• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3953 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۲ آبان

گفت‌وگو با عباس جمالي، بازيگر نمايش «بكت»

بي‌هويتي سالن‌ها مخاطب را دچار بحران كرده است

نمايش «بكت» به كارگرداني مرتضي ميرمنتظمي اين شب‌ها در تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه است. نمايشي كه تجربه متفاوتي از گروه تئاتر «مشق» به حساب مي‌آيد و از مولفه‌هايي بهره مي‌گيرد كه ريسك كار در شرايط فعلي را افزايش مي‌دهد. اجرا با بازيگراني كه به معناي مرسوم چهره نيستند و از سوي ديگر به وجود آوردن امكاني براي حذف و اضافه‌هاي هر روزه و ايجاد تغيير مدام. چنين ايده‌اي از آنجا ريسك مالي گروه را افزايش مي‌دهد كه شرايط جذب تماشاگر از پيچيدگي‌هاي بيشتري برخوردار است. اما جمالي مي‌گويد حتي با وجود چنين شرايطي، اگر هر گروه سالن تمرين و اجراي اختصاصي در اختيار داشت اين كار ريسك نبود. سالن‌هاي داراي هويت كه تماشاگر پيش از ورود به آنها آگاه باشد قرار است با چه شكل و شيوه از اجرا مواجه شود. پيشنهادي كه بارها از سوي رسانه‌ها مطرح شده و اهالي تئاتر همواره بر لزوم هويت‌بخشي به سالن‌هاي نمايشي تاكيد كرده‌اند. روند جذب تماشاگر نمايش «بكت» نشان‌دهنده صدق اين پيشنهاد است؛ چراكه گروه كارش را با تماشاگر معدود آغاز كرد ولي در شب‌هاي پاياني با استقبال مواجه شد. احتمالا به همين دليل هم شاهد ادامه اجراها يا انتقال اجرا به يك سالن ديگر خواهيم بود و همين نكته نشان مي‌دهد استقرار گروه‌ها در يك سالن اختصاصي چه ميزان اهميت دارد.

 

پيش از اين به عنوان نويسنده و بازيگر با گروه همكاري كرده‌ايد ولي در نمايش «بكت» فقط به ايفاي نقش مي‌پردازيد. تجربه بازي براساس متن نويسنده ديگر چطور تجربه‌اي است؟

در حقيقت وقتي قرار است جز بازيگري مسووليت ديگري هم برعهده داشته باشم، حساسيت‌هايم بيشتر مي‌شود. به ويژه وقتي موضوع نوشتن به ميان مي‌آيد چون نمايشنامه خيلي برايم موجود مهمي است. «بكت» ژان آنوي از جمله نمايشنامه‌هايي بود كه سال‌ها قبل خوانده بودم و وقتي با گروه مشورت مي‌كرديم نظر مثبتي داشتم.

چطور شد گروه تصميم گرفت يك متن بردارد و در جريان تمرين تغيير دهد؟ چون مي‌دانم قبل از شروع تمرين‌ها شما روي متن كار كرده‌ايد.

با توجه به حساسيتي كه داشتم تصميم گرفتم كار چنداني در حوزه متن انجام ندهم چون نقش هانري را برعهده داشتم به همين دليل تنظيم وضعيت به وجود آمده كمي دشوار مي‌شد. نمي‌شد هم در دراماتورژي دست داشته باشم و هم به عنوان بازيگر كار روي صحنه بروم. بنابراين از همان روزهاي نخست اعلام كردم، بهتر است بيشتر روي بازيگري متمركز باشم تا دراماتورژي.

وقتي كارگردان تصميم مي‌گيرد شاخ و برگ‌ متن را در جريان تمرين كوتاه كند بازيگر مدام با چالش مواجه مي‌شود. حتي متوجه شدم بعضي صحنه‌ها هنگام اجرا از نمايش بيرون آمد. اينها شما را با دشواري مواجه نكرد؟

چيزي كه اهميت دارد ضرورت اجرا است. چون من وقتي مي‌نويسم طوري پيش مي‌روم كه هر آنچه به اجرا لطمه وارد كند را بيرون مي‌گذارم. اين براي زماني است كه من نويسنده متن هستم. اگر قرار باشد متن را منتشر كنم روي جزيي‌ترين موارد مانند نشانه‌ها و نقطه يا ويرگول نيز دقت دارم ولي براي اجرا وضعيت متفاوت مي‌شود. وقتي قرار است متن به صحنه بيايد همه‌چيز بايد در خدمت اجرا باشد. سلطان و شاه اجرا است. در مقام بازيگر هم همينطور اگر احساس كنم صحنه‌اي ضرورت ندارد با حذف آن موافقت مي‌كنم.

به نظر بين هانري نمايش «بكت» و ضحاك نمايش «p2» مشابهت‌ها و تفاوت‌هايي وجود دارد. كمي درباره اين دو شخصيت توضيح مي‌دهيد؟

كنش‌هاي شخصيت فرمانروا در نمايش p2 تا حدي موجزتر و خلاصه‌تر است و از لحاظ حضور اجرايي زمان زيادي در نمايش به خود اختصاص نمي‌دهد. اما وقتي قرار است كنشي داشته باشد، تاثير زيادي در صحنه مي‌گذارد. هانري در نمايش بكت خيلي چند وجهي است. يك وجه عاشقانه دارد، يك وجه مستبد كودك دارد و ريسك‌هايي هم انجام مي‌دهد كه نتيجه همين بازيگوشي است. شباهت بين اين دو به نوعي در «بازي» است كه به راه مي‌اندازند و هر دو حاكم از جايي به بعد اسير همان بازي مي‌شوند كه خودشان به راه انداخته‌اند. اتفاقي كه براي ضحاك نمايش p2 مي‌افتد اين است كه استبداد به حدي طول مي‌كشد كه در نهايت به كسالت مي‌انجامد. اينجا و در متن ژان آنوي هم از همين قاعده استفاده شده و هانري بازي با اسقف‌ها را به راه مي‌اندازد كه در نهايت خودش را اسير مي‌كند. چون يكي از ويژگي‌هايش اين است كه عناصر بازي قدرت متغيرند و هميشه تمام اجزا در خدمت شما عمل نمي‌كنند. حالا اگر يك آن ورق برگردد ديگر چيزي دست شما نيست و باخت آغاز مي‌شود. هانري در بخش اول شور زيادي دارد و در انتها به سكون مي‌رسد.

جالب است جمله‌اي تقريبا مشابه در هر دو متن تكرار مي‌شود. وقتي ضحاك در p2 خطاب به مردم مي‌گويد: «انفعال شما خسته‌كننده شده». همين جمله به نوعي در نمايش «بكت» وجود دارد در حالي كه اين دو متن و دو شخصيت باهم تفاوت‌ دارند.

اين كسالت در نمايش «P2» كسالت پادشاهي است از انفعال مردم خسته شده ولي در نمايش «بكت» با كسالتي مواجه هستيم كه به نوعي فردي و روحي است. هانري به تنهايي رسيده و به نوعي مي‌توان گفت از يك فقدان رنج مي‌برد. فقدان حضور فرد مورد علاقه‌‌اش و اينكه هر تلاشي در اين زمينه انجام مي‌دهد با بن بست مواجه مي‌شود. به اين ترتيب نمايشنامه ژان آنوي به‌صورت خيلي انضمامي وارد روابط شخصي و عاطفي شخصيت‌ها و جريان قدرت شده است. مثل اينكه امكان دارد يك شخص سياسي جايي صحبتي كرده باشد ولي حاكم در عمل جريان سياسي‌اش را حذف كند. يعني يك روابط شخصي يا عاطفي موجب پيش آمدهاي حاد سياسي و اجتماعي شود. يكي از جنبه‌هاي بسيار جذاب نمايشنامه آنوي همين است كه سياست را به لايه‌اي پنهان و خصوصي‌تر مي‌برد.

اينكه وقتي هنگام تمرين بخش‌هايي از متن حذف مي‌شود، روابط بين شخصيت‌ها و بازيگران روي صحنه را با چالش مواجه نمي‌كند؟

اگر طبق همان اصلي كه قبلا اشاره كردم اجرا را به مثابه يك موجود زنده در نظر بگيريم اين تغييرات اتفاق عجيبي نيست. ولي نكته اينجاست كه از نظر من دراماتورژي كار در حال حاضر دچار مساله است. يكي از مسائل هم همين است كه به واسطه شكل اجرايي و استفاده از مختصات زمين بسكتبال ‌امكان كنار هم قرار گرفتن قطعات به شكل ديگر وجود داشت. اتفاقا بايد به خلاصه‌شدگي دست پيدا مي‌كرد چون ديگر از فضاي كلاسيك موجود در متن فاصله گرفته و در مكان متفاوتي مثل زمين بازي اجرا مي‌شود. اما اين ترجمه متن به زمين بازي يك جاهايي خيلي خوب اتفاق افتاده ولي يك جا هم در جزييات روابط لكنت‌هايي وجود دارد كه هر شب درحال دستكاري‌اش هستيم. تمرين هنوز به پايان نرسيده و ما همچنان در فكر برگردان صحيح‌تر زبان متن به شيوه اجرايي هستيم. در كل با شيوه متناقض مواجه نيستيم ولي جزيياتي وجود دارد كه با شما موافقم و ما بايد بيشتر درباره آن جزييات دقت كنيم.

اين شكل كاري گروه تئاتر «مشق» در عين حال جذاب است و قابليت نقد هم دارد. براي شما به عنوان بازيگر چه جذابيتي ايجاد مي‌كند؟ مثلا جذاب‌تر نبود اگر كار روي جزييات از تمرين‌ها و قبل از اجراي عموم آغاز مي‌شد؟

اين زنده بودن كار برايم خيلي جذاب است. ما با وجود تمام اختلاف سليقه‌ها و اختلاف نظرها در گروه، همه پيرامون يك مبحث اشتراك و اتفاق نظر داريم كه همين شيوه كار كردن است. بله! كار پر ريسكي است و اجرا به موجودي تبديل مي‌شود كه در آخرين روز هم مي‌توان تغييرش داد. اتفاقا از همينجا وارد نكته مهم ديگري مي‌شويم. اينكه اگر گروه‌هاي نمايشي سالن‌هاي مختص خودشان داشتند، تماشاگر مي‌دانست قرار است با چه سبك و سياقي مواجه شود. به اين ترتيب وقتي به تماشاي يك نمايش از گروه تئاتر مشق مي‌نشست از قبل آگاه بود كه امكان هر تغييري وجود دارد و كار براي ما در تمرين تمام نمي‌شود. الان تماشاگر نمي‌داند به كجا مي‌رود و اين درحالي است كه شما شاهد استقبال از تئاتر آزاد هستيد چون تماشاگر از قبل مي‌داند با چه شمايلي از كار مواجه است. حتي اجرا‌كنندگان آن نمايش‌ها هم مي‌دانند تماشاگر آمده‌ چه ببيند. تكليف روشن است و توافق از پيش تعيين شده موجب سردرگرمي مخاطب مي‌شود. شايد غلو شده باشد كه تنها دليل تئاتر كار كردن من همين كشفي است كه روي صحنه اتفاق مي‌افتد. تاكيد دارم گروه‌هايي مثل ما بايد محل اجراي مشخص داشته باشند كه تماشاگر از قبل بداند براي چه وارد سالن مي‌شود.

البته كارگردان هم نشانه‌هاي سرراست از يك شيوه مشخص نمي‌دهد. چون امكان دارد زماني نمايش «فركانس» اجرا كند و بعد به «P2» و «پنج ثانيه برف» يا «مالي سوييني» با ايفاي نقش بازيگران شناخته شده برسد.

اگر سالن مورد نظر در اختيار گروه قرار داشته باشد قطعا تماشاگر متوجه مي‌شود هر بار قرار است با تجربه‌اي تازه و اتفاقا داراي خطا مواجه شود. اين ايراد ندارد چون ما در بروشور هم اشاره كرده‌ايم كه عامدانه از ويژگي‌هاي مولف بودن فرار مي‌كنيم و قرار نيست تماشاگر هر بار با يك سري كليشه‌هاي تكراري موجود در آثار مولف مواجه باشد. ولي بي‌هويتي سالن‌ها خيلي به اين شكل از كار آسيب مي‌رساند. حتي اگر شيوه اجرايي گروه مشق را كنار بگذاريم همين كه تماشاگر يك شب با نمايش روحوضي و شب بعد با متني از بكت و شكسپير مواجه است كار همه گروه‌ها را پيچيده مي‌كند. به نظرم امكان تعريف دادن و هويت‌بخشي به سالن‌ها وجود دارد و اگر اين اتفاق مي‌افتاد تماشاگر ديگر دچار بحران نمي‌شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون