گفتوگو با محمدعلي بنياسدي
به بهانه نمايشگاه رنگ، رخسار
راههاي پيچاپيچ نقاش
سيزدهمين نمايشگاه نقاشي محمدعلي بنياسدي برگزار شد. گالري ساربان ميزبان اين هنرمند نقاش و تصويرگر در آستانه هفتادسالگي بود. آنچه پيش روي شماست گفتوگويياست به بهانه نمايشگاه رنگ، رخسار.
در مسير حرفهاي تان راههاي زيادي رفتهايد. نقاشي كجاي اين مسير قرار دارد؟
جزو آدمهايي هستم كه نميتوانند چيزي را در خودشان نگه دارند، بپرورند و بعد به شكل جدي دربيايد و بيرون بريزند. بايد دايما كار كنم و پختگي در مسير اتفاق بيفتد. در هنرستان مجسمهسازي و بعد در دانشكده هنرهاي زيبا، نقاشي خواندم و همزمان در كانون انيميشن هم كار كردم. از يك جايي هم تصميم گرفتم انيميشن كار نكنم چرا كه آن موقع روي طلق كار ميكرديم و يك سيكل بايد تكرار ميشد و من هم نميتوانم كاري را عينا تكرار كنم. حتي وقتي روي بوم يك طرح مدادي ميكشم بعد ميخواهم روي آن رنگ بگذارم تغييرش ميدهم. كارهاي زيادي كردهام اما كار جدي و اصلي نقاشي بوده است.
دوران دانشكده چقدر در كارتان موثر بود؟
آن سالها در هنرهاي زيبا سال اول همه عمومي ميخواندند. سال دوم تقسيم ميشدند.
آموزههاي دانشكده كلا به كارتان ميآمد؟
تقريبا همهچيز را خودم كشف كردم. معلمهايمان هم مثل الان نبود كه سر كلاس باشند و گفتوگو كنند، چند دقيقهاي راهنمايي ميكردند و بعد ژوژمان كار بود. خودتان بايد پيدا ميكرديد.
يعني از هيچكس در آن دوره تاثير نگرفتيد؟
بهشدت از نويسندهها الهام گرفتم. شانس آوردم دوراني كه خيلي دوست داشتم مطالعه كنم اصلا كتابي راجع به نقاشي نبود. مطالعه گاهي به راحتي شما را ميبندد و كاناليزه ميكند. من هرچه خواندم از ادبيات بود. معلمهايي مثل شميم بهار در كلاس تحليل فيلم يا پرويز دوايي كه نگاهش به طنز برايم جذاب بود اثر بيشتري بر من داشتند.
در چند حوزه كار ميكردم به امروز كه نگاه ميكنم ميبينم دنبال خطي ميگشتم كه خودم را بيان كنم. شايد اگر به گذشته برگردم ديگر كاريكاتور كار نميكنم، ولي به من كمك كرد براي اينكه رفتار با قلم را ياد بگيرم. اگر يك مسير را ميرفتم شايد زودتر خودم را پيدا ميكردم اما اين چندگانگي در من همچنان عمل كرده است.