• 1404 چهارشنبه 24 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3947 -
  • 1396 يکشنبه 14 آبان

در بند نقش ايوان

سيدعلي ميرفتاح

مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان... از روي تجربه‌هاي شخصي و جمعي عرض مي‌كنم كه هرگاه آمده‌اند سرمه به چشم مطبوعات بكشند، بدتر زده‌اند كورش كرده‌اند. هرجا را كه دولت كاري به كارش نداشته، اوضاعش هزار بار بهتر از جايي بوده كه دولت كار به كارش داشته. يكي مي‌گفت بازار قاچاق از اين رو در ايران داغ و پررونق است و روز به روز پيشرفت مي‌كند كه دولت زورش نمي‌رسد در آن تصرف كند. نه قاچاقچي‌ها از وزرا و وكلا حرف‌شنوي دارند و نه وزرا و وكلا مي‌توانند براي آنها قانون وضع كنند و لايحه بنويسند و... دولت را در اين نوشته به معني عام بگيريد؛ گرچه فعلا اين آتش لايحه فلان، از دخمه دولت به معني خاص، يعني از وزارت ارشاد و معاونت مطبوعات بلند شده است. بگذاريد يك حكايت تكراري را براي‌تان نقل كنم. سال‌هاست هر كس از من درباره يارانه مطبوعات، مميزي، مجوز، پروانه، اشتراك، ساماندهي و از اين قبيل مي‌پرسد، حكايتي از مولانا عبيد زاكاني را برايش تعريف مي‌كنم. چند باري هم كه به حضور مسوولان شرفياب شدم جسارت كردم و اين حكايت را اگرچه با ملاحظاتي نقل كردم. بلانسبت مرد زشت‌رويي، با صورت پر آبله، اخمو، عصباني، دژم و ناراحت بچه‌اي را بغل گرفته بود. بچه بي‌قراري مي‌كرد. مرد او را نوازش مي‌كرد و برايش آواز مي‌خواند و خوراكي‌اش مي‌داد و مي‌گفت چه كنم كه آرام شوي؟ ظريفي مي‌گذشت، فرض كن روزنامه‌نگاري. گفت: مشكل اين بچه تويي؛ زمينش بگذاري آرام مي‌شود، نيازي هم به يارانه و اسباب‌بازي و قاقالي‌لي و سامانه اشتراك و لايحه و كمك بلاعوض ندارد. نسبت «ما» هم با دولت همين است. به خدا كاري به كارمان نداشته باشند وضع‌مان بهتر خواهد بود تا حالا كه به اسم‌هاي مختلف كار دارند. يك طوري با جامعه مطبوعات رفتار مي‌كنند كه انگار جز اينها، بقيه از جهان بي‌خبرند و هيچ كس مگر اين حضرات، لم كار را نمي‌داند و از قضايا سر درنمي‌آورد و اگر اينها سامان ندهند، مطبوعات سامان نمي‌پذيرند و مضمحل مي‌شوند... با دسته كورها كه طرف نيستيد. مطبوعات در اين مملكت سابقه دور و دراز دارند. زماني كه نصف بيشتر كشورهاي همسايه اسم‌شان را بلد نبودند بنويسند كه پايش ضربدر بزنند، روشنفكران اين مملكت روزنامه درمي‌آوردند و در مناسبات قدرت، شركت مي‌كردند. امروز را نبينيد كه مطبوعات، دور از جان، به خفت و خواري افتاده‌اند؛ يك زماني – كه خيلي هم دور نبود – روزنامه‌ها وزير و وكيل جابه‌جا مي‌كردند و جلوي فساد و خودكامگي را مي‌گرفتند و به مردم عقيده و راي مي‌فروختند. قريب بيست سال است به هزار بهانه توي سر مطبوعات زده‌اند... جمله‌ام را اصلاح كنم. قريب بيست سال است كه توي سر مطبوعات زده شده. فعل مجهول به درد همين روزها مي‌خورد. ضعيف‌شان كرده‌اند، هزاران گره سر راه‌شان قرار داده‌اند، اذيت‌شان كرده‌اند، خسته‌شان كرده‌اند، سرمايه‌هاي‌شان را به باد هوا داده‌اند، حالا كه تازه اين بندگان خدا مي‌خواهند رمقي بگيرند و نفسي تازه كنند، دفعتا واحده وسط راه نزول اجلال كرده‌اند و به اسم ساماندهي و لايحه و چيزهاي ديگر چوب لاي چرخ‌شان مي‌گذارند. صريح و روشن بگويم كه من به اين قضيه مشكوكم. يك‌جا، فقط يك جا هست كه بي‌مزد و منت هواي دولت و رييس‌جمهور را دارد و علي‌رغم پرداخت هزينه‌هاي سنگين از روحاني و كابينه‌اش حمايت بي‌دريغ مي‌كند و همه رقمه پاي دولت مي‌ايستد آن هم روزنامه‌ها هستند. باور كنيد هيچ طايفه‌اي به اندازه روزنامه‌نگاران پاي دولت نايستاده‌اند و هزينه نپرداخته‌اند. عدل، رفقا آمده‌اند و دارند همين‌ها را از خود مي‌آزارند و وادارشان مي‌كنند كه موضع بگيرند و عليه سياست‌هاي نه‌چندان كارآمدشان كمپين «نه» علم كنند؟ بعد هم چه اصراري است كه چرخ را از نو اختراع كنند؟ ما چه ساده‌دليم؛ تازه داشتيم بلندپروازي مي‌كرديم كه انتشار روزنامه و مجله جزو حقوق شهروندي است و همه از دم مي‌توانند با پول خود مجله و روزنامه دربياورند و حرف‌شان را- اگر مخل مملكت نباشد- به گوش ملت برسانند، بعد آقايان صدپله پايين‌تر آمده‌اند كه روزنامه كه سهل است به خبرنگارها هم بايد پروانه بدهيم، چرا؟ يك نگاهي به واقعيت دنيا بيندازيد. آقاجان، اين شبكه مجازي سيلي است كه آمده و همه دفتر و دستك‌هاي «بيگ‌برادر»ي را برده. دنياي «برادر بزرگي» تمام شده و هركس با يك گوشي بي‌هيچ مجوزي از هيچ كجا به تنهايي تلويزيون علم مي‌كند، روزنامه مي‌زند و هر چيزي را كه اراده كند در تيراژ ميليوني منتشر مي‌كند. كسي هم زورش به او نمي‌رسد. آن‌وقت خواجه در بند نقش ايوان است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون