نام نيك و ثواب
سيدعلي ميرفتاح
مرگ حق است و هيچ مخلوقي را از اين تقدير محتوم گزير و گريز نيست. كل نفس ذائقه الموت. هر كه باشيم و هر چه باشيم، دير يا زود طعم تلخ، چه بسا شيرين مرگ را ميچشيم. قبل از ما كسي نتوانسته از دست فرشته مرگ فرار كند.، بعد از ما هم نخواهد توانست. لايمكن الفرار من حكومتك. گدايان ميميرند، شاهان هم. بيسوادها ميميرند، علما هم. كل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام... پريروز كه روز عيد بود و سالروز تولد حضرت ختمي مرتبت، محمد مصطفي(ص)، خبردار شدم كه رفيقم، استادم و همكار عزيزم مجتبي عبداللهنژاد، دنياي خاكي را ترك گفته و به بهانه سكته قلبي به ديار باقي شتافته و به رحمت خداي متعال پيوسته است. در فرهنگ عامه، مرگهاي بيمقدمه را نابهنگام ميخوانند. آقاي عبداللهنژاد چهل و هشت سال بيشتر نداشت و آنقدري كه از ظاهرشان پيدا بود و ما خبر داشتيم بيماري لاعلاج نداشت. خوابيد و ديگر بيدار نشد. اما حقيقت اين است كه هيچ مرگي نابهنگام نيست. دير شدن و زود شدن به معني بيوقتي نيست. هر نفسي كه مرگ را درك ميكند در وقت معيني است كه از پيش، خداي متعال مقدر فرموده. درواقع نابهنگامي قيدي است كه به بازماندگان برميگردد، نه به متوفي. ما بيخبر از همه جا، درگير كار و بار روزمرهايم كه يكباره بانگي برميآيد و خبر مرگ خواجه عزيز و دوستداشتني را بر سرمان آوار ميكند؛ كاممان تلخ ميشود و اندوه فراق بر ذهن و دلمان بار ميشود. احبتي هجروني كما تشاء عداتي.
آقاي مجتبي عبداللهنژاد از زمره نويسندگان باصفا و باسوادي بود كه در اين روزها عددشان رو به كاهش است. خوانندگان كرگدن با نوشتههاي نغز و جذاب او بيشتر آشنا هستند و اهل كتاب لابد كتاب خوب گفتوگو با مسعود سعدسلمان را خواندهاند. همين پنجشنبه گذشته قرار و مدار گذاشتيم كه براي صفحه آخر «اعتماد»، هفتگي بنويسند. اسم ستون را هم گذاشت ماخوليا و توضيح داد كه عبارت را از سعدي بزرگ وام گرفته: به دود آتش ماخوليا دماغ بسوخت/ هنوز جهل مصور كه كيميايي هست. از بخت بيمراد ما، عمر نويسنده به چاپ يادداشت دوم نرسيد ماند كه امروز كار كنيم... نوشتهها و گفتههاي عبداللهنژاد گواهي ميدهند كه او از ذهني وقاد و ضميري روشن و دركي عميق و دانشي وسيع بهره فراوان دارد... دستم به فعل ماضي نميچرخد. دريغ و افسوس كه پيوندمان از هم گسست. تازه ابتداي دوستيمان بود و با حضرتش برنامهها داشتيم و بسيار خيالها، در دماغ پرورده بوديم. اگر مرگ داد است، بيداد چيست... كمتر كسي را ميشناسم كه به شيوايي و درستي او بنويسد. به زبان فارسي علاقه وافر داشت و از اينكه عدهاي حرمت اين زبان را بشكنند غمگين مي شد. معتقد بود كه بايد با تمام وجود اين ميراث گرانقدر فرهنگي را حفظ و حراست كنيم و حتي در پيامهاي موبايلي و مجازي غلط حرف نزنيم و به املا و انشاء درست بياعتنا نباشيم... او رفت، بيترديد ما هم از پي او ميرويم، اميد كه از او و از ما نام نيكي باقي بماند كه به تعبير سعدي دو چيز حاصل عمر است نام نيك و ثواب/ وز اين دو درگذري كل من عليها فان... به همسر داغدار و خردمند و اهل فضلش سركار خانم قسيميترشيزي و آقازاده بزرگوار و صالح و هنرمندش آرش عزيز تسليت ميگويم. خداوند همه ما را ببخشد و بيامرزد و مجتبي عبداللهنژاد را در پناه رحمت خويش ماوا دهد و او را در خلد برين با حافظ و سعدي و مولانا و مسعودسعد و ناصرخسرو
همنشين كند.