ادبيات بدون تاريخ بيمعناست
از «بچه چوپون»
تا «پرفسورهاي دانشگاه»
محمود دولتآبادي
موجب خرسندي است كه بعد از 50 سال پيش آمد كه من در يك محيط دانشگاهي باشم. تاكنون بيش از سه بار در دانشگاه بودم. يك بار سال 1352 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران در سالن ابن سينا حضور داشتم و بار دوم در دانشگاه صنعتي شريف حضور يافتم و يك بار نيز در دانشگاه تهران در نشستي خصوصي حاضر شدم. البته چندين بار نيز به دعوت دانشجويان سخنراني كردهام و برايشان داستان خواندهام يا صحبت كردهام.
آنچه بر آن تاكيد ميكنم، مقوله ارتباط نويسندگان از هر سبك و روشي با بخشهاي آكادميك ما است. خوشبختانه به تدريج بعد از حدود 80 سال از تاسيس دانشگاه شاهد آن هستيم كه به نحوي ادبيات معاصر و مدرن از تحريم بيرون ميآيد و به محيطهاي آكادميك راه مييابد و با دانشجوياني ارتباط مييابد كه بيشتر در ادبيات كلاسيك تخصص دارند. گرچه سالياني است كه بسياري از فارغالتحصيلان رشته ادبيات رسالههايشان را راجع به نويسندگان مدرن مينويسند و در زمينه آثار من هم رسالههايي نوشته شده است. اين امر به بركت اساتيد امروزي دانشگاه انجام شده است. دو تن از اين اساتيد الان اينجا حضور دارند، استاد پاينده كه اصلا ادبيات مدرن كار ميكنند و استاد رحمانيان نيز كه ربط ميان ادبيات و مردم را پيگيري
ميكنند.
اين اتفاق براي هر دو سو خوب است، هم براي ادبيات و هم براي دانشگاه. يعني ضمن اينكه به رفع بيگانگي بين نويسنده و جامعه دانشگاهي كمك ميكند، به فهم نسبتا واقعيتر از يكديگر نيز كمك ميكند. زيرا وقتي ارتباطي وجود ندارد، دانستگي نسبت به يكديگر مبهم است. ما در اينسو فكر ميكنيم كه الان در دانشگاهها چه ميگذرد و در دانشگاه نيز فكر ميكنند اگر آن نويسنده را دعوت به دانشگاه كنيم، آيا مشكلي پيش نميآيد؟! اين خط كشيها از ابتدا نادرست بود. من و ديگر دوستان اعتقاد داريم كه اين خطكشيها كاذب است، بين مردم نبايد اينقدر ديوار كشيده شود. به خصوص در حوزه فرهنگ كه امري است مربوط به همه، مفتخر هستم كه بگويم آثاري كه نوشتهام را همه مردم از «بچه چوپون» تا «پروفسورهاي دانشگاه» خواندهاند. به اين ترتيب جدايياي وجود ندارد و اهميت ادبيات در اين است كه چيزهايي را بيان ميكند كه علم و فلسفه آن را به نحوي ناديد ميگيرد. به اين ترتيب ادبيات آن است كه همه كساني كه به اندازه من يعني 7-6 كلاس درس خوانده باشند، ميتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. همه ميتوانند با ادبيات مربوط شوند و اگر قابليتي داشته باشد از آن بهره مند شوند و اگر قابليتي نداشته باشد هم آن را كنار بگذارند. نكتهاي كه بايد به آن توجه كنند اين است كه اگر اثري مناسب حال نباشد، خود مردم آن را نميخوانند و اگر اثري مناسب حال باشد، آن را در هر سوراخي قايم كنيد، آن را پيدا ميكنند و ميخوانند.
علي الاصول نميدانم ادبيات اگر نتواند بيان تاريخي باشد و زندگي مردم مملكت را در بافت اجتماعي شان بيان كند، چه چيز ميخواهد بگويد؟ اينكه شما اساتيد محترم به اين نقطه رسيديد كه نسبت ادبيات و تاريخ بسيار نزديك است، خيلي خوشايند است و خوشحالم كه همديگر را پيدا كرديم. اين امر در تاريخ كشور ما تا جايي كه جوان بودم و هر گونه كتابي ميخواندم، بسيار ناياب است. در تاريخ كشور ما دو تاريخ نويس هستند كه تاريخ را از لحاظ ادبي هم ديدهاند. يكي همشهري خودم ابوالفضل بيهقي است كه ميگويد تاريخ اين نيست كه آن آمد و زد و كشت و رفت و... بنابراين معلم اول تاريخ از اين بابت بيهقي است. در دوره مشروطيت هم احمد كسروي است كه در اجزا با بيان خاص خودش كه گاهي در سره گرايي افراطي است، وارد شد.
كارها ميتوانند به هم نزديك شوند، براي كمك كردن به يكديگر و بهتر فهميدن. من سه ركن براي افسردگي قائل شدهام. يكي از اين اركان خواندن تاريخ كشور است و جنبهاي كه توانسته آن را خنثي كند، خواندن ادبيات ايران بوده است. هر گاه غزلي از حافظ ميخوانم، واقعا... (تشويق حضار) ميگويد: حسنت ز اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آري به اتفاق جهان
ميتوان گرفت.
اخيرا كتابهايم را به احترام هم وطنان زلزله زده غرب كشور امضا كردم و هديه دادم و هزينهاش را براي زلزلهزدگان فرستادم. ميخواستم از بنيآدم داستاني بخوانم، زيرا اخيرا در تصاوير ديدم كه كسي يا كساني يا دستهايي پرچم كشور ما را پايين كشيدند. خيلي احساس اهانت كردم. البته اين داستان را پنج سال پيش در بني آدم نوشتهام و به اين پرداختهام كه چه موجودي ميتواند پرچم يك كشور را پايين بكشد. خيلي عجيب است. برخي ميگويند هنرمندان و نويسندگان پيشگو هستند. من چنين ادعايي نميكنم. اما به هر حال اين نوعي پيشگويي است. يك شب در سال 1363 يا 1364 مطلبي ميخواندم و نكتهاي به يادم آمد و به ضميرم رسيد كه آدمي در ميداني كوشش ميكند پرچم را پايين بياورد. بعدا اين را در بني آدم نوشتم. حرفم اين است اين كسي كه امروز اين كار را كرده سيواندي سال پيش در ساعت سه و ربع شب نوشتم. هركس اين كار زشت را كرده به سهم خودم نكوهش ميكنم و اين كار اصلا قابل توجيه و قابل
فهم نيست.