوذ پيدا كنند و هم بتوانند نيروي نظامي خود را تقويت كنند. نيكسون از جمله فاسدترين افراد در حكومت امريكا بود. بعد از آن كارتر آمد كه دلسوزيهايي داشت و بحث حقوق بشر را مطرح كرد ولي اشتباهات مهلكي انجام داد. در سال 56 و 57 كه مردم ايران در خيابانها بودند و انقلاب پيش ميرفت او شروع به دفاع از شاه و اعلام كرد كه ايران جزيره ثبات است. وي با اشاره به اينكه امريكا بعد از كشتار 17 شهريور در ميدان ژاله از شاه حمايت كرد و در 13 آبان 57 كه جلوي سر در دانشگاه، دانشآموزان توسط ارتش به رگبار بسته شدند، دوباره كاخ سفيد از شاه دفاع كرد، گفت: اشتباهات كارتر بعدا تكرار شد. بعد از او ريگان آمد و اين بين يك انقلاب مردمي در ايران انجام شد. وي افزود: سفارت امريكا به هر دليل توسط دانشجويان اشغال شد. آن زمان در سراسر دنيا اعتراضات عمومي، خياباني و دانشجويي و اشغال سفارتها، مدني تلقي ميشد و به عنوان يك اقدام باز دارنده در مقابل دخالتهاي امريكا كه نمونه مشخص آن جنگ ويتنام بود، شناخته ميشد. در امريكا تظاهرات بسيار گستردهاي توسط دانشجويان و هنرمندان و روشنفكران انجام ميشد. در اروپا نيز اعتراضاتي به رفتار امريكا انجام شد. او با بيان اينكه گروههايي در دنيا بودند كه تصور ميكردند در مبارزه با امپرياليسم بايد مبارزهاي از جنس سخت انجام دهند، اظهار كرد: من به آنها كاري ندارم اما اين نوع از رفتار سخت در دستور كار ما به عنوان دانشجويان انقلابي نبود. حداقل در طول هشت ماه بعد از ابتداي انقلاب تا روز 13 آبان سفارت امريكا مستقر بود، چنين فكري نداشتيم. قبل از آن هم يك جريان ماركسيستي به سفارت امريكا حمله و كرد و بلافاصله هم امام خميني پيام داد كه آنها را بيرون بريزيد و چنين شد. او ادامه داد: شاه مصلوب الاختيار شده بود و نوكر سرسپرده اين كشور شده بود. در نوشتههاي اسدالله اعلم هم اين نكته آمده است. شاه تصور ميكرد امريكاييها تاج و تختش را به او بازگرداندهاند. يادمان نرود كه محمدرضا شاه تلاش ميكرد تا يك پايه امنيت منطقه را به عهده بگيرد و واقعا همچنين بود. امنيت منطقه بر دو پايه ايران و عربستان استوار بود. از وقتي انگليس منطقه را ترك كرده بود، ايران روي اين دو پايه حركت ميكرد.
بعد از اشغال سفارت امريكا، سفارتخانه داير بود
ابراهيم اصغرزاده در ادامه گفت: ايران حتي قويتر از عربستان بود و نقش ژاندارمري را داشت. حتي به نمايندگي از امريكا بعضا گروههاي انقلابي را سركوب ميكرد. با اينحال در طول سالهاي بعد، شاه اعتماد به نفسش را از دست داد و يك موجود بياختيار تابع امريكا شد. بعد از پيروزي انقلاب هيچ اتفاق غير منتظرهاي نيفتاد و سفارت امريكا داير بود و بازرگان و دكتر يزدي از امريكاييها تقاضا كردند كه به آنها كمك كنند كه بفهميم در منطقه كدام كشور ما را تهديد ميكند. امريكا عكسهاي ماهوارهاي را در اختيار دولت موقت قرار داد و به ما گفت كه ارتش عراق براي حمله به كشور آماده شده است. اطلاعات تحركات ارتش عراق توسط امريكا در ماه ارديبهشت تا اواخر تابستان 58 به دولت موقت داده شد. به دولت موقت گفته شد كه اين اطلاعات را فقط براي اين ميدهيم كه از كشورتان مراقبت كنيد. بر خلاف حرفهايي كه زده ميشود استراتژي اصلي امريكا بعد از انقلاب اين نبود كه ايران را تجزيه كند. بلكه اين بود كه وحدت ارضي ايران حفظ شود و وحدت ملياش باقي بماند تا بتواند در مقابل شوروي و دسترسي كمونيستها به آبهاي گرم مقاومت كند. اين استراتژي كلان امريكا در آن زمان بود. اين فعال سياسي اصلاحطلب با اشاره به اينكه استراتژي امريكا نيز در آن زمان واضح و روشن بود و در نظام دوقطبياي بوديم كه يك طرف امريكا و طرف ديگر شوروي بود، اظهار كرد: با فروپاشي شوروي بود كه اين نگاه دچار ابهام و تغيير شد. امريكا به دنبال يك دشمن ميگشت.
وي با بيان اينكه حمله به برجهاي دوقلو در امريكا باعث شد كه امريكا دشمني به نام «تروريسم» را علم كند، اظهار كرد: اين مساله سبب شد كه امريكا آرايش سياسي جهان را تغيير دهد. بوش هم در اين راستا ايران، كره شمالي و عراق را محور شرارت اعلام كرد. وي در خصوص اشغال سفارت امريكا گفت: پيش از اشغال سفارت امريكا فضا به اين صورت بود كه چون امريكا از شاه حمايت كرده بود، مردم ناراحت بودند. آن زمان حتي يك نفر به اين نتيجه نرسيده بود كه بايد در سفارت امريكا را ببنديم. درست است كه هر كشوري به دنبال منافع خودش است و امريكا اگر دستش ميرسيد نميگذاشت حكومت شاه سقوط كند، ولي وقتي نتوانست و نشد، آيا به اين معني است كه استراتژياش الزاما اين بود كه گروههاي سلطنتطلب را متحد كند و آنها را به سمت كودتا ببرد؟ اين مقداري محل ترديد است و بايد اسناد بررسي شود. وي افزود: من به لحاظ كارشناسي معتقدم كه امريكا بعد از اشغال سفارت به دنبال اين نبود كه ايران تجزيه شود. شايد حتي به دنبال اين نبود كه انقلاب سرنگون شود. به اين دليل كه امريكاييها تحليل ميكردند كه اگر ايران تجزيه شود، بخشي از آن به دست عراق و بخشي به دست شوروي ميافتد. اين به ضرر منافع درازمدت امريكا بود. وي با اشاره به اينكه جاي بحث و بررسي دارد كه در آن هشت ماه منتهي به اشغال سفارت امريكا چه اتفاقي افتاد كه دانشجويان چنين تصميمي گرفتند، تصريح كرد: انقلاب كه شكل گرفت نگاهي بين ما بود كه عينكي سياه و سفيد نسبت به غرب داشت و فكر ميكرديم كه غرب يك پيكره منسجم است. دانشمان اين بود كه آنجايي كه سرزمين سرمايه است و آنجا كه كاركردهاي انباشت سرمايه ايران را استعمار ميكند، يكپارچه است. تصور ميكرديم هاليوود عبارت از كل جهان غرب است. زشتيها و پلشتيها متعلق به همه غرب است و نگاهي ايدئولوژيك به مساله داشتيم. وي تصريح كرد: حتي ميگفتيم ذات نظام امريكايي سلطه و نژاد پرستي است. برداشت ما از امريكا اين بود كه كشوري متحد و متشكل است. سازمان سيا و دنياي سرمايه داري تمام كشور است و بعد از انقلاب تازه فهميديم كه مسوولان كشور فرزندانشان را با زور و زر به آن طرف مرز ميفرستند تا در آن كشورهاي فاسد تحصيل كنند. بخشي از پرونده زشتي كه چهره آموزش عالي در ايران را مخدوش كرد يعني بورسيههاي غيرقانوني تلاش جناح اصولگرا بود براي اينكه فرزندان بخشي از مسوولان به بيرون از مرزها براي درس خواندن منتقل شوند. هيچ كدام هم فرزندانشان را به كره شمالي يا سوريه نفرستادهاند.
استراتژي امريكا در منطقه و تغيير آرايش سياسي پس از فروپاشي شوروي
ابراهيم اصغرزاده تصريح كرد: در امريكا بالاخره گروههاي مختلفي وجود دارند از نئوكانها تا محافظهكارها، نئوليبرالها، گروههاي پروتستاني نئواينگلندي هستند كه اعتقاد دارند رسالت الهي دارند و دنيا را بايد تغيير دهند. اخيرا يكي از نئونازيها در امريكا سخنراني ميكرد. حادثه برجهاي دوقلو در روحيات امريكاييها تغيير ايجاد كرد و متوجه شدند كه امنيت برايشان خيلي مهم است. به دولتشان اجازه دادند به شرايط دوران جنگ سرد بازگردد. او ادامه داد: دولت امريكا اعلام كرد كه بايد براي ايجاد امنيت ريشه ترور را در مبدا بخشكانم. نيروي نظامياش را به سراسر دنيا فرستاد. يادمان باشد ماشين نظامي امريكا قدرتمند است و اقتصادش نيز چنين است. اقتصاد امريكا دو برابر اقتصاد بعد از خودش است. او با اشاره به اينكه قدرت نظامي امريكا نياز به توجيه دارد، اظهار كرد: به شهروند بايد گفته شود كه ماليات دهد تا حقوق ارتشيها در اين كشور داده شود. شهروند امريكايي ميپرسد كه چرا در زماني كه كشور تهديد نميشود بايد ماليات بدهد. نيروي نظامي امريكا داراي قدرت و سازوكار بود اما هژموني نداشت. بعد از حمله به برجهاي دو قلو، امريكا توانست به مداخلات نظامياش در كشورها معنا بخشي كند.
وي افزود: اين ماشين نظامي احتياج به كار داشت. اينكه سربازي امريكايي در كشور ديگري كشته شود، توجيه نداشت و تنها به بهانه دفاع از امنيت كشور در بيرون از مرزها آن سرباز ميتوانست در نظر مردم اين كشور قهرمان تلقي شود. در جنگ ويتنام اما اينطور نبود و افكار عمومي اين كشور نميپذيرفت كه سربازي كه در اين كشور كشته شود، شهيد بنامد و آن را تجاوزگري نام دادند. اصغرزاده با بيان اينكه بعد از اواخر جنگ سرد امريكاييها به اين نتيجه رسيدند كه از نيروهاي جهادي اسلامي بايد حمايت كنند، اظهار كرد: اين حرف را هم خانم كلينتون زد و هم آقاي ريگان. ريگان بسيار نئوليبرال و جنگطلب بود و نخستين پروژهاش جنگ ستارگان بود.
آمريكايي ها تصور ميكردند تقويت نيروهاي جهادي در مقابل كمونيسم جواب ميدهد
اين فعال سياسي اصلاحطلب تصريح كرد: امريكاييها فكر ميكردند كه تقويت اسلام و تقويت نيروهاي جهادي در دنياي اسلام در مقابل كمونيسم جواب ميدهد. حالا اينكه اين نقش چقدر باعث شد كه آنها نسبت به انقلاب ايران چشم بپوشند يا فقط متوجه نيروهاي غير مذهبي در ايران باشند بايد در فرصت و بحثي ديگر درباره آن حرف زد. وي افزود: وقتي سفارت امريكا اشغال شد، دولت امريكا رابطهاش را با ايران قطع نكرد بلكه پنج ماه بعد رابطه خود را با ايران قطع كرد و روزي كه رابطهاش با ايران قطع شد، ما هم اعلام كرديم از اين قطع رابطه استقبال ميكنيم. ايران هم رابطهاش را تا آن زمان با امريكا قطع نكرده بود. اصغرزاده گفت: بعد از اينكه گروگانگيري به طول انجاميد و همين مساله آثار بسيار سوء براي كشور منطقه و انقلاب به وجود آورد. ما درگير جنگ شديم؛ همان جنگي كه حتي در زمان شاه اسناد نشان ميداد كه پيشبيني امريكاييها اين بود كه صدام قصد جنگ با ايران را دارد. اين فعال سياسي اصلاحطلب اظهار كرد: طبيعتا كشوري كه عليه ايران بود بايد يك كمك اطلاعاتي به آنها ميكرد. نكته كليدي اين بود كه بعد از كارتر، ريگان به قدرت رسيد و يك هواپيماي پر از اسلحه با مشاور خودش آقاي مكفارلين و يك كيك و يك كليدي كه روي كيك طراحي شده بود و يك كلت به فرودگاه مهرآباد فرستاد. وي افزود: يعني اينكه حاضر بودند با ما وارد گفتوگو شوند. مقامات ايران تصميم گرفتند در مقابل اين مساله بايستند. پس اينجا ديگر چه ربطي به دانشجويان خط امام دارد؟ اگر قرار بود كه دانشجويان خط امام مسوول جنگ و حوادث بعد از آن شوند، مساله مكفارلين نشان داد كه امريكا پرونده گروگانگيري را بسته است. حكومت ايران امريكا را مسبب همه بدبختيها دانست و اين به دانشجويان خط امام چه ربطي دارد.
نبايد براي تحليل، يك تكه از تاريخ را بقاپيم
ابراهيم اصغرزاده با اشاره به اينكه بايد ببينيم هر يك از اين حوادث تاريخي در كجاي تحليل ميتواند قرار بگيرد، اظهار كرد: نبايد يك تكه از حوادث تاريخي را بقاپيم و بقيهاش را تحليل بياوريم. امروز برخي از نشريات ما با چريكهاي فدايي و مجاهدين خلق مشكل دارند و براي اينكه آنها را بزنند، ميگويند جنگ مسلحانه و چريكي اشتباه بوده است. يك زماني بهترين و صادقترين بچههاي اين مملكت اسلحه پيدا ميكردند تا مقابل يك نظام ديكتاتوري بايستند و مبارزه كنند. فرض كنيم اشتباه بود. ما نبايد حوادث تاريخي را بقاپيم. وي تصريح كرد: بعد از ماجراي مك فارلين اتفاقاتي در امريكا و ايران افتاد. دولت آقاي هاشميرفسنجاني و خاتمي روي كار آمدند. آن زمان من دعواهايي با آقاي هاشمي بر سر آوردن آقاي فلاحيان در وزارت اطلاعات داشتم. روابط ايران با كشورهاي مختلف دچار مشكل بود. بعد از آن آقاي خاتمي آمد و شرايط كشور بهتر شد و مساله مردم امريكا را از دولت امريكا جدا كرد و كم كم به اينجا رسيديم كه امريكا را يك پيكره واحد نبينيم. خاتمي از گفتوگوي تمدنها صحبت كرد. ابراهيم اصغرزاده با بيان اينكه كلينتون بيان كرد كه ما متوجه هستيم كه در 28 مرداد به ملت ايران ظلم كرديم، اظهار كرد: حتي جملاتي كه وزير امور خارجه اين كشور گفت در حد عذرخواهي بود. كدام كشور وقتي تجاوز به كشور ديگر ميكند، پس از آن عذرخواهي ميكند؟ آقاي خاتمي هم مساله گفتوگوي تمدنها را مطرح كرده بود اما آنها موضوع را به جايي رساندند كه آقاي خاتمي در سازمان ملل مخفي شد كه با رييسجمهور امريكا دست ندهد. وي افزود: نميشود كه پشت سر دانشجوهاي خط امامي بايستيم و بگوييم مساله اشغال سفارت امريكا باعث اين وضعيت مناسبات بين ايران و امريكا شد. بارها شده كه رابطه ايران و امريكا به سمت بهبود رفته اما خرابش كردند. 22 ماه آقاي ظريف و جان كري پشت سر درهاي بسته گفتوگو و مذاكره كردند. اين مساله اعتبار ايران را در دنيا بالا برد. چطور روسيه و چين كه دشمن امريكا هستند با آن كشور گفتوگو ميكنند. اين فعال سياسي اصلاحطلب تصريح كرد: آنوقت ايران نبايد مذاكره كند و كارتش را به روسيه و چين بدهد تا آنها مذاكره كنند؟ جالب اين است كه امريكا در مذاكرات يك بار نگفت دانشجويان خط امام چه بلايي بر سر ايران آوردند. پروندهاي كه به خاطر ندانمكاري احمدينژاد عليه ايران شكل گرفت را شكستند. چه كساني امروز به دنبال اين هستند كه اين اعتبار را از دست گروههاي ميانهرو بگيرند؟ من به اقدام دانشجويان خط امام انتقاد دارم. چرا كه اقدامي غيرحرفهاي بود كه اعتراض خودشان را نسبت به پذيرش شاه در امريكا نشان دهند. قرار نبود به سربازان و گروگانگيران حرفهاي تبديل شوند. گروگانگيري در هر جايي كار زشتي است ولي ما كار امريكاييها را آن زمان زشتتر ميدانستيم.
خط مقدم نظام، ديپلماتها و سياستمداران هستند
اصغرزاده گفت: اتفاقي كه در سال 92 باعث شد كه نيروهاي معتدل و اصلاحطلب شرايط را براي گفتوگو باز كند. دستاورد مهمي به بارآورد و اعتبار ايران را در جامعه جهاني افزايش داد. به دنيا نشان داد خط مقدم نظام ديپلماتها و سياستمداران هستند. همين جا از آقاي روحاني گله دارم كه گفت از حقوق شهروندي دفاع ميكند و نيروهاي نظامي را به پادگانها برميگرداند و اقتصاد و فرهنگ را از آنها ميگيرد. الان ايراد كارش كجا است؟ آقاي مهندس موسوي و كروبي در حصر ميگويند كه صندوق راي بياوريد تا راي دهيم. اصلاحطلبان به آقاي روحاني راي دادهاند و پاي آن هم هستند. با اين حال از روحاني ميخواهند تعامل را با دنيا گسترش دهد؛ حقوق شهروندي را رعايت كند و حقوق اقليتها را جدي بگيرد. معني ندارد كه اقليتها اينقدر مغفول باشند. موضوع سپنتا نيكنام فاجعه بود. دولت در اين مورد چرا نقشي بازي نميكند؟ ابراهيم اصغرزاده با بيان اينكه اصلاحطلبان بارها گفتند كه اگر ترامپ بيايد، دنيا ناامنتر خواهد شد، اظهار كرد: ترامپ بزرگترين مخالفينش را در دولت و جامعه امريكا دارد و چرا ما از اين شرايط استفاده نميكنيم؟ اين مساله در كجاي سياست خارجي جمهوري اسلامي قرار ميگيرد؟ نميدانيد بايد لابي كنيد و با گروههاي مختلف امريكايي ارتباط داشته باشيد و هزينه فشار امريكا روي ايران را از داخل امريكا كاهش دهيد. تضادها و اختلافات داخلي امريكا را نميفهميد. وي خاطرنشان كرد: امريكا نبايد بتواند اجماع به نفع ايران را بشكند. دولت ايران بايد پرچم صلح دوستي و مبارزه با تروريسم را بردارد و با دولتهايي كه از آمدن ترامپ ضرر ميكنند، ارتباط برقرار كند. اين به مفهوم اين نيست كه همه كارتهايش را به روسيه يا چين بدهد. بر سر مساله اس-300 روسيه نصب را طولاني كرد و اطلاعاتش را به دشمن داد اما در عرض 24 ساعت اس-400 را برايشان نصب كرد.