• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3970 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۱۸ آذر

گفت‌وگويي با جناب مرگ

اسدالله امرايي

بي‌گمان شما مشهورترين مخلوقات هستيد، خودتان هم بيش از ما، به احوال نزار ما اهالي فرهنگ و هنر آگاهيد و از كليه ابزار دم دست‌تان براي دق دادن و خفه كردن‌مان بهره مي‌بريد. از سرطان‌هاي رنگارنگ گرفته تا قلب‌هاي ضعيف و باتري به باتري تا هواي آلوده به انواع سموم .
شما بهتر مي‌دانيد چه خبر است و از چيزهايي خبر داريد كه ما نداريم اما اگر در زمان مولانا و سليمان نبي گاهي تعجب مي‌كرديد از ديدن ما در باغ بغداد چون قرار بود عصر در اصفهان قبض روح بفرماييد، حالا كه آوازه فن و تكنولوژي گوش فلك را كر كرده و جناب پان‌كوكتو آن داستان را به فاصله تاختي برويم تا اصفهان تقليل مي‌دهد ديگر چه جاي تعجب. اكنون وا مي‌گذارم و در پي اثبات يا نفي اين مدعي نيستم كه كدام‌شان از روي هم نوشته‌اند و اصل داستان كجاست. پايان همه داستان‌ها يكي است همه مي‌ميريم. تنها يادآور مي‌شوم كه مسافر تازه‌اي كه برديد مجتبي عبدالله‌نژاد بود از نسل بالنده ادبيات ما. انساني والا و بي‌ادعا كه خبر مرگش همه دوستان او را در بهتي عظيم فروبرد. عبدالله‌نژاد زماني مرد كه در اوج پختگي كارهايش قرار داشت و بي‌هيچ ادعايي از نقش ديگران چشم‌پوشي مي‌كرد و منتظر نمي‌ماند تا ديگران پا پيش بگذارند و كاري بكنند بماند كه آنچه بر او رفت و بر همگنانش در يك جمله خلاصه كرده است همولايتي‌اش؛ تا عمق فاجعه را نشان دهم! يكي داستان است پر زآب چشم.
هميشه از فقدان ثبات مديريتي، مي‌ناليد و از باعث و باني امر مميزي شكوه مي‌كرد كه چنين وضعيت دشواري بر نويسنده و مترجم و شاعر و محقق تحميل كرده‌اند. مانع‌تراشي در برابر آثار فاخر و ميدان دادن به ميان‌مايه‌ها و بي‌مايه‌ها موجب تشديد وخامت اين وضعيت شده است. نقش و وظيفه نويسنده و مترجم پرورش فكر و روح خواننده است. از اين رو، نويسنده موظف است، در عين انتخاب و انتشار كتاب‌هاي جريان ساز، به كار خلاقه ترويج كتابخواني به عنوان بخشي از وظيفه خود مشغول شود. نگاه مجتبي عبدالله‌نژاد اين بود كه ادبيات را نمي‌توان حقير و خوانندگان را صغير پنداشت.
جناب مرگ،
ادبيات اين ملك از عبدالله‌نژاد كه داست را درسينه او فروبردي همواره خواهد گفت و نام او را تكرار خواهد كرد. چهارشنبه كه خبر پيچيد از صبح بهت‌زده ماندم. نه اينكه فكر كني شما را نمي‌شناسم يا به علت وجودي شما باور ندارم. دوست نويسنده‌مان جناب ژوزه ساراماگو كه خدمت‌شان رسيده‌ايد در ستايش شما كتابي نوشته. حالا كه رفيق عزيز ما را برده‌اي بدان كه مرگ نويسنده و شاعر، مرگ نيست؛ شاعر با شعرهايش و نوشته‌هايش زنده مي‌ماند. شما فقط جسم او  را از ما مي‌گيري.
جناب مرگ،
نمي‌دانم به كه دلداري دهم و به كه تسليت بگويم. به عليرضا آبيز، علي عبداللهي و جمع ادباي خراسان به دوستان نويسنده‌ام در كرگدن، به همكارانم در نشر هرمس، به ادبيات اين ملك تسليت مي‌گويم. ما دوستي را از دست داده‌ايم و ادبيات ما نويسنده‌اي دلسوز. امروز اندوهگين مرگ رفيقي عزيز هستيم. اما جناب مرگ بد نيست بروي سراغ آد‌م‌هاي منفور كه خون هزاران ‌تن را در شيشه كرده‌اند. بد نيست مدتي كوچه رندان بلا را به حال خودشان رها كني. مجتبي عبدالله‌نژاد فقط يك نام نيست. اما اينها را كه نوشتم فردا سراغ من نيايي و با دوستان نويسنده و مترجم و شاعر ما هم مدتي كاري نداشته باش. باشد كه چنين بادا!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون