ريزگردي كه غول بيابان شد!
عباس محمدي – كوشان مهران/سياستمداران، تمايل دارند كه در برابر انتقادهايي كه به ايشان در مورد برنامههاي توسعهاي ناپايدار ميشود، بگويند كه «شما منتقدان، در دولت گذشته كجا بوديد؟!» يا «چرا در فلان جا از آن مدير انتقاد نكرديد؟!» اينگونه برخورد، بيش از هر چيز، نشانگر آن است كه دولتمردان مطالعه كمي دارند و به ويژه بسيار كم به رسانههاي منتقد سر ميزنند. كيست كه فقط سري به اينترنت، مثلا در جستوجوي عبارت «جاده پارك ملي گلستان» يا «خط لوله دنا»، زده باشد و چندين هزار يادداشت و مقاله در نقد كارهاي مخرب محيط زيست را كه در چندين سال گذشته نوشته شده و تقريبا تمام آنها ازسوي سمنها و كارشناسان غيردولتي و خبرنگاران بوده، نديده باشد؟! واقعيت اين است كه بايد از يك «سندروم نديدن فاجعه» سخن گفت كه مديران ما به آن دچار شدهاند.
درسهايي كه گرفته نشد
چنين است، ماجراي ريزگردها كه اين روزها بسان غولي سايه شوم خود را بهويژه بر خوزستان دوستداشتني و غرب كشور انداخته و گاه بيشتر از نيمي از كشور را نيز دربرميگيرد. اكنون كه چند استان كشور و كل زاگرس (بزرگترين تامينكننده آب كشور) از طمعورزيها خاكسترنشين شده، فقط به چند نمونه از گفتههاي چندساله اخير منتقدان سياستهاي مديريت منابع آب كشور در اين زمينه اشاره ميكنيم كه طبق معمول، مديران ما نشنيده يا نشنيده گرفتهاند:
ريزگردها مخلوق توسعه ناپايدار و بيش از هر چيز نتيجه نابودسازي تالابهاي ميانرودان (بينالنهرين) و حوضههاي كرخه و كارون و اورميه و ديگر جاها در جريان برنامههاي سدسازي هستند .
ريزگردها از كوههاي بلند البرز هم گذشته و به تنكابن در كناره درياي خزر رسيدهاند .
دستكاري افراطي در سامانه رودهاي حوضه اورميه و بختگان و جازموريان و... سبب شده كه فلامينگوها براي زادآوري، به كشورهاي امارات و كويت بروند .
اگر فقط خشكسالي مسبب عقبنشيني درياچه اروميه است، چرا درياچههاي سوان در ارمنستان و وان در تركيه كه در مقياس كره زمين فاصله چنداني با اورميه ندارند، هيچ تغييري نكردهاند ؟
سدهايي كه پياپي روي كارون و كرخه و سرچشمههاي آنها زده ميشود (مانند سدهاي خرسان 3، گاماسياب، داريان، سيمره) مشكل كمآبي اين رودها و تالابهاي مرتبط با آنها را بيشتر ميكنند و همچنين سبب افزايش ريزگردها خواهند شد .
وضعيت كنوني تالابهاي كشور پيامد اجراي پروژهها و اقدامات توسعهاي...، مهار بيرويه آبها، سدسازيها، خشكساليها، و نبود سامانههاي پايش و مديريت كارآمد است... كه در اين ميان، عوامل انساني تاثير بيشتري در كمآبي و خشكيدن تالابها داشته است .
اكنون كه حتي وزير نيرو هم ميگويد: «در سدسازي افراط كردهايم» و رييس ستاد احياي اروميه كه خود پيش از اين وزير كشاورزي بوده صحبت از سياستهاي كلان نادرست در بخش كشاورزي و آب ميكند و ميگويد كه در دولتهاي پيشين بحث درباره كمآبي و مصيبتهاي سدسازي را به نادرست امنيتي كرده بودند و قطعي شده كه عامل اصلي برخاستن ريزگردها خشك شدن تالابهاست، جا دارد كه رييس دولت و رييس سازمان حفاظت محيط زيست قاطعانه جلوي سدسازيهاي جديد و ادامه پروژههاي سدسازي در دست اجرا را بگيرند. همچنين لازم است كه آب بيشتري را از پشت سدهاي موجود راهي تالابهاي پايين دست كنند تا گامي در جهت كاهش ريزگردهاي مرگبار برداشته شود. بديهي است كه گفتوگو با دولتهاي تركيه و عراق براي تخصيص دادن حقابه تالابهاي ميانرودان هم ضرورت فوري دارد و ديگر اينكه بايد جلوي فرسايش دهشتناك خاك كوهستانها و دشتهاي كشور را گرفت و در طرحهاي راهسازي، معدنكاري و ساختمانسازي، به حفظ خاك زنده و احياي بخشهاي آسيبديده توجه داشت.
مشكل تمام ايران
امروزه اگر در جنوب غرب ايران خاك ميبارد، در استان گلستان هم پيامدهاي توسعه ناپايدار و تاراج منابع طبيعي، به شكل گِل و سيلاب ناشي از جنگلزدايي همه ساله به كشتزارها و شهر و روستاها آسيب ميرساند. چنان كه در جنوب شرق كشور هم توفانهاي پياپي از فراز هامون خشكيده شن بر سر مردم ميبارد و در شمال غرب، توفان نمك و بادهاي سوزان برخاسته از درياچه به گل نشسته اروميه در كمين است. در مركز نيز هيچجا بينشان از مصيبتهاي زيستمحيطي نيست و برداشت بيرحمانه آبهاي زيرزميني، دستكاري در سامانه رودها، معدنكاريهاي بيضابطه، راهسازيهاي غيراصولي و راندن خودروهاي تفريحي و جز آن در دشت و بيابان، سبب تخريب و فرسايش خاك و موجب برخاستن گرد و غبار ميشود. انتظار نميرود كه معضلي مانند ريزگردها و توفانهاي شن و خاك كه محصول چند ده سال بدمديريتي منابع آب و غفلت از اصول پايه آمايش سرزمين است، با عملياتي ضربتي حل شود. اما، ضروري است كه مديران ما با سرعتي كه به گفته لستر براون، دولتمردان در زمان جنگ براي تبديل صنايع عادي به صنايع جنگافزارسازي از خود نشان ميدهند، شيوههاي حكمراني را عوض كنند. «حكمراني خوب» (good governance) ايجاب ميكند كه مردم و سازمانهاي غيردولتي در تصميمگيريها مشاركت موثر داشته باشند، آيندهنگري در سياستگذاريها جايگزين اقدامهاي زودبازده و كماثر شود، دولت
در برابر جامعه پاسخگو و نقدپذير شود، از منابع و امكانات كشور به شكل درست و پايدار استفاده شود، و دولت به جاي آنكه منتقدان حكومت را دشمن بپندارد، بيشينه تلاش را براي رسيدن به وفاق ملي داشته باشد .
يكي از آنچه در سدسازيها ديده نشد
چند روز پيش، محمد قاسمينژاد، معاون سازمان كشاورزي خوزستان گفت كه گرد و غبارهاي بهمن ماه در اين استان، دو ميليون و صد هزار تن محصول كشاورزي را نابود كرده است . براي توليد اين مقدار محصول، در حدود دو ميليارد مترمكعب يعني چيزي در حدود 10 برابر حجم سد كرج، آب مصرف شده است. به اين ترتيب، آبي كه بيش از هر چيز به خاطر نابودي تالابها و در نتيجه سدسازيها فقط در بخش كشاورزي هدر ميرود، سالانه معادل حجم چند ده سد بزرگ است. اين واقعيت تلخ، مويد گفته پيشين منتقدان است مبني بر اينكه ادعاي طرفداران سدسازي در كمك سدها به پيشرفت كشاورزي، فقط با ناديده گرفتن زيانهاي ناشي از دستكاري در سامانه رودخانهها و تالابها و دشتهاي سيلابي ممكن است درست باشد. چند سال پيش گفتيم: «سدها با زير آب بردن زمينهاي كشاورزي و مراتع و با فروپاشي نظام مالكيتي منطقه آبگيري، بخشهاي قابل توجهي از توليد را كه معمولا به مالكان كوچك و متوسط مربوط است، نابود ميكنند». اكنون بايد خسارت هنگفت گرد و غبار را هم در محاسبه سود و زيان سدسازي، به حساب آوريم.
پسابها و يك پيشنهاد
پوشش گياهي طبيعي خوزستان و منطقههاي همجوار آن، به دليل تخريب تالابها، كشتهاي غيربومي و توسعه بيش از حد نيشكر، بهشدت آسيب ديده و در نتيجه خاك در برابر بادهاي گاه و بيگاه بيدفاع مانده است. از سوي ديگر، با افزايش جمعيت و رشد شهرها، توليد پسابهاي خانگي بسيار زياد شده است. براي قرنها، در ايران و ديگر نقاط جهان پسابهاي خانگي پس از ورود به طبيعت پيرامون، با كمك باكتريها تجزيه ميشدند و مواد آلي و نيترات و فسفاتها را كه مورد نياز گياهان هستند، تامين ميكردند. به اين ترتيب، پسابها نهتنها اثر بدي بر جاي نميگذاشتند، بلكه مفيد هم بودند؛ تا حدود 50 سال پيش در پارهاي از نواحي ايران چون اصفهان، پرورش محصولات مشهور مانند خربزه گرگاب و خيار اصفهان وابسته به گردآوري فضولات انساني بود و به همين دليل تخليه مخزنهاي فاضلاب براي اضافه كردن به زمينهاي كشاورزي يك كار سودآور بود كه عدهاي مشغول به آن بودند. اما، زياد و متراكم شدن جمعيت در شهرهاي بزرگ، همچنين مخلوط شدن اين پسابها به پسابهاي صنعتي و انواع سمها، سبب شد كه طبيعت توان خودپالايي را از دست بدهد و محيطهاي طبيعي و انساني بهشدت آلوده شوند. براي نمونه يادآور ميشود كه شيوع مرگبار بيماريهايي چون وبا در آخرين سالهاي قرن بيستم در لندن و نيويورك، نتيجه آلودگي ناشي از پسابها بود. پسابهاي خانگي را كه نوعا آلوده به مواد صنعتي نيستند، ميتوان در نيزارها (تالابهاي طبيعي يا انسانساخت) تصفيه كرد. زيرا ني (مانند چند گياه تالابي ديگر) به تركيبات پساب مقاوم است و حتي تا حدي قابليت جذب فلزات سنگين را هم دارد. با ايجاد شبكهاي از نيزارها، در كنار كاستن از شدت گرد و غبار، ميتوان پناهگاهي براي پرندگان مهاجر و ماهيان سازگار با اين شرايط پديد آورد. اين نوع سامانه تصفيه پساب در مقايسه با سامانههاي صنعتي به نيروي كار كمتر نياز دارد، تجهيزات پيشرفته و گرانقيمت نميخواهد، سيماي منطقه را غيرطبيعي نميسازد، براي مراكز كمجمعيت و پراكنده قابل اجراست، دهها سال دوام ميآورد و بوي نامطبوع هم پخش نميكند.
در جاهايي كه پساب صنعتي زياد باشد، ممكن است يك سامانه مصنوعي در كنار تالاب به عمل طبيعي نيزار كمك كند.